Animation

وبلاگ انیمیشن پر از مطالب جالب درباره انیمیشن ها هاست

Animation

وبلاگ انیمیشن پر از مطالب جالب درباره انیمیشن ها هاست

Animation

سلام به وبلاگ من خوش آمدید من شمین کاکاوند هستم مدیر وبلاگ من در سال 1384 به دنیا آمده ام ، در وبلاگ من میتوانید از اخبار روز انیمیشن هاباخبر شوید و درمورد انیمیشن ها مطالب جالبی کسب کنید نظر بگذارید و سوال بپرسید و بگویید از کدام انیمیشن خوشتان می اید و بگویید وبلاگم چه چیز هایی کم دارد و با دوستاتتان وبلاگم را به اشتراک بگذارید و خواهشمندم کپی نکنید و لطفا وبلاگ مرا دنبال کنید و روی دکمه این وبلاگ را دنبال کنید کلیک فرمایید
متشکرم

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۰ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

مام دنیا سیندرلا را می‌شناسند، ولی آیا ماه‌پیشونی را هم می‌شناسند؟ کودکان دیروز و امروز رابین هود را دیده‌اند، اما سمکِ عیار را چطور؟
ایسنا: تمام دنیا سیندرلا را می‌شناسند، ولی آیا ماه‌پیشونی را هم می‌شناسند؟ کودکان دیروز و امروز رابین هود را دیده‌اند، اما سمکِ عیار را چطور؟

دکتر محبوبه خراسانی، مدرس دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجف‌آباد اصفهان، در پاسخ به این‌که سهم ادبیات ایران در فرهنگ جهانی چیست، گفت: عده کمی از کشورهای دنیا دارای فرهنگ و تمدن کهن و ریشه‌دار هستند. ایران یکی از این انگشت‌شمار کشورهاست؛ اما نکته این‌جاست که به اندازه غنای فرهنگی خود سهمی از فرهنگ جهانی ندارد. بدون کوچک‌ترین اغراقی تمام دنیا سیندرلا را می‌شناسند، ولی آیا ماه‌پیشونی را هم می‌شناسند؟ کودکان دیروز و امروز رابین هود را دیده‌اند، اما سمکِ عیّار را چطور؟ و اگر راه دور نرویم و از فرزندان خود پرسشی سردستی کنیم که آیا سیندرلا را بیش‌تر دوست دارند یا ماه‌پیشونی را، اگر شناخت دومی را انکار نکنند، به احتمال بسیار قوی خواهند گفت، اولی. حال مسأله این است که آیا واقعاً سیندرلا و کل فرهنگی که همراه آن وارد دنیای شناختی کودکان می‌شود، غنی‌تر و قوی‌تر از شخصیت‌های داستانی خودمان است؟ به گمان ما خیر، نه تنها قوی‌تر نیست، بلکه در پاره‌ای موارد ضعف‌های اساسی در درون دارد که برگردانندگانِ این افسانه‌ها به نمودهای بصری - نمایشی، به خوبی بر آن‌ها واقف شده‌اند، نقایص را رفع کرده و به کارشناسانه‌ترین راه و روشی به عرضه آن‌ها می‌پردازند.

آیا بدون هیچ‌گونه تعصبی می‌توان گفت که شخصیت‌های داستان‌های کهن ما آن‌قدر جذابیت دارند که در این رقابت جهانی وارد شوند؟

- برونو بتلهایم روان‌شناس اتریشی که افسانه‌ها را از دیدگاه روان‌شناسی بررسی کرده است، در برخی مواضع کتابش با عنوان «بررسی افسانه‌های پریان از دیدگاه روان‌شناسی» از کامل‌تر و غنی‌تر بودن داستان‌های شرقی و ایرانی یاد می‌کند، چرا که به نظر او حاوی جزییات مهم‌تری هستند که این در داستان‌های دیگر دیده نمی‌شود. فرهنگ ایرانی و ادبیات فارسی دریای گران‌قدری از حکمت‌ها و درس‌های زندگی و داستان‌های ارزشمندی هستند که در عین خاصیت سرگرم‌کنندگی متبلورکننده آرزوهای نهفته و آرمان‌های بشری و نیز محتویات ناخودآگاه انسان هستند. از این‌رو به نظر می‌رسد وقت آن رسیده باشد که با نگاهی به درون و داشته‌های خود به باوری راستین نسبت به توانایی‌ها و استعدادهای فرهنگ بومی دست یابیم و با یافتن ساز و کارهایی، آن‌چه را استعداد جهانی‌شدن دارد به عرصه جهانی‌سازی وارد سازیم؛ چرا که این کار، بهترین راهکار در عرصه رقابت فرهنگی است.



صحبت از غنای ادبیات و قدرت آن کردید، اما در کشور خودمان هم همان‌گونه که شما نیز اشاره کردید، جاذبه شخصیت‌ها و قهرمان‌های غربی برای مردم ما بیش‌تر است. اگر شخصیت‌ها و ادبیات ما غنی است، پس دلیل این مجذوب شدن چیست؟

- مهم‌ترین دلیل محبوبیت قهرمانان داستان‌های غربی در جهان و نیز در ایران، عرضه انیمیشن‌های جذاب، متنوع و فراوان آن‌هاست. سپس با تولید محصولات یادآوری‌کننده مانند انواع عروسک، چاپ تصویر این شخصیت‌ها بر روی لباس و کیف و کفش و دفترچه و لیوان و ساعت گرفته تا کاغذدیواری و روتختی و فرش و پتو و ...، تصویر آنان با دیدن هر لحظه و هر جا، به طور کامل در پس‌زمینه ذهن کودک نقش می‌بندد و بدان عادت می‌کند و وابسته می‌شود.

به گفته شما این رخنه فرهنگی اتفاق ‌افتاده و تبدیل به عادت شده؛ حال باید چه کرد؟

- ببینید امروزه در فضایی زندگی می‌کنیم که هر ثانیه از راه‌ها و رسانه‌های مختلف زیر بمباران اطلاعاتی قرار داریم. برنامه‌هایی متنوع از فرهنگ‌های رنگارنگ، بیش از پیش میهمان خانه‌های ایرانیان خواهد شد و این امری اجتناب‌ناپذیر است و چاره کار از نگاه من ایجاد آگاهی عمومی و برنامه‌ریزی پایه‌یی نه برای مقابله، حذف، ممنوع کردن، اعمال حد و تعزیر و ... است، بلکه ارائه و نمایش قدرتمند آن‌چه خود داریم و از آن غافل مانده‌ایم، است و دادن حق انتخاب به مردمی که قدرت تشخیص دارند و با دادن آگاهی فرهنگی و عرضه محصولات فرهنگ خودی شعور تشخیص دوغ را از دوشاب خواهند داشت و در چنین بستری است که امنیت فرهنگی به وجود می‌آید.

بر اساس پژوهشی که با عنوان "احیا و تحکیم فرهنگ بومی و نمادسازی ایرانی و اسلامی با محوریت ادبیات" انجام دادم، برآیند عملی این تحقیق نشان داد که پاک‌سازیِ کامل نشانه‌های فرهنگی بیگانه ممکن نیست. قصد نهایی ما این است که به سطحی از امنیت فرهنگی برسیم که فرهنگ‌های وارداتی از هر نوعی که باشد، نتواند آسیبی به پیکره فرهنگ خودمان وارد کند؛ گونه‌ای ایمن‌سازی (واکسینه کردن) افراد جامعه در مقابل جذب و حل شدن در فرهنگ‌های دیگر. ایجاد امنیت فرهنگی در جامعه تنها با شناخت فرهنگ خود، اعتماد به آن و کارشناسان، جدیت و تداوم، برابرسازی محصولات و از بین بردن حس نیاز به آن‌ها و در عین حال بسیار بسیار نرم و تدریجی و حساب‌شده باید باشد.

آیا در این تحقیق نمونه‌های عملی در جامعه و نگاه جامعه را نیز بررسی کردید و آیا در خانواده‌ها تمایل برای حرکت به سوی کالاهای فرهنگی با نشانه‌های ایرانی بود؟

- در مصاحبه‌ای که با مادران کودکان 3 تا 12 ساله صورت گرفت، مهم‌ترین دلیل استفاده از محصولات نمایاننده فرهنگ غربی را نبود کالاهای مناسب کودکان با نمود فرهنگ ایرانی در آن‌ها ذکر کردند. مادران کودکانی که به شدت به مرد عنکبوتی و لاک‌پشت‌های نینجا و ... علاقه‌مند هستند، دلیل خریدن کفش و کلاه مرد عنکبوتی و دیگر نمادهای این‌چنینی را عرضه فراوان و در دسترس آن‌ها، انتخاب و اصرار فرزندان‌شان و نیز نبود کالاهایی که نشان‌دهنده فرهنگ بومی باشد، توصیف می‌کنند. آن‌ها ترجیح می‌دهند کلاهی با عکس رستم بخرند، اما وقتی نمی‌یابند، ناگزیر می‌شوند که تسلیم مرد عنکبوتی شوند! در هر حال، حرکت در راه فرهنگ‌سازی و خلق و تولید محصولات منعکس‌کننده فرهنگ خودی گرچه می‌تواند دشواریاب به نظر آید، اما با اعتماد به گوهر والای خود و جام جم خرد راه هموار خواهد شد، به گفته حافظ: سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد/ وان‌چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد // گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود/ طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد.

با توجه به اشاره شما به نقش مهم رسانه ها، تأثیر رسانه‌ها را در شکل‌گیری این اتفاقات فرهنگی و روی آوردن کودکان به نمادها و شخصیت‌های غیروطنی چقدر می‌دانید؟

- بله، رسانه‌ها نقش فوق‌العاده مهم و برجسته‌ای در فرهنگ‌سازی دارند که متأسفانه از این قابلیت استفاده چندانی نمی‌شود. نگاهی گذرا به مکانیسم جلب توجه کودکان با عروسک و دیگر محصولات پس از نمایش عمومی یک انیمیشن، گویای تأمل و دقت بالای مسؤولان فرهنگی کشورهای تولیدکننده است؛ سیندرلا با ورژن‌های مختلف و به صورت دنباله‌دار پخش می‌شود و بلافاصله عروسک‌های باربی‌شکل که یادآور کارتونِ تازه پخش‌شده است، به بازار می‌آید و در کودکان برای خریدن آن‌ها تولید نیاز می‌کند. مرد عنکبوتی، ارباب حلقه‌ها، عصر یخ‌بندان، پو، پت و مت و بسیاری دیگر تولید می‌شود و به نمایش درمی‌آید، فردای آن، انواع عروسک، پوستر، کالاهایی که استفاده روزمره و دائمی دارند، از شخصیت‌های این فیلم‌ها در تمامی فروشگاه‌ها به معرض فروش گذاشته می‌شود. حال آن که گاه برخی از تولیدات رسانه‌های داخلی بخصوص تلویزیون همان‌قدر جذاب هستند، اما به دلیل نبود برنامه‌ریزی و ضعف بصر در امور فرهنگی قادر به ماندگار کردن و فرهنگ‌سازی در این زمینه نیستیم؛ برای مثال، قهرمانان خونه مادربزرگه، مدرسه موش‌ها، هادی و هدی، زی‌زی گولو و ... در سال‌های دور از امروز، این پتانسیل را داشتند که جایگاهی را در بین اسباب‌بازی‌های کودکان دیروز و حتا با پخش مجدد در میان کودکان امروزی به دست آورند، اما دریغ.

با توجه به نتایج تحقیق انجام‌شده راهکار شما برای حل معضل بیگانگی فرهنگی چیست؟

- روان‌شناسی کودکان نشان می‌دهد که کودک زمانی به ابزار بازی جذب می‌شود که آن اسباب یا عروسک برای او یادآور داستان و روایتی نمایشی و عینی باشد که کودک با آن رابطه عاطفی برقرار کرده است. تجربه رابطه فیلم‌های انیمیشن و میل به داشتن وسیله بازی با طراحی شخصیت‌های همان فیلم به خوبی این گفته را تأیید می‌کند. بنابراین یکی از زیربناهای اصلی فرهنگ‌سازی در این زمینه، توجه و سرمایه‌گذاری حساب‌شده بر روی این بخش است. خوشبختانه در پویانمایی گام‌های موفقی در ایران برداشته شده است که می‌توان با بالا بردن آگاهی، انگیزه و حمایت مالی کارهای موفق‌تری نیز انجام داد.

همین الآن که ما این‌جا هستیم با نگاهی به دور و بر می‌توان وسایلی را دید که نوع طراحی آن‌ها مربوط به فرهنگ ما نیست، اما به وفور در محل کار و منازل همه ما یافت می‌شود. با دقت در این امر می‌توان دریافت که جوامع سرمایه‌داری چگونه با طراحی، ساخت و تولید نمکدان، پارچ، لیوان، بشقاب، سینی، شمع و ... فرهنگ و دین خود را تبلیغ می‌کنند و ما غافلیم. این در حالی است که اساطیر و افسانه‌ها و تاریخ و دین ما پر است از قهرمانانی که در این جایگاه بسیار خوش‌تر می‌درخشند؛ بابانوئل و آدم‌برفی مشهورش را با عمونوروز و حاجی فیروز خودمان مقایسه کنید و هرکول و ایلیاد را با رستم، کدوی هالووین را با پیرزن و کدو قلقله‌زن و هری پاتر را با قصه‌های مجید، لین چان و جومونگ را با یعقوب لیث و ابومسلم خراسانی و دلواری و مهم‌تر از همه، روایت تولد عیسی مسیح (ع) را مقایسه کنید با تولد حضرت علی (ع) در کعبه. حال خود قضاوت کنید.

حضور این اولی‌ها در زندگی ما و اشیای پیرامون ما آن‌قدر پررنگ و چشم‌گیر است و وجود دومی‌ها آن‌قدر بی‌جان و رهاشده است که ناخودآگاه به این فکر می‌رسیم که لابد آن‌ها دارند و ما نداریم. واقعاً اگر تا به حال چنین فکری به سراغ‌تان نیامده است، به سخنان چند لحظه پیش من برگردید و همین چند مقایسه سردستی را بار دیگر مرور کنید. 
  • شمین کاکاوند
شبکه پویا این روزها مشغول پخش آخرین مجموعه فوتبالیست ها با نام «کاپیتان سوباسا در راه جام جهانی است». این مجموعه سال 2002 ساخته شده و جالب اینجاست که بعد از آن، هیچ کدام از داستان های «کاپیتان سوباسا» به سریال تلویزیونی تبدیل نشده اند.
روزنامه هفت صبح: شبکه پویا این روزها مشغول پخش آخرین مجموعه فوتبالیست ها با نام «کاپیتان سوباسا در راه جام جهانی است». این مجموعه سال 2002 ساخته شده و جالب اینجاست که بعد از آن، هیچ کدام از داستان های «کاپیتان سوباسا» به سریال تلویزیونی تبدیل نشده اند.

فوتبالیست هایی که سالهاست برای ما ایرانی ها حکم یکی از کارتون های مهم تلویزیونی را دارد در اصل، مجموعه کمیک استریپ ها (مانگا)یی است که از سال 1981 در مجلات مختلف به چاپ رسیده اند و چاپ شان همچنان ادامه دارد: مجموعه کمیک هایی که 70 میلیون بار در ژاپن کپی شده اند و لقب پرفروش ترین مجموعه مانگا اسم گرفته اند.

در واقع سوباسا، قهرمان اصلی این مجموعه کمیک است که حالا بعدها به دلیل شهرت گسترده اش، شخصیت کارتونی مشهور ما از داخلش درآمده. سوباسای معروف ما در قصه اصلی اش از سال 2002 به بعد، زندگی جالبی را از سر گذرانده، به تیم های مختلفی وارد شده و حالا در آخرین مجموعه کمیک استریپش که از دسامبر 2013 در مجله گراند جامپ چاپ می شود، قصد بازی در المپیک را دارد.

سوباسا اوزارا که اسمش معنی «بال های آسمانی بزرگ» را می دهد، ستاره ای کارتونی و کمیک است که روی زندگی بسیاری از ستاره های فوتبال اثر گذاشته. اگر از علاقمندان پروپاقرص قوتبالیست ها یا همان کاپیتان سوباسای معروف هستید، پیشنهاد می کنیم این گزارش را بخوانید.

ورود به بارسلونا

بعد از پایان داستان «فوتبالیست ها 2002» که الان داریم از شبکه پویا دنبال می کنیم، در مجموعه مانگاهایی که تا سال 2013 در ادامه قصه کاپیتان سوباسا منتشر شده، اتفاق های جالبی برای هر کدام از شخصیت ها می افتد. 

یوئیچی تاکاهاشی، خالق و تصویرگر مجموعه داستان های «کاپیتان سوباسا» بارها در جاهای مختلف اعلام کرده بود که برای شخصیت پردازی ستاره های این کارتون از بازیکنان باشگاه بارسلونا الهام می گرفته و این باشگاه را به عنوان منبع و الگوی فوتبالی در ذهن داشته.

سوباسا در سال 2014 کجاست و چه می کند؟

حالا بعد از 2002 به طور جدی تر قصه را بر مبنای باشگاه های مهم دنیا پی می گیرد. شخصیت های مختلف کارتون به باشگاه های مهم وارد می شوند و با توجه به تکنیک آنها عمل می کنند. خود سوباسا در دنیای داستان، در «سائوپائولو» برزیل تبدیل به بازیکنی حرفه ای می شود و از آنجا به بارسلونا می رود.

البته به اسم بارسلونا هیچ وقت در هیچ کدام از کمیک ها اشاره ای نمی شود و اسم مستعار «کاتالونیا» را برایش در نظر می گیرد. سوباسا در تمرینات خوب ظاهر می شود و همه توانایی هایش را به نمایش می گذارد اما مربی آلمانی تیم که ملهم از شخصیت لوییس فن خال، مربی آن زمان بارسلوناست او را از ترکیب تیم خارج می کند چون معتقد است سوباسا و ریووئال (الهام گرفته از شخصیت ریوالدو) نمی توانند همزمان با یکدیگر بازی کنند.

سرنوشت سایر شخصیت ها

کوجی روهیوگا هم به باشگاه «یوونتوس» که حالا باز با اسم (اف سی پایمونته) شناخته می شود می رود. در آلمان، گنزو واکی بایاشی و تیم بوندس لیگایی اش «هامبورگ» (به نام گرانوالد در انیمیشن)، مقابل بایرن مونیخ (روتبرگ در انیمیشن) بازی می کند. با وجود بازی درخشان واکی بایاشی در آخرین لحظات بازی، بایرن مونیخی ها موفق می شوند در یک ضد حمله و روی اشتباه واکی نتیجه بازی را 2-1 به نفع خود تغییر دهند.

سوباسا در لالیگا

آخرین مجموعه کمیک استریپ فوتبالیست ها که در لالیگا می گذرد، در فوریه 2010 و به مناسبت سی امین سالگرد ساخت این مجموعه منتشر شد. آخرین مجموعه، روایت بازی برگشت بین بارسلونا و رئال مادرید است. در جریان مسابقه، دو گل بارسا از سوی داور مردود اعلام می شود. در ادامه بازی، ریووئال (ریوالدو) موفق می شود گلی هوشمندانه را وارد دروازه رئال مادرید کند اما گل رئال مادرید نتیجه ای مساوی را تا پایان نیمه اول رقم می زند. در نیمه دوم 10 دققه پیش از پایان مسابقه، رئال مادرید موفق می شود گل دوم را وارد دروازه بارسا کند اما سوباسا در وقت اضافه موفق می شود با یک شوت بلند، گل مساوی را وارد دروازه رئال کند و بازی با نتیجه 2-2 خاتمه می یابد. «کاپیتان سوباسا: طلوع آفتاب» که آخرین مجموعه است در دسامبر 2013 در مجله گراند جامپ چاپ شده و ماجراهای سوباسا را دارد که قصد بازی در المپیک را دارد.

شباهت سوباسا به شین جی کاگاوا

اتفاق جالب که این اواخر در زمینه کارتون محبوب فوتبالیست ها شاهدش هستیم، نمایشگاه عکس «کارتون فوتبالیست ها» است که یوئیجی تاکاهاشی، خالق و تصویرگر مجموعه داستان های «کاپیتان سوباسا» همزمان با شروع جام جهانی در موزه یوئی نو رویال توکیو برگزار کرده و تا ششم ژوئیه هم قرار است ادامه پیدا کند.

تاکاهاشی در حاشیه نمایشگاه، این بار سوباسا را با مهاجم ژاپن مقایسه کرده و گفته که همزمان با برگزاری مسابقات جام جهانی، انگار سوباسا از عالم خیال به واقعیت قدم گذاشته و در قالب مهاجم سوپراستار تیم ملی ژاپن و منچستریونایتد «شین جی کاگاوا» مشغول بازی در برزیل است.

او برای توضیح حرفش گفته: «هر دو در یک پست بازی می کنند. هر دو پاس های فوق العاده می دهند، هر دو تقریبا کوتاه هستند و با اینحال از تکنیک و سرعت فوق العاده ای برخوردارند. وقتی او را می بینم، به گمانم بالاخره سوباسا دارد در جام جهانی بازی می کند.»

ستاره های الهام گرفته از سوباسا

علاوه بر اینکه یوئیچی تاکاهاشی، خالق سوباسا او به لحاظ تکنیک، وضعیت بدنی و بازی به مهاجم فوتبال باشگاه های مهم دنیا شبیه می داند. بسیاری از بازیکنان مطرح دنیا هم پیشرفت شان در دنیای فوتبال را مدیون سوباسا هستند. از سال 1981 که اولین مجموعه کمیک استریپ فوتبالیست ها منتشر شد تا الان، سوباسا مشوق بسیاری از ستاره ها بوده است.

لیونل مسی، زین الدین زیدان، الساندرو دل پیرو، فرناندو تورس، الکسیس سانچز، آندره اینی یستا و ... با الهام از این سریال کارتونی و مجموعه کمیک، فوتبال را به عنوان شغل حرفه ای شان انتخاب کردند.

سوباسا در سال 2014 کجاست و چه می کند؟

فرناندو تورس، مهاجم اسپانیایی چلسی، همین دو سال پیش در مصاحبه ای گفته که یکی از دلایل فوتبالیست شدنش، کاپیتان سوباسا بوده: «یادم می آید زمانی که بچه بودم ما نمی توانستیم به راحتی شبکه های تلویزیونی را ببینیم ولی همه در مدرسه درباره انیمیشنی ژاپنی درباره فوتبال صحبت می کردند.»

تاثیر سوباسا روی سینما و صنعت

علاوه بر بازیکنان فوتبال، کارتون کاپیتان سوباسا منبع الهام سایر گروه ها هم بوده است. مثلا استفان چو، فیلم سینمایی «فوتبال شائولین» را در سال 2001 با الهام از این کارتون ساخته بود؛ فیلمی افسانه ای که به پرفروش ترین اکشن - کمدی تاریخ سینمای هنگ کنگ تبدیل شد. در کنار این فیلم، شهرت سوباسا اوزارا، روی محصولات کمپانی آدیداس هم اثر گذاشت و آدیداس یکی از کفش های ورزشی اش را با الهام از این کارتون تولید کرد.

تعبیر کودکان و نوجوانان از صدای سوباسا

نرگس فولادوند، دوبلور شخصیت سوباسا روز گذشته مصاحبه جالبی با خبرآنلاین انجام داده واز خاطراتش زمان دوبله فوتبالیست ها گفته. او تعریف کرده که بچه های موقعی که می فهمیدند او صداپیشه سوباسا است سوال های عجیبی می پرسیدند و مثلا فکر می کردند موقع دوبله، خود آنها هم فوتبال بازی می کنند اما نوجوان ها وقتی می فهمیدند که یک خانم جای شخصیت همسن و سالشان حرف می زند، تعجب می کردند و انگار بهشان برمی خورد، چون پذیرش این موضوع برایشان سخت بود.

جالب اینجاست که بعد از انتشار این مصاحبه، در کامنت های مخاطبان هم می شود چنین بحث هایی را دید. مثلا یکی از آنها نوشته: «خیلی جالب بود، نمی دونستم یه خانم جای سوباسا حرف می زنه.» مخاطب دیگری نظر گذاشته: «همیشه دلم می خواست بدونم کسی که صدای سوباسا رو درمیاره زنه یا یه پسربچه!» یکی دیگر هم گفته: «خب تابلو بود که زنه.»

در کنار اینها یکی از مخاطبان هم به حال و هوای بچه ها موقع تماشای «فوتبالیست ها» اشاره کرده و کامنت جالبی گذاشته: «خیلی قشنگ بود اون زمان کارتون فوتبالیست ها. اون زمان تنها دلخوشی ما اینطور کارتون ها بود و باهاشون زندگی می کردیم، خدا خدا می کردم اون زمان که کی میشه هفته بعد بشه تا بتونم اون کارتون رو نگاه کنم.»
  • شمین کاکاوند
سلام به وبلاگ من خیلی خوش آمدید از مطالب جالب در مورد کارتون ها لذت ببرید 
امیدوارم از وبلاگم خوشتان بیاید 
باز هم به وبلاگ من سر بزنید 
چون وبلاگ کارتون انبوه از دانستنی در مورد کارتون هاست 









  • شمین کاکاوند
سعی کرده ایم «موجودات» معروف و خیالی کارتون های گذشته و حال مان را مرور کنیم. اینکه هر کدام چه بودند، چه قابلیت هایی داشتند و چه میل و آرزوی فراموش شده یا دور از دسترس ما را جامه عمل می پوشاندند.
مجله همشهری دانستنیها - سید احسان عمادی: دنیای بی قید و آزاد و رهای انیمیشن ها همیشه به بشر این امکان را داده تا تمام آرزوها و خیال های دست نیافتنی اش را در آن جستجو کند و بی خیال قوانین دست و پاگیر فیزیک و شیمی و زیست شناسی شود. 

جهانی طبق قاعده و اصول دلبخواهی خودش خلق کند و هر جایش را که دوست داشت به میل و علاقه خود تغییر دهد. اینجا سعی کرده ایم «موجودات» معروف و خیالی کارتون های گذشته و حال مان را مرور کنیم. اینکه هر کدام چه بودند، چه قابلیت هایی داشتند و چه میل و آرزوی فراموش شده یا دور از دسترس ما را جامه عمل می پوشاندند.

پرنده ای که پرنده نبود

«سریع، خارق العاده، اعجاب انگیز... پرنده ای به نام واتو واتو. دوبله شده در شبکه دو». این آنونس کوتاه که سعی داشت با کلماتی نامانوس و خفن، دایره لغات ما آینده سازان فردا را گسترش دهد، تاکید می کرد که واتو واتو یک پرنده است؛ حال آنکه نامبرده غیر از آنکه می پرید و مجهز به بال بود، شباهت دیگری به پرندگان نداشت. 

معروف ترین موجودات کارتونی که در دنیای واقعی وجود ندارند

از جمله اینکه فاقد گردن بود؛ اندامی به عنوان پا در قسمت تحتانی بدنش به چشم نمی خورد و از طریق تخمگذاری تولید مثل نمی کرد. واتو واتو را می توان پدر معنوی NGO های صلح طلب و دوستدار محیط زیست امروز به حساب آورد؛ چرا که مدیرعامل تیم شان به محض دیدن رفتارهای خارج از آداب و شئون شهروندی در میان مردم سرزمینش - که خود به شکل سیب زمینی هایی پادار بودند - به سرعت با سوتی سحرآمیز و مرموز، فریاد آماده باش سر می داد تا بروبچه ها از سیاره دیگر به زمین رهسپار شوند. موزیک حماسی فضا را می انباشت. 

ابتدا سه واتوی کوچک را از زاویه نیم رخ در قابی بسته می دیدیم. سپس یکی شان که موقعیت واتوی رییس را تشخیص می داد، تمام رخ به سمت دوربین می چرخید و با انگشت به موضع سانحه دیده اشاره می کرد.

در ادامه هر واتو به روشی پیچیده و غیرقابل توضیح به هزاران واتو تبدیل می شد و طی حمله ای بشردوستانه مسئله را مرتفع می کردند. تحقیقات زیست شناسان برای پیدا کردن این روش برق آسای تکثیر سلولی تاکنون ناکام مانده است اما احتمالا به قول سعدی شخم خوبی خورده بودند. («قضا را از آن سال از آن خوب شخم/ ز هر تخم برخاست هفتاد تخم») واتوها در پایان فرزندان زمین را به پاکیزه و سالم نگه داشتن محیط پیرامون خویش فرا می خواندند و به این ترتیب در فرهنگ سازی کوشا بودند و در پایان با یک موزیک به شدت دپ و غمناک به لاک تنهایی خویش می خزیدند.

نام شخصیت: واتو واتو

کارتون: واتو واتو

رسته احتمالی: پرندگان

روش تولید مثل: CtrlA+CtrlC+CtrlV

توانایی شگفت آور: تکثیر سلولی برق آسا (کلونینگ) و مجهز بودن به سیستم تنفسی ویژه که به او امکان زیستن در سیاره دیگری را هم می داد وگرنه کسی به دقت نفهمید چه قابلیت خاصی دارد.

نقطه ضعف: به دلیل شباهت رنگ پوستش به پنگوئن ها، به دفعات جان و مالش مورد تهدید اسکیموها قرار گرفته بود.


صورتی که پلنگ شد

بعد از بودن یا نبودن، همیشه مسئله این بوده که «بین اونی که خال داره و اونی که راه راهه، کدومش ببره یا پلنگ؟» این وئسط معلوم نیست «صورتی» که نه خالی داشت نه راهی، چطور پلنگ از آب درآمد. حتی تحولات زبان در طول زمان و تغییر و اضافه شدن معانی مختلف به یک واژه واحد نیز هنوز راز این معما را نگشوده است. 

پلنگ صورتی تجسد ابزرود بود. از نعل اسبی فرار می کرد که قدم به قدم در تعقیبش بود و از سکه ای تقلبی می گریخت که تقدیرش را از آن گریزی نبود. گاه به دنبال یک تکه استخوان بی قابلیت، در عصر حجر از این دخمه به آن صخره می رفت و گاه با «کو کو»ی ساعتش جدالی پایان ناپذیر داشت.

صورتی راه رفتن روی دو پا را از آدمیان آموخته بود. در اوقات فراغتش ترامپت می زد و به این ترتیب در شهرت بر نمونه آدمی زادی اش - که «پیتر سلرز» نقش آن را بازی می کرد - پیش گرفت. قامتی رشید، اندامی لاغر و پوزه ای شبیه به جعبه نوار کاست های SONY و RAKS در دهه 60 داشت و نماد سرگشتگی انسان معاصر در هیاهوی بوق ها و چراغ ها و چرخ دنده های جهان صنعتی شد. خودش البته مطلقا در بند این قبیل نام ها و زخارف دنیوی نبود. 

معروف ترین موجودات کارتونی که در دنیای واقعی وجود ندارند

صورتی تنها جانور تاریخ حیوانیت است که به شعار «دخانیات عامل اصلی سرطان و برای سلامتی زیان آور است» بی اعتنا ماند؛ همیشه در تیتراژها سیگاری به لب داشت اما چون از چوب سیگاری مرغوب استفاده می کرد، دچار عمری طولانی و با عزت شد. کارشناسان، رژیم غذایی مناسب، خواب کافی، خونسردی و ... را از دیگر دلایل عمر طویل او می دانند.

نام شخصیت:
 پلنگ صورتی

کارتون: پلنگ صورتی

رسته احتمالی: پستانداران

روش تولید مثل: توان بچه زایی داشت اما در بند این قبیل زخارف دنیوی نبود و می خواست منقرض شود.

توانایی شگفت آور: تیریپ ابزورد، پوچی و نیهیل، اعتیاد به دخانیات

نقطه ضعف:
 شوخی می کنید دیگر؟! از یک رویین تن به نیروانا رسیده چگونه انتظار نقطه ضعف دارید؟


دماغ دراز

با آن دماغ بادمجانی، در قصر سیاه و مخوفی چون دل تاریک شیطان می زیست و خنده های ابلیس وارش لرزه بر اندام کودکان می افکند. برونکا یک بَتِ (Bat) بزرگ بود؛ جانوری از راسته خفاشان که با وجود داشتن قابلیت پرواز، بدنش از مو و پشم پوشیده بود و به فرزندان خود شیر می داد. 

او به دنبال شورش و برچیدن بساط سلطنت در ستاره درخشان، در پی چوبین به زمین آمده بود تا او را نابود و حکومت را در خاندان خویش موروثی کند. ایده ای که برای ساختن «ترمیناتور 2: روز داوری» نیز دستمایه جیمز کامرون قرار گرفت.

اینکه او چگونه توانسته بود با وجود موج بی کفایتی و حماقت جاری و ساری در خفاش های تک چشم و سگ های مکانیکی اش، حکومت ستاره درخشان را از آن خود کند، به تنهایی نشان می داد اجداد چوبین اینا آنچنان هم قوی نبودند.

معروف ترین موجودات کارتونی که در دنیای واقعی وجود ندارند

برونکا مادر چوبین را که چهره اش را هیچ وقت ندیدیم، در مخفیگاه جنگلی خویش حبس کرده و مورد انواع شکنجه قرار می داد. مخفیگاهی که تنها از پس پرده هایی سیاه و ضخیم دیده می شد و کسی تا پایان سریال از موقعیت مکانی دقیقش خبری نداشت. 

از قابلیت های منحصر به فرد برونکا این بود که بدون به هم خوردن لب هایش سخن می گفت. او برای دستگیری چوبین طرح و نقشه خاصی در سر نداشت؛ غیر از فحش و فضیحتی دادن به زیردستان چیز دیگری از مدیریت منابع انسانی نیاموخته بود. با این وجود، این خفاش عظیم الجثه و ترسناک وقتی به مثابه غول مرحله آخ ردر برابر چوبین قرار گرفت، به پفی هم بند نبود و به سادگی آب خوردن و بر اثر تصادف یا با مشیت روزگار، از بین رفت.

با مرگ او، مادر و فرزند دوباره به هم رسیدند هر چند ما از تماشای اشک های شوق جاری شده بر صورت طرفین محروم مانده بودیم.

نام شخصیت: برونکا

کارتون: چوبین

رسته احتمالی: 
پستانداران (گونه خفاش)

روش تولید مثل: 
بچه زا بود اما به دلیل گرفتاری های ناشی از کودتا، فرصتی برای ازدواج و تعیین ملکه پیدا نکرده بود.

توانایی شگفت آور: بال هایش همچون درب (!) اتوماتیک پاساژها باز می شد و از طریق ایستادن بر یک موضع ثابت و مشخص، توانسته بود سلسله پادشاهی ستاره درخشان را ساقط کند.

نقطه ضعف: به دلیل فقدان مادربورد و سوختن CPU، از هیچگونه توان پروسس دیتا برخوردار نبود و جز غر زدن کاری از دستش برنمی آمد.


جد بزرگ کارآگاه گجت

با تصویری که اول با «بکن باوئر» و «ماته ئوس» و بعدتر با «کسلر» و «سرگرد هاینس دیتریش راین هارت» از ژرمن ها در ذهن ما شکل گرفته بود نمی خواند اما خب واقعیتش «باربا»ها آلمانی بودند.

خانواده ای متشکل از پدر و مادرت و هفت برادر خواهرِ گلابی شکل تک رنگ که غیر از سر و ظاهر، تفاوت معنادار دیگری نداشتند. لااقل ما که هیچ وقت نفهمیدیم فرق کاراکتر باربا براوو، باربا بیو، باربا زو، باربا بِله، باربا برایت، باربا لالا و باربا لیب با هم چیست. فقط تلفظ پشت سر هم و تند تند اسم هایشان در تیتراژ شروع سریال - که به «باربا باپاااا» ختم می شد را با لذت گوش می دادیم.

باربا پاپا از آن کارتون هایی بود که هیچ کس نفهمید چطور شروع و کی تمام شد، بس که همه چیزش خنثی و سرد به نظر می رسید. هیبت خمیری و بی شکل این موجودات که هیچ حس خاصی را در بیننده برنمی انگیخت، باعث شده بود مسئولان وقت تلویزیون هم خیلی سخت نگیرند و به عینک و گردنبند دختران باربا گیر خاصی ندهند.

معروف ترین موجودات کارتونی که در دنیای واقعی وجود ندارند

با این وجود بارباها، یک طورهایی جد بزرگ «میومیو» و «کارآگاه گجت» به حساب می آمدند. یعنی حسب نیاز «عوض می شدند»، شکل و ماهیت خوش را تغییر می دادند و به صورت لوله، آبکش، تخته، نرده، جرثقیل، جک هیدرولیک، ترمز ABS و دیگر ادوات و ابزارهای کاربردی درمی آمدند و گرفتاری و دردسر را از جهان پیرامون خویش دور می کردند. برای نیل به این مقصود، گاهی به تیم ورک نیز روی می آوردند و هر کدام شان گوشه ای از کار را به عهده می گرفت؛ نمونه ای که سال ها بعد در Incredibles نیز تکرار شد.

بارباهای مهربان و دست به خیر، در خانه سفیدی متشکل از گره های به هم چسبیده (با حفره هایی به عنوان پنجره و استوانه هایی به جای دودکش) می زیستند و شاید مهمترین فایده شان برای ما، نهادینه کردن مفهوم «تساوی نژادی» بود؛ چرا که بارباری پدر با رنگ صورتی (که خودش از دل باغچه بیرون آمده بود)، زنی سیاه چرده را (که او هم فرزند باغچه بود) به همسری گزید.

نام شخصیت: بارباها

کارتون: باربا پاپا

رسته احتمالی: نرم تنان

روش تولید مثل: باغچه زا

توانایی شگفت آور:
 به خاطر حالت ژلاتینی بدن قابلیت تغییر شکل به صورت های دلخواه را داشتند.

نقطه ضعف: سرعت پایین جابجایی، ناشی از فقدان اندام های حرکتی و توزیع جرمی نامناسب بدن


سنگ صبور دل ها

ترکیبی بود خطی از جملاتی با ضرایب مثبت، از پرندگان، دوزستان، خزندگان، ماهیان، پستانداران و دایناسورها. از این لحاظ که از تخم بیرون آمده بود به پرندگان می رفت اما در عوض هم در آب، هم در خشکی می زیست و می شد آن را در کنار دوزیستان طبقه بندی کرد. حرکتش روی ماسه های کنار آب های «جزیره ناشناخته» به خزیدن شباهت داشت اما پاهایش عین باله بود و آدم را به شک می انداخت نکند ماهی باشد. یال مثلثی روی گردنش علامتی بود از پستاندار بودنش و جثه عظیم و حیرت انگیزش را فقط در فسیل های دایناسوری دیده بودیم.

با وجود این ملغمه عجیب و غریب، دوبله مریم شیرزاد روی او و چشمان معصوم، آبی و مهربانش مطمئن مان می کرد که هر چه باشد و نباشد، بی تردید ماده است. دوستی غریبی با «کُنا» داشت. 

ناخدای تک پا و «مدلاک» مرغ وفادارش، در طول سریال به دنبال به دام انداختن او بودند. سرندی پیتی خانمی برازنده، وزین، حجیم و باکمالات بود و بارها به نمایندگی از طرف ساکنان سرزمین ناشناخته، با دلفین پیر و دانایی که مسئولیت امور اداری دفتر «خانم لورا» را داشت، پیرامون مسائل مطروحه برای جزیره - از قبیل طرح زوج و فرد کردن روزهای شکار یا سهمیه بندی میوه ها- به بحث و تبادل نظر می پرداخت.

معروف ترین موجودات کارتونی که در دنیای واقعی وجود ندارند

سرندی پیتی نخبه ای در بطن جامعه بود. همواره سنگ صبور درد دل های موجودات جزیره می شد، «تامالی» را که از آب های خروشان هراس داشت چون مادری مهربان در آغوش گرفت و هرگز بابت این محبت ها سهمی بیشتر از دیگران طلب نکرد. تنها غروب به غروب با «کُنا» لب آب می نشستند و فرو رفتن خورشید را نظاره می کردند.

نام شخصیت: سرندی پیتی

کارتون: جزیره ناشناخته

رسته احتمالی: خزندگان

روش تولید مثل: خودش از تخم بیرون آمده بود اما در طول سریال تخمی نگذاشت

توانایی شگفت آور: جثه عظیم، قدرت انجام کار در شرایط سخت، مهربانی و عطوفت فراوان

نقطه ضعف: به خاطر زیبایی معصومانه اش ممکن بود در معرض خطر قرار بگیرد هر چند اندام شیدش تا حدی او را مصون نگه می داشت.


گربه بود یا سگ؟

یکی از عجیب ترین شخصیت های کارتونی، گربه سگ بودند؛ دو برادر دوقلوی به هم چسبیده که کلیشه ای ترین فرم تعارض را داشتند: یک گربه و یک سگ، با صداهایی مسخره و شخصیت هایی مضحک و فضایی مبلاهت بار در داستان ها.

سیستم گوارشی شان متشکل بود از یک لوله طویل و پیچ در پیچ که از دهان سگ آغاز و به دهان گربه ختم می شد؛ به همین خاطر هم یک بار سونوگرافی مشخص کرد که خراب شدن دندان های گربه به رژیم غذایی نامناسب سگ مربوط بوده است. (بیشتر از این وارد مقولات نشوید؛ اگر هم خواستید بشوید، ما همراهی تان نمی کنیم!)

شاید راز جذابیت گربه سگ در همین اشتراکی بودن همه چیز نهفته بود. اینکه در خانه ای زندگی می کنند که همه چیزش نصف به نصف با هم در تعارض است؛ نصف خانه استخوان است و نصف دیگر ماهی، تفریحات گربه ای در مقابل استراحت های سگی، حرص خوردن های سگی در مقابل خودخواهی های گربه ای، دعواها و کش مکش ها، اختلافات و جر و بحث و کل کل دو برادر که هیچ راه فراری از هم ندارند و در آخر مستاصل و ناامید به خواسته دیگری و به تقدیر بدشان تن می دهند. کلافگی خاصی را در بیننده ایجاد می کرد که بعد از مدتی، دوست داشتنی می شد (بعدها سعید سهیلی خواست نظیر این تجربه را در «چارچنگولی» هم تکرار کند که... بگذریم!)

معروف ترین موجودات کارتونی که در دنیای واقعی وجود ندارند

انگار گربه با آن تم همیشه تکراری اش، امیال مازوخیستی ملو و کمرنگ مان را ارضا می کرد، مثل دیدن قسمت های متنوع سریال آقای شهروندی/ آقای شرمنده از «جُنگ هفته»های غروب های جمعه یا شنیدن ماجراهای آقای کارمندیان از «صبح جمعه با شما» که هر بار می دانستیم قرار است به خاطر شرمنده بودنش، یا کارمند بودن و بی پول بودنش، بدبخت شود و مثلا کوپنش را گم کند و در موقعیت زار و نزار بیچاره ای قرار بگیرد و هر بار هم سر آخر تسلیم سرنوشتش شود و ما به نگون بختی اش بخندیم و خدا را شکر کنیم که در آن موقعیت قرار نداریم. حالا گربه سگ هم نه اینقدر، ولی الگوی کلی اش چیزی در همین مایه ها بود!

نام شخصیت: گربه سگ

کارتون: گربه سک

رسته احتمالی: پستانداران

روش تولید مثل: به دلیل دو جنسیتی بودن، فاقد قابلیت تولیدمثل بود.

توانایی شگفت آور: دو دهنه و دو نبش بودن

نقطه ضعف: دو دهنه و دو نبش بودن (در واقع فرصتی بود که گاهی به مثابه تهدید عمل می کرد)


خنگ فضایی

چوبین یکی از ساده ترین، بی استعدادترین و بی خاصیت ترین موجودات فضایی بود که تم ثابت همه انیمیشن های ژاپنی را داشت؛ بی مادری و مبارزه.

چوبین شبیه شاهزاده خانمی از ماه، درون یک حباب از سیاره ای دیگر به عنوان پناهنده به زمین آمد. او با یک جفت سوراخ به جای چشم، یک شکاف به جای دهان و موهایی «افشون افشون» روی پیکری لوبیایی، آخرین امید «ستاره درخشان» بود؛ ستاره ای که در آتش جنگ های داخلی می سوخت.

خرس، روباه، جغد و پروانه دوستان و همنشینان اصلی چوبین را تشکیل می دادند که ساعتی جادویی مزین به سنگ مخصوص ستاره درخشان زینت بخش دستش بود.

نهایت فنون و تکنیک های مبارزاتی چوبین عبارت بود از پرش هایی بلند سامورایی وار و لگدهایی اسلوموشن به سبک فیلم های جان وو که سگ های مکانیکی و خفاش های تک چشم برونکا را هزیمت می کرد.

معروف ترین موجودات کارتونی که در دنیای واقعی وجود ندارند

هیچ وقت نفهمیدیم جذابیت کارتون چوبین با مشکلات تکراری چه بود اما هر چه که بود، باعث می شد تا گاف های عجیب داستان مثل بزرگ و کوچک شدن چوبین بهاندازه پروانه لوس و با عشوه های نمکی، و «رولی» دختربچه میزبان چوبین - که اینقدر ساده لوح بود که آن همه انفجار و جنگ و سروصدای خرد شدن سگ های مکانیکی را حتی یک بار هم نشنید - به روی خودمان نیاوریم. کسی چه می داند، شاید ناخودآگاه مان وجود یک مثلث عشقی را در سطرهای ناگفته قصه می خواند!

نام شخصیت: چوبین

کارتون: چوبین

رسته احتمالی: لوبیاسانان

روش تولید مثل: وقت برای این کارها نداشت، از اول تا آخر در جستجوی مادرش بود.

توانایی شگفت آور: چوبین جز اینکه خیلی مصمم و با اراده بود، قابلیت خاصی نداشت؛ به واسطه همین روحیه جوان اول جنگل شد.
نقطه ضعف: چوبین سرتا پا ضعف و نارسایی عقلی و اختلال حرکتی بود و فقط به مفهوم واقعی کلمه فعل خواستن را صرف کرد.


هواپیمای فیلی

گوش های بزرگ نجات بخش دامبو، او را به مهربان ترین فیلی بدل کرد که تا به حال در کارتون ها نشان داده شده است. بچه فیل ناقص الخلقه ای با گوش های بزرگ که باعث شده بود خودش و مادرش از گروه خاله زنک فیل های سیرک طرد شوند اما دوستی دامبو و یک موش - که شبیه ایجنت های شکست خورده هنرپیشه ها بود، چیزی مثل تام کروز در فیلم «جری مک گوآیر» - و رویای شبانه الهام بخش آنها تحت تاثیر مایعی مرموز و کف آلود و دیدن سورئال ترین کارناوال فیل ها در بین ابرهای بنفش و صورتی آسمان (که از خودشان حرکات موزون در می کردند)، دامبو را به نقطه اوج و لحظه شکوفایی رساند. هر چند آن زمان چون نه خبری از تکرار چندباره برنامه های تلویزیون بود، نه کسی قسمت های برگزیده شان را در صفحه شخصی اش Share می کرد، حسرت دوباره دیدنش تا مدت ها با ما ماند.

معروف ترین موجودات کارتونی که در دنیای واقعی وجود ندارند

به این ترتیب، یکی از معروف ترین قهرمان های والت دیسنی، فیلی با گوش های بزرگ و چشم های معصوم مهربان که در پشت ستاره حلبی اش قلبی از طلا داشت، متولد شد. فیلی که قوانین نیوتن و جاذبه کره زمین را به سخره می گرفت و با نیروی Drag و Lift حاصل از سطح مقطع زیاد و ضخامت اندک گوش هایش، سال ها قبل از برادران رایت، قدرت پرواز پیدا کرده بود.

نام شخصیت: دامبو

کارتون: دامبو فیل پرنده

رسته احتمالی: گنده سانان

روش تولید مثل: هنوز به سن بلوغ نرسیده بود و روش خاصی نداشت

توانایی شگفت آور: پرواز؛ می گویند روش های به کار بسته شده توسط دامبو، اولین جرقه ها را در ذهن داوینچی و برادران رایت به صدا درآورد.

نقطه ضعف:
 اضافه وزن بیش از حد که با وجود رژیم سخت گیاهی هم درمانپذیر نبود.


تک شاخ مهربان

«یونیکو» یکی از لوس ترین شخصیت های کارتونی بود؛ کره اسبی تک شاخ که از بین آن همه قدرت جادویی، استعداد شااد کردن و توان محبت کردن به دیگران را داشت. یونیکو آخرین بازمانده اسب های تک شاخ بود، هر چند به سختی می شد شباهتی بین ظرافت و ملاحت و ذکاوت او با عظمت و بلاهت و خشانت (!) نمونه واقعی اش یعنی کرگدن تک شاخ پیدا کرد!

انیمیشن «]ماجراجویی های اعجاب انگیز یونیکو» احتمالا معروف ترین حضور این کره اسب در دنیای کارتون ها باشد که بعدها قهرمانس ریالی به نام «یونیکو» شد.

یونیکو حال و هوایی خوف انگیز و ماجراهایی پیچیده و در هم تنیده داشت. پرداخت فضای ترسناک لوکیشن های انیمیشن، شیطانک کوچک و وحشی و خرابکاری به نام «بیزل»، باد غرب مشکی پوش و باد شرق سفیدپوش که در میانه ماجرا می آمدند تا سفر اودیسه وار یونیکو را باعث شوند و گربه سیاه و سفیدی که دوست داشت جادوگر باشد، جادوگری که می خواست گربه را - که حالا تبدیل به دختر جوانی شده بود - اغوا کند و پیرزنی که برخلاف تصور همه جادوگر نبود...

معروف ترین موجودات کارتونی که در دنیای واقعی وجود ندارند

سرگیجه گرفتید؟ یونیکو به همین اندازه سرگیجه آور بود. حالا تصور کنید کوتاه کردن های مختلف این انیمیشن (حالا یا به خاطر آوازهای ژاپنی فراوان داستان، یا به خاطر کنداکتور پخش شبکه دو در ایام نوروز) چه بلایی به سر ما می آورد اما همیشه در نهایت اینجور می شد که گربه با خوردن توت های جنگلی، چشمانش قرمز و شیطانی شده و به قصر جادوگر می رود و یونیکو که قدرت شاخ جادویی اش او را تبدیل به اسب تک شاخ زیبای بزرگیج کرده بود، به همراه بیزل رهسپار سفری خطرناک برای نجات جان دختر می شود. 

داستان فیلم واقعا برای ما گیج کننده بود. نسل اول انیمیشن های اساطیری مالیخولیایی ژاپنی که بعدها به کارهای شبح وار هایائو میازاکی ختم شد.

نام شخصیت: 
یونیکو

کارتون: ماجراهای یونیکو

رسته احتمالی: پستانداران

روش تولید مثل: گرده افشانی به کمک باد

توانایی شگفت آور: شاخ که می توانست حسب مورد به عنوان سیخ کباب، میله کاموا، لوله پاک کن و آنتن گردان مورد استفاده قرار گیرد.

نقطه ضعف:
 روحی بیش از حد پاک، معصوم و کودکانه که او را بازیچه امیال مادی و معنوی بادهای شرق و غرب قرار می داد.


اسطوره بلاهت

«باب اسفنجیِ شلوار مکعبی» (شلوار مکعبی فامیلش است) یک اسفنج زرد است که اشتباهی طی حادثه ای از روی عرشه لیز خورده و همره با یک آناناس افتاده در قعر دریا و سر از «بیکینی باتم» درآورده.

باب، تجسم افراط و تفریط در احساسات است؛ همانقدر که از بازی با یک جاروبرقی یا داشتن یک اسباب بازی شانسی از خوشی می میرد، از بسته بودن درِ رستوران خرچنگ یا گم شدن کفگیرش آنقدر گریه می کند که سوار سیل اشک هایش بشود.

«بختاپوس» یک بار حساب کرده بود او در هر روز حدود 100 لیتر اشک می ریزد! قوانین فیزیک کلا در بیکینی باتم حضور ندارند. طبیعی هم هست که مکانیک سیالات در جایی که شونصد پا پایین تر از سطح دریاهای آزاد، باز می توان توی لیوان آب ریخت و خورد، به هیچ دردی نخورد. 

معروف ترین موجودات کارتونی که در دنیای واقعی وجود ندارند

قوانین زیستی هم که دیگر حرفش را نزن؛ وقتی باب خودش در قید حیات نیست، چه انتظاری از بیولوژی دارید؟ به این ترتیب، او می تواند یک حلزون در خانه داشته باشد به اسم «گری» که میومیو می کند و دوستش هم «سندی» یک سنجاب است که در یک حباب هوا در کف دریا، درخت کاشته و به اختراعات پیچیده اشتغال می ورزد!

«پاتریک»، «آقای خرچنگ» و «بختاپوس» حلقه اصلی دوستان باب اسفنجی را تشکیل می دهند. بختاپوس نزدیکترین همسایه اش در این حد با باب صمیمی است که گیر کردن در بتون خشک شده و افتادن در تونل فاضلاب را به همسایگی با او ترجیح می دهد؛ پاتریک هم چون نه مغز دارد و نه دماغ، بهترین دوست باب اسفنجی است و مهمترین کاری که بلد است، nothing است!

می ماند آقای خرچنگ که حقوق باب اسفنجی را به عنوان بهترین آشپز بیکینی باتم، با دلارهایی می دهد که عکس خودش را رویشان نقاشی کرده.

با همه اینها، باب یکجور بلاهت باری ساده و خوشحال است و همین بلاهتش حال آدم را خوب می کند. به همین دلیل بچه ها و خوشحال هایی که بدشان نمی آید چند ساعتی مغزشان را به مرخصی بفرستند، طرفدارهای اصلی او هستند! شما چطور؟!

نام شخصیت: باب اسفنجی

کارتون: باب اسفنجی

رسته احتمالی: زیردریایی سانان

روش تولید مثل: تکه پاره شدن بر اثر فشارهای محیطی

توانایی شگفت آور: قابلیت جذب بالا، زیستن در اعماق آب های اقیانوسی

نقطه ضعف: آی کیو در حد اسفنج
  • شمین کاکاوند

مروری بر گذشته و حال هفت عروسک محبوب که خاطره چند نسل را رقم زدند.شخصیت های کارتونی سه دهه اخیر تلویزیون کم نیستند؛ از موش ها تا کلاه قرمزی. بعضی ها را می شود یک جا و در یک مجموعه دید و برخی به شکل انفرادی خودنمایی کرده اند.
روزنامه هفت صبح: شخصیت های کارتونی سه دهه اخیر تلویزیون کم نیستند؛ از موش ها تا کلاه قرمزی. بعضی ها را می شود یک جا و در یک مجموعه دید و برخی به شکل انفرادی خودنمایی کرده اند. در این میان سهم مرضیه برومند و سریال هایش بیشتر است؛ او با تکیه بر روانشناسی بچه های عصر دهه 60 با کاراکترهای اسفنجی آنها را پای تلویزیون میخکوب کرد و خاطره جمعی شان را رقم زد. برای مرور گذشته و حال عروسک های محبوب به هفت گزینه رسیدیم؛ آنها که به دلایلی محبوبیت شان بیش از سایرین است، برخی سری به سینما هم زده اند و هنوز سرپا هستند مثل کلاه قرمزی و دوستان و برخی در یادها باقی مانده اند. برخی را می شود به روز کرد و برخی اگر در حافظه ها بمانند دوست داشتنی ترند...

کلاه قرمزی/ ایرج طهماسبی

«کلاه قرمزی» ابتدا یک مورچه عروسکی بوده که سال 60 توسط مسعود صادقیان طراحی شد و در برنامه ای به نام «چتر» حضور یافت. بعد از آن ایرج طهماسب از آن در برنامه «سقائک و شانه به سر دانا» استفاده کرد. دستی به سر و شکلش کشید و با حذف شاخک ها و چسباندن یک بینی آن را جذابتر کرد. 

ستاره بخت کلاه قرمزی سال 71 و در برنامه «جغجغه و فرفره» درخشید. دو سال بعد طهماسب دست او را گرفت و آن را به برنامه «صندوق پست» آورد. درخشش کلاه قرمزی در این برنامه به اوج رسید و پایش به سینما باز شد.

سوپر استارهای اسفنجی؛ از زی زی گولو تا مخمل

چرا محبوب شد؟

شخصیت کلاه قرمزی به گونه ای بود که همه می توانستند با او همدل باشند. بچه ای بازیگوش، ساده و خوش قلب که حتی دروغ گفتنش هم معصومانه بود. غلط حرف زدنش روی مخ نمی رفت و حتی آقای مرجی گفتنش تکیه کلام شد.

ورود به سینما: 

سال 73 طهماسب آن را به سینما آورد. فیلم «کلاه قرمزی و پسرخاله» و نامش را به عنوان یکی از پرفروش های سینما ثبت کرد. سال 81 جلد دوم فیلم با عنوان «کلاه قرمزی و سروناز» روی پرده آمد و باز هم در گیشه موفق بود. «کلاه قرمزی و بچه ننه» با شخصیت های جدید در سال 91 اکران شد و با وجود فروش میلیاردی نتوانست دل مخاطبانش را ببرد.

وضعیت کنونی:

مجموعه «کلاه قرمزی» با سر و شکلی متفاوت از نوروز 88 روی آنتن رفته و به یکی از بهترین ویژه برنامه های تلویزیون تبدیل شده...

موش ها/ مرضیه برومند

کی باور می کرد یک موجود چندش اینقدر دوست داشتنی شود؟ موش ها بعد از آن از یک موجود نه چندان جذاب فراتر رفتند و خیلی زود محبوب کوچک و بزرگ شدند. سال 60 داستان «مدرسه موش ها» در قالب یک جُنگ روی آنتن رفت و قرار بود بچه ها را برای رفتن به مدرسه تشویق کند. شبکه یک با دیدن محبوبیت موش ها سفارش ادامه ساخت آن را به مرضیه برومند داد. او هم با قوام دادن شخصیت ها و تغییر در سر و شکل شان سری تازه «مدرسه موش ها» را به آنتن رساند و سه سال خانواده ها با شخصیت موش ها درگیر بودند.

سوپر استارهای اسفنجی؛ از زی زی گولو تا مخمل

چرا محبوب شد؟ 

شخصیت ها بر اساس آدم های جامعه طراحی شده بودند؛ برای همین هنوز که هنوز است خیلی ها همدیگر را به یک شخصیت «مدرسه موش ها» صدا می کنند. داستان، صداها، فضاسازی، شعر و موسیقی سریال هم تاثیر زیادی در محبوبیت آن داشت.

ورود به سینما:

سال 64 مرضیه برومند تصمیم گرفت نسخه سینمایی عروسک هایش را هم بسازد. در بازه اکران، نسخه سینمایی موش ها هم با استقبال زیادی مواجه شد.

وضعیت کنونی:

مرضیه برومند بعد از سال ها دوباره سراغ موش ها رفته و جلد دوم آن با داستان و فضایی کاملا متفاوت را ساخته است. این فیلم هفته آینده اکران عمومی می شود.

به روایت عوامل: 

برومند: سر و کله زدن با مسئولین تلویزیون بسیار طاقت فرسا بود. به هر حرکت بامزه موش ها، ایراد می گرفتند.

زی زی گولو/ مرضیه برومند

سال 1375 یکی از شخصیت های عجیب و محبوب تلویزیون ظهور کرد: «زی زی گولو» در سریال «قصه های تا به تا». این شخصیت از عالمی دیگر امده بود و یک تکیه کلام داشت: «آسی پاسی دراکوتا تا به تا». پشت این عروسک هم نام مرضیه برومند به عنوان کارگردان قرار دارد. سریال «قصه های تا به تا» در دهه هفتاد شیوه تازه ای از برنامه سازی کودک و نوجوان را ارائه کرده بود و سعی می کرد در قالب داستان های مختلف آداب معاشرت به آنها بیاموزد.

سوپر استارهای اسفنجی؛ از زی زی گولو تا مخمل

چرا محبوب شد؟

 تا پیش از این، بچه ها نمونه چنین کاراکتر فانتزی را ندیده بودند که اینقدر در برآوردن آرزوها توانایی دارد؛ حتما این جمله معروف یادتان است: «زی زی گولو آسی پاسی دراکوتا تا به تا را بخوانید و به آرزویتان برسید...» برای همین زی زی گولو نقطه اوج خیالپردازی کودکان بود. این عروسک با گوش های نامتوازن و شیوه نامتعارف حرف زدنش مرز تخیل و فانتزی را برداشت. او بین آدم ها زندگی می کرد و کاراکترهای داستان زی زی گولو را پذیرفته بودند. بچه ها هم آرزوی چنین رفیقی می کردند.

ورود به سینما: -

وضعیت کنونی:

شخصیت زی زی گولو با پایان سریال رها شد.

به روایت عوامل:

 برومند: قرار بود زی زی گولو بتواند هر چیزی که اطرافیانش می خواهند را برآورده کند؛ یعنی همان ذهنیت بچه ها که دوست دارند هر بار یک چیزی را برای خودشان بخواهند و با یک اجی مجی کردن به همه خواسته هایشان برسند.

مخمل/ مرضیه برومند

مرضیه برومند در مجموعه «خونه مادربزرگه» شخصیت های دوست داشتنی دیگری خلق کرد. این سریال اول بار سال 66 روی آنتن رفت و بعد از آن بارها تکرار شد. در این سریال مخمل بیش از دیگران جای خود را باز کرد. جایی که آقا حنایی، گل باقالی خانم، نوک سیاه، نوک طلا و ... هم حضور داشتند.

سوپر استارهای اسفنجی؛ از زی زی گولو تا مخمل

چرا محبوب شد؟

«خونه مادربزرگه» در سال های تلخ پس از جنگ از هزار غصه و هزار شادی و البته قصه می گفت. این بار هم شخصیت ها منطبق با کاراکترهای بیرونی بودند و بچه ها خود را در آن می دیدند. گربه غرغروی داستان ما شگرد عجیبی در ایجاد اختلاف میان مادربزرگه با سایر اعضای خانه به ویژه خانواده آقا حنایی و گل باقالی خانوم داشت. مخمل سیاه نبود؛ کارش را که می کرد پشیمان می شد و در آخر وجه دیگری از خود نشان می داد.

این ویژگی یعنی سیاه و سفید نبودن و شگردهای روزانه او، مخمل را دوست داشتنی می کرد؛ به ویژه آنکه در پایان قصه از کرده اش پشیمان می شد و به فکر اصلاح امور می افتاد. صدای خاطره انگیز بهرام شاه محمدلو حسی دیگر به این شخصیت داده.

ورود به سینما: -

وضعیت کنونی: 

مجموعه «خونه مادربزرگه» بارها از تلویزیون پخش شده و حتی نسخه خانگی آن در بازار موجود است. چند سال پیش عادل بزدوده سازنده عروسک های مجموعه «خونه مادربزرگه» گفته بود: «در بازدید از آرشیو شبکه دو متوجه شدم عروسک های «خونه مادربزرگه» کاملا از بین رفته.

مجید دلبندم

«مجید دلبندم» این دیالوگ هنوز که هنوز است بار معنایی خاصی دارد و به آدمی که کاری را اشتباهی انجام داده خطاب می شود. کاراکتر عروسکی مجید در مجموعه «مجید دلبندم» سال 77 از نقش مجید در یکی از آیتم های «سیب خنده» شکل گرفت. رضا عطاران با این مجموعه استعدادش را در خلق کاراکترهای به یاد ماندنی نشان داد.

سوپر استارهای اسفنجی؛ از زی زی گولو تا مخمل

چرا محبوب شد؟ 

سریال «مجید دلبندم» یک عروسک عجیب داشت با دستانی بلند و بیانی منحصر به فرد که نامش هم مجید بود! این عروسک شیرین همیشه برایش سوال بود که چرا دست های من درازه؟ موقع حرف زدن هم کلمات را جابجا و اشتباهی بیان می کرد.

همین اشتباهات تعارض ایجاد می کرد و مخاطب را به خنده وا می داشت. مجید دلبندم چرا با بچه ها بازی نمی کنی؟ - آخه من چوب ندارم...، پسرم چوب نه توپ، توپ که اسم غذاست، اون سوپه سوپ، سوپ که از دودکش بیرون میاد، دلبندم اون دود است، دود که رو به کبوترا میدن، پسرم اون دون است... خب ما هم حسابی می خندیدیم دیگر...

ورود به سینما:

از این شخصیت برای فیلم سینمایی استفاده نشد.

وضعیت کنونی:

رضا عطاران بعد از این سریال وارد ژانر دیگری شد و حالا هم که دلمشغولی هایش را در سینما پی می گیرد.

به روایت عوامل:

صالحی: خیلی ها فکر می کنند من از زمان پخش سریال «مجید دلبندم» معروف شدم در حالی که این اتفاق قبل تر از آن بود.

سنجد/ نگار استخر

هم نامش غریب بود هم ریختش! ولی خوب گل کرد و دو دهه است دوام آورده. از سنجد اواخر دهه هفتاد رونمایی شد؛ عروسکی با دهانی گشاد و زبانی سرخ. ابتدای دهه هفتاد شبکه دو سفارش این عروسک را به امیر فیضی داد تا به حوزه های مختلف سرک بکشد و از همه چیز سر دربیاورد. تکیه کلامش این بود: «گفته بودم دوباره برمی گردم.» گفتگو با چند چهره مطرح مثل وزیر سابق بهداشت از جمله کارهای غیرمتعارف جناب سنجد است.

سوپر استارهای اسفنجی؛ از زی زی گولو تا مخمل

چرا محبوب شد؟

سنجد علاوه بر شکل متفاوتش یک تفاوت دیگر هم با عروسک های دیگر داشت و آن حرفه خبرنگاری اش است. او یک خبرنگار تمام عیار است که می خواهد از همه چیز سر در بیاورد و طبعا فضای زیادی برای ورود به حیطه های مختلف دارد.

ورود به سینما: 

هم نگار استخر (عروسک گردان و صداپیشه عروسک سنجد) هم سوسن کرامتی (تهیه کننده) چندین بار از علاقه شان برای ساخت نسخه سینمایی سنجد گفته اند.

وضعیت کنونی:

 سنجد در چند بازه زمانی روی آنتن رفته و سری تازه اش در دست تولید است.

به روایت عوامل: 

استخر: 20 سال است که با «سنجد» همراهم؛ حتی احساس می کنم اسم و فامیلم هم با «سنجد» عجین شده و به نوعی همه مرا با نام «خانم سنجد» می شناسند اما هنوز بعداز 20 سال اسم «سنجد» برایم عادی نشده و وقتی در کوچه و خیابان اسم «سنجد» را می شنوم ناخودآگاه برمی گردم و پشت سرم را نگاه می کنم.

چاق و لاغر

یکی از خاطره انگیزترین زوج های تلویزیون کشورمان «چاق و لاغر» هستند. این زوج خنک و کله پوک ابتدا سال 65 در قاب تلویزیون ظاهر شدند. چاق و لاغر در سری اول شان آیتمی بودند از یک برنامه که در یکی از سالن های مدرسه رازی اجرا می شد. این عروسک ها ساخته دست مرحوم صمیمی مفخم بودند و حسن پورشیرازی و حسن زارع به جای آنها حرف می زدند.

سال 66 این دو عروسک همراه «هاچین» و «واچین» بازگشتند و دو سال بعد با شمایلی تازه به تلویزیون آمدند؛ یعنی «چاق و لاغر» تبدیل به دو آدم ماسک پوش شدند. اسداله یکتا و محسن رامشه بازیگران آن بودند. 

سوپر استارهای اسفنجی؛ از زی زی گولو تا مخمل

چرا محبوب شد؟ 

چاق و لاغر از الگوی کلاسیک داستان پردازی پیروی می کردند؛ چیزی که ما ایرانی ها عاشقش هستیم. این دو عروسک از طرف رییس بزرگ، مامور بودند برنامه های دهه فجر را به هم بزنند اما هرگز هم موفق نمی شدند و رییس بزرگ را عصبانی می کردند.

ورود به سینما: -

وضعیت کنونی:

 دو سال پیش از قول علی اصغر آزادگان، تهیه کننده سریال، خبری رسانه ای شد که قرار است «چاق و لاغر» دوباره ساخته شود اما دیگر خبری نشد.

به روایت عوامل: 

مسعود رسام: وقتی داشتیم سوژه های این ویژه نامه ها را بالا و پایین می کردیم، این سوژه که بعد از این همه سال به این دوتا کارآگاه احمق و به قول خودشان «کله پوک» بپردازیم، راحت تر از همه سوژه ها تایید شد.

بازیگران صدامخملی

خیلی از عروسک های مشهور سینما و تلویزیون، بخش عمده ای از محبوبیت خود را مرهون بازیگران شناخته شده ای هستند که با صدای خود به آنها جان بخشیدند صدا بخشی از هویت و شناسنامه عروسک هاست. عروسک هایی که در عرصه سینما و تلویزیون محبوب شدند بخش عمده ای از محبوبیت خود را مدیون صداپیشه ها هستند. صداپیشه هایی که اتفاقا الان آدم های خیلی معروفی هستند.

فاطمه معتمد آریا

سوپر استارهای اسفنجی؛ از زی زی گولو تا مخمل

ستاره سینمای ایران در 25-20 سال اخیر، روزگاری کار اصلی اش صداپیشگی و عروسک گردانی بود. عروسک «نارنجی» در سریال «مدرسه موش ها» با آن سبک و سیاق حرف زدنش و ایش ایش کردن هایش با صدای معتمد آریا بود که به کاراکتری ماندگار تبدیل شد. او چند سال بعد در دیگر سریال عروسی برومند، «خونه مادربزرگه» با صدای خود به عروسک «گل باقالی خانم» جان داد و او را هم در ذهن ها ماندگار کرد.

حمید جبلی

سلطان بلامنازع صداپیشگی کاراکترهای عروسکی. به جرأت اگر صدای جادویی حمید جبلی نبود، خیلی از عروسک هایی که امروز قامت سوپر استاری به تن کرده اند اصلا به چشم نمی آمدند و همان سال ها تاریخ مصرف شان به سر می آمد.

سوپر استارهای اسفنجی؛ از زی زی گولو تا مخمل

«کپل» شهر موش ها و بعد پدیده «کلاه قرمزی» و «پسرخاله» بخش عمده ای از محبوبیت خودشان را مدیون صدای حمید جبلی هستند. او در مجموعه کلاه قرمزی البته به جای عروسک هایی چون گیگیلی، آقای معلم و ... هم حرف زده.

ایرج طهماسب

آقای مجری دوست داشتنی بچه ها هم زمانی خودش صداپیشه و عروسک گردان بود. او به مانند جبلی، معتمد آریا، محمدرضا عقیلی و مسعود کرامتی و خیلی های دیگر جزو تیم مرضیه برومند بودند و با همکاری هم مدرسه موش ها و بعد شهر موش ها را ساختند. طهماسب در این دو پروژه صداپیشه عروسک «دم باریک» بود. صدای خاص این عروسک و شل و ول حرف زدن هایش با گویندگی طهماسب در ذهن ها به یاد مانده و خاطره انگیز شده است.

بهمن مفید

سوپر استارهای اسفنجی؛ از زی زی گولو تا مخمل

همان کاکا رستم معروف داش آکل و آدم لاف زن در قهوه خانه فیلم قیصر که در سینمای قبل از انقلاب کلی نقش ریز و درشت بازی کرد. او بعد از پیروزی انقلاب به آمریکا رفت و اواخر دهه 70 به ایران برگشت که در صورت امکان فعالیت بازیگری اش را از سر بگیرد اما مجوز این کار را پیدا نکرد و مجبور شد به کار صداپیشگی عروسک رو بیاورد و در فیلم «یکی بود یکی نبود» به جای عروسک «گاو» حرف زد و در فیلم «در به درها» هم صداپیشه بود.

رضا بابک

سوپر استارهای اسفنجی؛ از زی زی گولو تا مخمل

بازیگر مطرح تلویزیون که هنوز هم با نقش «اسد» سریال «آرایشگاه زیبا» در ذهن خیلی ها مانده، در دهه 60 صداپیشه آقا حنایی یا همان خروس محبوب مجموعه «خونه مادربزرگه» بود. همان خروسی که با زن و بچه هایش به خانه مادربزرگه پناه آورده بود و بلای جان مخمل بود. صدای بابک آنقدر به کاراکتر خروس نزدیک بود که چند سال بعد در برنامه عروسکی «روباه و خروس» یک بار دیگر برای صداپیشگی خروس از او دعوت شد.

بهرام شاه محمدلو

سوپر استارهای اسفنجی؛ از زی زی گولو تا مخمل

شاید خیلی ها یادشان نمی آید اما آقای حکایتی معروف برنامه بچه های دهه 60 که در این سال ها بارها در نقش های مختلف ظاهر شده، بارها و بارها صداپیشگی عروسک هم در تئاتر و تلویزیون انجام داده.  مرضیه برومند موقع ساخت «خونه مادربزرگه»، صداپیشگی عروسک معروف «مخمل» را به شاه محمدلو داد و او از آن زمان تا به حال، غیر از آقای حکایتی، با صدای مخمل هم در ذهن ما مانده است.

راضیه برومند

سوپر استارهای اسفنجی؛ از زی زی گولو تا مخمل

راضیه برومند که با بازی در نقش خواهر اسد و زن بلوک باشی در «آرایشگاه زیبا» معروف شد و چندین سال بعد در «خودروی تهران یازده»، «کتابخانه هدهد»، «همه بچه های من» و ... بازی کرد، سابقه دیرینه ای در صداپیشگی دارد. صدای کاراکتر «دم باریک» در «مدرسه موش ها» و «شهر موش ها» و صداپیشگی شخصیت مراد در «خونه مادربزرگه» از جمله فعالیت های مهم او در این زمینه بود. برومند در تمام این سال ها بیشتر به عنوان نویسنده کنار خواهرش مرضیه برومند قرار گرفت.

امیرحسین صدیق

همچنان «آقای پدر» است. در همه این سال ها هم نقش های متفاوت بازی کرد و هم کارهای دیگری غیر از بازیگری انجام داد اما باز هم همچنان «آقای پدر» است. او که در کنار بازیگری، کارگردانی و دستیاری در سینما را هم تجربه کرده، حالا در شهر موش ها، صداپیشگی را هم به دیگر کارهای کارنامه هنری اش اضافه کرده است. 

سوپر استارهای اسفنجی؛ از زی زی گولو تا مخمل

او در این فیلم صداپیشه یک موش کور دنیا دیده به نام «عمو کورول موش» بود. صدیق لحن و گویش خاصی برای این کاراکتر انتخاب کرده بود که وجهه دنیادیدگی او را کاملا عیان می کرد.

محمدرضا هدایتی

با نقش «طغرل» به مخاطبان شناخته شد و بعد از آن در «قهوه تلخ» با نقش جهانگیر شاه، شهرت پیدا کرد اما با تمام این اوصاف، هیچ کدام از کارهایش نتوانست با موفقیتی که به خاطر صداپیشگی عروسک «پسر عمه زا» به دست آورد برابری کند.

او سال 88 با کاراکتر پسرعمه زا به جمع عروسک های کلاه قرمزی آمد و توانست به یکی از مهره های ثابت این گروه تبدیل شود. حتی در «کلاه قرمزی و بچه ننه» هم کنار کلاه قرمزی و پسرخاله قرار گرفت.

مجید صالحی

از بازیگری تا صداپیشه گی اش زمان زیادی نبود. او سال 76 برای اولین بار با مجموعه «سیب خنده» جلوی دوربین رفت و در کنار بهراد خرازی، آیتم معروفی را اجرا کرد. در این آیتم مجید صالحی همه چیز را اشتباه می شنید و مدام کلمات مشابه را به جای کلمه اصلی ادا می کرد و بهراد با لفظ «مجید، دلبندم این اشتباهه» سعی می کرد آن را اصلاح کند. همین آیتم زمینه ساخته شدن عروسکی به نام مجید دلبندم شد. مجید صالحی در مجید دلبندم، برای اولین و آخرین بار صداپیشگی را تجربه کرد.
  • شمین کاکاوند
«مینیون‌ها» بدون شک یکی از موفق‌ترین انیمیشن‌های امسال بود که با غوغایش در گیشه‌ها، تبدیل به دومین انیمیشن پر فروش تاریخ شد. این‌بار در گیشه نگاهی به نقاط ضعف و قوت این انیمیشن انداخته‌ایم. با زومجی همراه باشید.
وب سایت زومجی - محمدحسین جعفریان: «مینیون‌ها» بدون شک یکی از موفق‌ترین انیمیشن‌های امسال بود که با غوغایش در گیشه‌ها، تبدیل به دومین انیمیشن پر فروش تاریخ شد. این‌بار در گیشه نگاهی به نقاط ضعف و قوت این انیمیشن انداخته‌ایم. 

گیشه: معرفی فیلم انیمیشن Minions

نظر منتقدان خارجی

کِنِث توران از لس‌آنجلس تایمز که فیلم را دوست داشته در نقدش می‌آورد: «مینیون‌ها تک‌تک ثانیه‌ها و لحظاتش را با یک فلسفه‌ی مشخص به مخاطب ارائه می‌کند: نشاندن لبخند بر لب بیننده و نگهداشتن آن تا پایان. این روزها، لذت تماشای این انیمیشن دقیقا به مانند نوشابه‌ی گازدار خنکی است که در یک بعد از ظهر داغ، سر بکشید». وی به مینیون‌ها نمره‌ی ۸ از ۱۰ را اعطا کرده است.

مانولا دارگیس که به مینیون‌ها نمره‌ی ۷ از ۱۰ را داده، در نیویورک تایمز می‌نویسد: «خبر خوب این است که مینیون‌ها یکی از انیمیشن‌هایی است که برای مخاطبان بیشتری ساخته شده و با هرج و مرج‌های جذاب خود، تعداد بیشتری از بینندگان را جذب خود می‌کند. 

( البته به لحاظ استراتژیک باید گفت لذت کامل مینیون‌ها را در حالتی می‌برید که قبل از پایان فیلم از خنده غش نکرده باشید).

 مینیون‌ها حقیقتا بنیانی بی‌معنی و مضحک دارد و باید مثل یکی از سربازهای جنگ‌های صلیبی سخت و بی‌روح باشد اما لباسی که کارگردان‌هایش(یعنی پیر کافین و کایل بالدا) بر تن این انیمیشن کرده‌اند، نتیجه را تبدیل به چیزی کاملا متفاوت کرده که حقیقتا در نوع خود بی‌نظیر است.

امتیاز »مینیون‌ها» در سایت متاکریتیک برابر با ۵۶ است.
گیشه: معرفی فیلم انیمیشن Minions

وقتی که کمپانی یونیورسال رسما اعلام کرد که قصد ساخت انیمیشنی با محوریت مینیون‌ها را دارد، بدون هیچ شکی نتیجه را چیزی دوست‌داشتنی می‌دانستم و به همین دلیل هرگز از موفقیت‌های این انیمیشن روان و جذاب متعجب نشدم.

 اما بازهم وقتی در مقابل آن نشستم و به تماشایش پرداختم، با چیزی فراتر از انتظارم رو به رو شدم و خیلی بیشتر از آن‌چه فکر می‌کردم مست چرخ‌دنده‌های غیرقابلِ ایستادنِ روایتِ بامزه‌اش گشتم. 

«مینیون‌ها» به حدی ساده و در عین حال زیبا است که می‌تواند در ۹۰ دقیقه‌ای که دارد مخاطبش را از هر فکر و ناراحتی خلاص کند و در تک‌تک ثانیه‌ها لبخند را بر لب وی بنشاند. 

همان‌گونه که از یونیورسال انتظار داشتیم، مینیون‌ها به مانند قسمت اول و دوم «من نفرت‌انگیز» داستانی روان و ساده را یدک می‌کشد، اما همین قصه‌ی بدون پیچیدگی را آن‌قدر پر تلاطم و بامزه روایت می‌کند که برخلاف انتظارتان، درگیر ماجراهای این موجوداتِ زردِ کوچک و خاص شده و برای آن‌ها و اهدافشان ارزش قائل می‌شوید.

  سرنوشت و اتفاقاتی که در آینده برایشان رخ می‌دهد برایتان مهم است و در عین این که تمام دقایق فیلم چیزی شبیه به یک شوخی خنده‌دار به نظر می‌رسد، خیلی مواقع دغدغه‌هایشان را جدی می‌گیرید! 

البته این وسط یک اتفاق خیلی بد هم روی داده است.

 داستان مینیون‌ها حقیقتا بارها احمقانه‌تر و بی‌خاصیت‌تر از ماجراهای «من نفرت‌انگیز» جلوه کرده و انگار هدفی به جز نشاندن این موجودات بامزه جلوی دوربین نداشته و ندارد.

مینیون‌ها ثانیه به ثانیه‌اش را بر اساس شخصیت‌هایش چیده و هیچوقت از ابزار «داستان‌پردازی بی‌نظیر» برای افزودن بر جذابیت خود بهره نمی‌برد اما نوع قصه‌گویی این داستان به شکلی است که در آن برخی ماجراها ناخواسته جدی می‌شوند و اهمیت پیدا می‌کنند. 

قصه در نقطه‌ی اول از چیزی بیشتر از«سه تا مینیون و یک زن خلافکار عجیب و غریب» تشکیل نشده است اما در ادامه تصویرسازی‌هایش را آن‌قدر خوب به سرانجام می‌رساند که روایت قصه‌ی ساده‌اش، مهم، تاثیرگذار و حتی در ابعادی معنادار به نظر می‌رسد.

 هرچند، در اغلب دقایق این‌گونه نیست و مینیون‌ها در اغلب سکانس‌هایش هدف‌های ساده‌تری را دنبال می‌کند.

 این‌جا با موجوداتی رو به رو می‌شوید که در عین سادگی و بچگانه بودنشان، خیلی محکم قصه‌شان را روایت می‌کنند. قصه‌ای که به تنهایی بی‌معنی و احمقانه است و فقط با وجود آن‌ها معنی می‌گیرد. 

قصه‌ای که هیچ ارزشی برای مخاطب بزرگسال ندارد و صرفا کودکان را راضی می‌کند. در حقیقت، فیلمنامه‌ی اثر به معنی واقعی کلمه پوچ و خالی از جذابیت است و برخلاف انیمیشن محبوب دیگر این روزها یعنی «پشت و رو» در هیچ نقطه‌ای مخاطب عام را جذب خود نمی‌کند اما همان‌گونه که گفتم، شکل روایت مینیون‌ها به گونه‌ای است که اصلا این وسط کسی حواسش به داستان نباشد و همه دنبال دیدن شوخی‌های بیشتر از مینیون‌های قصه باشند.

گیشه: معرفی فیلم انیمیشن Minions

داستان از آغاز حیات بر روی کره‌ی زمین آغاز می‌شود و در سال ۱۹۶۸ وارد بخش اصلی خود می‌گردد. سکانس‌های ابتدایی فیلم به سبب زیبایی و تفاوتشان با یکدیگر، در جذب مخاطب موفقند اما متاسفانه به خاطر دیده شده تک‌تک آن‌ها در تریلرهای پیش از اکران، رسما تکراری هستند و چیز خاصی ارائه نمی‌کنند.

 در ادامه‌ی ماجرا، مینیون‌ها که از نداشتن رئیسی بد طینت و پست ناراحتند، زندگی خود را در اوج بی‌هیجانی می‌گذرانند و از لحظه به لحظه آن متنفر هستند.

 در این بین، یکی از این موجودات زرد(که گویا کمی از مابقی عاقل‌تر است) دست به کار می‌شود و همراه با دو مینیون دیگر یعنی باب و استوارت(که برخلاف او در ابعادی غیرقابل باور احمق هستند) سفری طولانی را برای یافتن یک وحشی بی‌صفت دیگر آغاز می‌کنند.

 در ادامه‌ی راه، آن‌ها در یک اتفاق تصادفی و جالب به خدمت اسکارلت شرور در می‌آیند و تصمیم به دزدیدن تاج ملکه‌ی انگلستان می‌گیرند.

بله، این تمام قصه‌ای است که مینیون‌ها دارد. داستانی ابتدایی و کودکانه که فقط به درد کودکان زیر ۷ سال می‌خورد و در هیچ نقطه‌ای فراتر از آن نیست و این ثابت می‌کند که مینیون‌ها یک اثر صرفا تجاری است که تا جای ممکن از اضافه‌گویی و تلاش برای بهتر بودن پرهیز کرده است.

 فیلم برای بچه‌ها در نقطه‌ی انتهایی بی‌نظیر بودن قرار گرفته اما برای بزرگسالان حقیقتا در نقاطی آزاردهنده به نظر می‌رسد. فیلم واضحا در شخصیت‌پردازی ضعیف و پر عیب است و این یکی از آن موضوعاتی است که برخی دقایق حقیقتا روی اعصاب بیننده می‌رود.

 البته، بزرگترین نقص شخصیتی حاضر در مینیون‌ها یعنی اسکارلت شرور، به خاطر صداگذاری قابل باورِ ساندرا بولاک قابل تحمل‌تر شده است اما باز هم اصل صورت مسئله را پاک نمی‌کند.

گیشه: معرفی فیلم انیمیشن Minions

شاید از خود بپرسید با این اوصاف پس چرا مینیون‌ها تا این حد عالی از آب در آمده است و با این که فقط روی این موجودات زرد مانور داده، کودک و بزرگسال را مجذوب خود کرده است؟ 

موضوع سر این است که در «مینیون‌ها» با سکانس‌هایی رو به رو می‌شوید که خیلی بیشتر از آن‌چه انتظار دارید شما را می‌خندانند و به عمق خود فرو می‌برند و باور کنید این خنداندن بی‌چون و چرای مخاطب به حدی تاثیرگذار است که تمام آن مشکلات قبلی فراموش می‌شوند. 

اصلا داستان و قصه و شخصیت‌پردازی احمقانه‌ی اسکارلت و همسرش را رها کنید. در یکی از شات‌ها، سه مینیون اصلی قصه یعنی باب، استوارت و کوین به مسیر رو به روی خود خیره می‌شوند و در زمانی که یکی را ترس و یکی را امید فرا گرفته، سومی با لبخند و خوشحالی یک موز را از جیب بغلش بیرون می‌کشد و با لبخندی دیوانه‌کننده به آن می‌نگرد. 

باور کنید اگر سنگ‌دل‌ترین و محکم‌ترین انسان روی زمین هم باشید، نخندیدن و لذت نبردن از این سکانس غیرممکن‌ترین کار دنیا به نظر می‌رسد. تازه این را به علاوه صد شات دیدنی و خنده‌دار دیگر کنید که دریابید در مینیون‌ها قرار است با چه جذابیت غیرقابل انکاری رو به رو شوید. اصلا نکته‌ی مینیون‌ها همین است.

 قصه ساده است، روایت فقط به خاطر این موجودات زرد بامزه جذاب است، شخصیت‌پردازی انسان‌های حاضر در فیلم بچگانه و احمقانه است، اما در پایان این ۹۰ دقیقه مخاطب بدون شک می‌گوید که مینیون‌ها فوق‌العاده است! و این معجزه‌ای است که فقط به خاطر خودِ خودِ مینیون‌ها صورت گرفته است.

گیشه: معرفی فیلم انیمیشن Minions

برخلاف جریان اصلی فیلم( که بی‌محتوا و صرفا برای نشان دادن مینیون‌ها جلو می‌رود) تک سکانس‌های جدی‌تر و بزرگسالانه‌ای نیز در این انیمیشن به چشم می‌خورد.

 به طور مثال، در یکی از دقایق فیلم که مربوط به سخنرانی یکی از مینیون‌ها یعنی باب برای مردم است، سازندگان خیلی راحت طعنه‌ای به نحوه‌ی تبعیت مردم از نظام‌های حکومتی می‌زنند و حتی بی‌معنی بودن سخنان بسیاری از بزرگان کنترل‌کننده‌ی کشورها را به سادگی تصویر می‌کند، آن هم در دوربینی که انتظار داریم چیزی جز شوخی‌های بی‌معنی نشانمان ندهد! 

در ابتدا فکر می‌کردم که این شات‌های نسبتا بی‌ربط به خط روایت اصلی داستان، بیشتر هجو و اضافه باشند تا تاثیرگذار اما در ادامه، وقتی که با آن‌ها مواجه شدم، حسی کاملا متفاوت داشتم و برعکس انتظارم از آن‌ها نهایت لذت را بردم.

 این سکانس‌های خوب، نه تنها آزاردهنده نیستند بلکه باعث می‌شوند لحظه‌های آبروبری چون بزرگ شدن کوین و مبارزه‌اش با اسکارلت را فراموش کنیم و حداقل از این یک ذره هوشمندی سازندگان در خلق رویدادها هم که شده راضی باشیم.

برعکس بخش‌هایی همچون فیلمنامه و شخصیت‌پردازی، مینیون‌ها در بخش‌های فنی چیزی نزدیک به خارق‌العاده است. دنیای ساخته شده برای انیمیشن و محیط‌های مختلفی که مینیون‌ها برای پیشبرد ماجراهایشان در آن‌ها قدم می‌گذارند به حدی زیاد و پرجزئیات هستند که انتظارش را ندارید. 

محیط‌سازی و خلق دنیای صورت گرفته در این انیمیشن، آن‌قدر عالی است که در تک‌تک لحظات خود را همراه با شخصیت‌های قصه احساس می‌کنید و دقیقا به مانند آن‌ها وارد غارهای یخی و مکان‌های ممنوعه و اتاق پادشاه انگلیس می‌شوید.

 به این جذابیت‌ها، موسیقی فیلم را هم اضافه کنید؛ تنها فاکتور این اثر که مثل مابقی نیست و اتفاقا فقط مخصوص بزرگسالان ساخته شده است. 

این‌جا خبر از آن آهنگ‌هایی نیست که ساده‌ترین و کوچک‌ترین بچه‌های جامعه‌ی امروز هم آن‌ها را می‌شناسند و بیشتر ترک‌هایی که می‌شنوید جدی و قابل قبول به نظر می‌رسند. 

البته یکی از نکات مثبت مینیون‌ها این است که همین جریان‌های متفاوت با روایت اصلی را نیز طوری در فیلم جا داده که مخاطب اصلی(یعنی کودکان) اذیت نشوند.

گیشه: معرفی فیلم انیمیشن Minions

به جرات می‌توان گفت که مینیون‌ها یکی از آن فیلم‌های محدودی است که در عین داشتن چندین و چند عیب نابخشودنی، در ابعادی غیرقابل باور جذاب و دوست‌داشتنی به نظر می‌رسند. 

مینیون‌ها داستان ضعیفی دارد و شخصیت‌هایش اغلبا مقوایی و بی‌معنی هستند. در بخش‌های فنی عالی است اما در فیلمنامه، قصه‌ای مناسب کودکان زیر ۷ سال را روایت می‌کند.

 برخلاف رقیبش یعنی »پشت و رو» پر از ویژگی‌های بی‌نظیر نیست و نکات خارق‌العاده‌ای را یدک نمی‌کشد اما در راس خود، موجودات زرد و دیوانه‌واری دارد که مابقی چیزها را بی‌معنی می‌کنند. 

شاید مینیون‌ها عیب‌های بسیاری را یدک بکشد اما در هیچ لحظه‌ای برای خنداندن بی‌پایان مخاطبش شکست نمی‌خورد و در هیچ نقطه‌ای توجه شما را به نکات منفی خود معطوف نمی‌کند. 

فرقی نمی‌کند چه سنی دارید، فرقی نمی‌کند چه‌قدر ریزبین هستید و چه‌قدر به جزئیات و اشکالات توجه می‌کنید، اصلا این‌ها را به کل فراموش کنید! 

اگر می‌خواهید ۹۰ دقیقه‌ی شاد و دوست‌داشتنی را بگذرانید و بارها از اعماق وجود بخندید، مینیون‌ها دقیقا همان چیزی است که این روزها به دنبالش می‌گردید.
  • شمین کاکاوند
شاید برای شما جالب باشید بدانید لوگوی کمپانی‌های مطرح فیلمسازی جهان چگونه متولد شده‌اند که ما در این مقاله به بررسی تاریخ طراحی لوگوی دریم ورکز، مترو گلدوین مایر، یونیورسال و والت دیزنی می‌پردازیم.
خبرگزاری مهر: شاید برای شما جالب باشید بدانید لوگوی کمپانی‌های مطرح فیلمسازی جهان چگونه متولد شده‌اند که ما در این مقاله به بررسی تاریخ طراحی لوگوی دریم ورکز، مترو گلدوین مایر، یونیورسال و والت دیزنی می‌پردازیم.

در آغاز هر فیلم سینمایی چیزی که پیش از همه به چشم می آید لوگوی استودیوی سازنده فیلم است. نمادهای پرافتخاری که هر یک تاریخی به درازای عمر این کمپانی های بزرگ دارند، اما بسیاری از تماشاگران و مشتاقان صنعت سینما از نحوه پیدایش و داستان های پشت پرده آن ها آگاه نیستند.

در این مقاله مروری کوتاه می کنیم بر نماد ۴ استودیوی بزرگ و قدرتمند صنعت سینما.

۱)  DreamWorks SKG – پسری بر روی هلال ماه

تاریخچه لوگوی ۴ غول فیلمسازی جهان

سال ۱۹۹۴ استیون اسپیلبرگ «Steven Spielberg» کارگردان افسانه ای، جفری کاتزنبرگ «Jeffrey Katzenberg» مرد پر نفوذ کمپانی والت دیزنی و دیوید گفن «David Geffen» تهیه کننده آلبوم های موسیقی گرد یکدیگر جمع شدند و کمپانی دریم ورکز را تاسیس کردند و این اولین رمزگشایی از لوگوی کمپانی است. چرا که سه حرف SKG در این لوگو از تجمیع نام کوچک سه بنیانگذارش برآمده است.

بنا بر نظر اسپیلبرگ، لوگوی دریم ورکز می بایست یادآور عصر طلایی استودیوهای فیلمسازی ایالات متحده آمریکا باشد. لوگوی اولیه قرار بود تصویری سه بعدی و کامپیوتری از مردی در ماه باشد که به ماهیگیری مشغول است. ولی دنیس مورن «Dennis Muren» ناظر ارشد بخش جلوه های ویژه با دیجیتالی بودن این تصویر مخالفت کرد و پیشنهاد طراحی دستی این لوگو را داد.

تاریخچه لوگوی ۴ غول فیلمسازی جهان

کار به روبرت هانت «Robert Hunt» گرافیست سپرده شد تا به صورت دستی آن را طراحی کند. هانت علاوه بر طرح اصلی نمونه ای دیگر نیز آماده کرد که در آن به جای یک مرد از یک پسر بچه استفاده شده بود. اسپیلبرگ این تغییر را پسندید و مابقی داستان را همه می دانند.

در حقیقت هانت برای خلق آن پسر بچه از فرزند خود ویلیام الهام گرفت و او را مدل کار خود کرد و بدینسان این ویلیام است که در آغاز تمام فیلم های دریم ورکز حضور دارد.



۲) Metro-Goldwyn-Mayer – شیر غران

تاریخچه لوگوی ۴ غول فیلمسازی جهان

شیر غران ابتدای فیلم های متروگلدوین مایر یکی از معروف ترین و به یادماندنی ترین لوگوهای تاریخ سینما بوده است.

تاریخچه پیدایش آن به ۱۹۱۷ باز می گردد. زمانی که «Howard Dietz» گرافیست کمپانیGoldwyn Picture  آن را بر مبنای آرم دانشگاه خود - یعنی دانشگاه کلمبیا - طراحی کرد.

زمانی که کمپانی گلدوین با کمپانی های Metro Pictures و Louis B. Mayer Pictures ادغام شد این نماد به لوگوی کمپانی تازه تاسیس یعنی متروگلدوین مایر یا همان MGM تبدیل شد.

تا کنون ۷ شیر در این تیتراژ ایفای نقش کرده اند. Slats اولین آنها بود که در دوره سینمای صامت این نقش را بر عهده داشت. اولین صدای غرشی که در سالن های سینما پیچید مربوط به Jackie بود که در دوره سینمای ناطق بر پیشانی فیلم هایی چون سایه های سفید در دریاهای جنوب (۱۹۲۸) در ابتدای فیلم ها حضور داشت. Telly و Coffee در دوران سینمای رنگی و سیستم تکنی کالر «Technicolor» نقش آفرینی کردند.

Tanner شیر قدرتمند کمپانی بود و در دوره اوج و شکوه متروگلدوین مایر و در فیلم هایی چون جادوگر شهر از(۱۹۳۹) و بر باد رفته(۱۹۳۹) حضور داشت. George تنها دو سال - از ۱۹۵۶ تا ۱۹۵۸ -  این نقش را بر عهده گرفت و از ۱۹۵۸ تا به کنون Leoشیر محبوب و معروف کمپانی است.

این شیرهای غران با حلقه ای با عبارت لاتین «Ars Gratia Artis» - به معنی «هنر برای هنر» - نمادی ماندگار در اذهان مردم شده اند.



۳) Universal Pictures – جهانی به درازای تاریخ

تاریخچه لوگوی ۴ غول فیلمسازی جهان

با وجود آن که نماد کمپانی یونیورسال در طی سال های مختلف دستخوش تغییرات شد، اما یک کره همیشه در مرکزیت این لوگو حضور داشته است. اولین نسخه از این نماد در ابتدای فیلم وسترن صامت By the Sun's Rays(۱۹۱۴) به نمایش در آمد که در آن از سیاره ای شبیه زحل استفاده شده بود که عبارت «Universal Films—The Trans-Atlantic Film Co» همچون نوار به دور آن می آمد.

این لوگو در دهه ۲۰ و ۳۰ میلادی تغییرات عمده ای کرد و در آن از هواپیمایی استفاده شد که با چرخش به دور کره ردی از دود به جا می گذارد که کم کم تبدیل به نام کمپانی می شود. در اواخر دهه ۳۰ و اوایل دهه ۴۰ ستاره هایی چشمک زن و درخشان به این مجموعه اضافه شد و در دهه ۶۰ حلقه ای نیمه شفاف لوگوی رنگی کمپانی را همراهی می کرد.

در ۱۹۹۷ آهنگساز بزرگ هالیوود - جری گلداسمیت  - «Jerry Goldsmith» قطعه ای پر هیاهو برای این لوگو ساخت که برای اولین بار به همراه نسخه ای مدرن از این لوگو - که کره ای چرخان در طلوع خورشید بود - در ابتدای فیلم پارک ژوراسیک، دنیای گمشده(۱۹۹۷) به نمایش در آمد. این نسخه در سال ۲۰۱۲ و به مناسبت صدمین سالگرد تاسیس کمپانی با آهنگسازی برایان تایلر «Brian Tyler» به روز شد.

هم اکنون لوگوی کمپانی، کره ای چرخان در غروب خورشید است.



۴) Walt Disney – قلعه درخشان

تاریخچه لوگوی ۴ غول فیلمسازی جهان

کمپانی والت دیزنی در ۱۹۲۳ بنا نهاده شد و در طی این سال ها با خلق انیمیشن و کارتون های گوناگون سهم بسیار مهمی از حافظه جمعی چندین نسل از مردمان دنیا را دارد. با این وجود باور کنید یا نه این کمپانی تا سال ۱۹۸۵ از لوگویی در آغاز فیلم های خود استفاده نکرد و به جای آن نسخه های مختلف عبارت «والت دیزنی تقدیم می کند» یا همان «Walt Disney Presents» در شروع انیمیشن های آن ظاهر شده است.

در اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ میلادی یک میکی موس نئونی در تولیدات پخش خانگی والت دیزنی ظاهر شد.

از لوگوی آشنای «قلعه جادویی» با پشت زمینه آبی رنگ والت دیزنی در ۱۹۸۵ میلادی رونمایی شد. نمادی که در سال ۲۰۰۶ جزییات بسیار زیادی به آن افزوده شد. این نماد به همراهی آهنگ بسیار معروف « When You Wish Upon a Star» - که برای نخستین بار در ابتدای کارتون پینوکیو شنیده شد – و همراهی قطار پرنده، پرچم های در حال اهتزاز، آتش بازی و بنری که تینکربل شخصیت کوچک کارتون پیترپن به دور قصر سیندرلا خلق می کند به نماد امروزی کمپانی تبدیل شده است.
  • شمین کاکاوند
امروزه برای دیدن فیلم‌های سینمایی سه‌بعدی، تنها گزینه‌تان سینما رفتن نیست. می‌توانید با رو کردن چند میلیون ناقابل، تجهیزاتِ لازم آن را در خانه‌تان ردیف کنید .
وب سایت زومجی - رضا حاج‌محمدی: اگر قصد خرید تلویزیون سه‌بعدی دارید یا یکی از آن‌ها را در اتاق پذیرایی‌تان دارید؛ حالا وقت آن است تا از این تکنولوژی نهایت لذت را ببرید و به تماشای بهترین فیلم‌های سه‌بعدی تاریخ سینما بنشینید. 

از دل فضا تا مورد عجیب جیمز کامرون!

امروزه برای دیدن فیلم‌های سینمایی سه‌بعدی، تنها گزینه‌تان سینما رفتن نیست. می‌توانید با رو کردن چند میلیون ناقابل، تجهیزاتِ لازم آن را در خانه‌تان ردیف کنید و البته خوشبختانه دیگر لازم نیست مثل سال‌های اول عرضه‌ی تلویزیون‌های هوشمند، از خریدِ گران‌قیمت‌تان فقط برای فخر فروختن و تماشای سه‌بعدی گوینده‌ی خبر استفاده کنید!

 این روزها هرکی از مادر گرامی‌اش قهر می‌کند، یک بُعد به فیلمش اضافه می‌کند. این یعنی یک‌عالمه فیلم‌های سه‌بعدی جور واجور که تصمیم‌گیری را سخت می‌کنند.

 خب، ما در این فهرست (بدون رتبه‌بندی) نگاهی به ۲۰تا از محبوب‌ترین و سه‌بعدی‌ترین فیلم‌های سینمایی انداخته‌ایم که برای برطرف کردن اشتیاق سه‌بعدی‌تان و گرم کردن موتورِ تلویزیون جدیدتان عالی هستند:

ابری با احتمال بارش کوفته‌ قلقلی

Cloudy With a Chance of  Meatballs

بگذارید همین ابتدا به‌تان هشدار دهم که انیمیشن‌ها بخش زیادی از این فهرست را به خودشان اختصاص داده‌اند. به خاطر اینکه اصولا برای فیلم‌های CGمحور پروسه‌ی سه‌بعدی شدن خیلی آسان‌تر است و آسان‌تر بودن مساوی است با خطای کمتر و تجربه‌ای تمیزتر و کم‌نقص‌تر که به    معنای ارائه‌ی یک محصول سه‌بعدی بهتر است. 

«ابری با احتمال بارش کوفته قلقلی» اگرچه با ویژگی سه‌بعدی روی پرده‌ی سینما نرفت، اما نسخه‌ی سه‌بعدی فیلم در بلوری آن برای تماشای خانگی قرار گرفت. 

«ابری» قبل از هرچیز یک انیمیشن خوش‌رنگ‌و‌لعاب و خوشمزه است که حالتان را همه‌جوره خوب می‌کند. از کاراکترهای شوخ و شنگ و احساسات‌برانگیزش گرفته تا شهری که از آسمانش چیزبرگر و همبرگر و هات‌داگ و ماکارونی می‌بارد. 

دیگر خودتان تصور کنید تمام این آشوب‌های رنگارنگِ غذایی با یک بعد بیشتر چه می‌شود! یکی از نکات مثبتی که منتقدان درباره‌ی ویژگی سه‌بعدی «ابری» به آن اشاره کرده‌اند، تمرکز فیلم روی عمیق بخشیدن و دوری از نماهای انفجاری به درون صورت بیننده است.

از دل فضا تا مورد عجیب جیمز کامرون!



جمعه سیزدهم- قسمت سوم- سه‌بعدی

Friday the 13th

بعد از انیمیشن‌ها، این فیلم‌های ترسناک هستند که برای ویژگی سه‌بعدی ساخته شده‌اند. نسخه‌ی سه‌‌بعدی «جمعه سیزدهم» از آن فیلم‌هایی است که دیدنش فقط به صورت سه‌بعدی می‌چسبد. 

چون این نسخه با هیچ متر و معیاری فیلم قابل‌اعتنا و خوبی نیست. خیلی از وحشت‌های عمیق فیلم‌‌های نخست برای رسیدن به قتل‌عام‌های مسخره‌ی جیسون درصدد ایجاد لحظاتِ سه‌بعدی از بین رفته است و البته که کاراکترها هم چیزی جز سوهان روح نیستند.

 اما چهره به چهره شدن با ماسک هاکی جیسون و تماشای درب و داغان شدنِ قربانیان بیچاره‌ی او در قالب سه‌بعدی، به تجربه‌ی سرگرم‌کننده‌ای تبدیل شده که هر ضربه‌ی چاقو و هارپونش بیننده را از جا می‌پراند و هر شلیک خون و دل‌ و روده را به چیزی تهوع‌آورتری تبدیل می‌کند.

از دل فضا تا مورد عجیب جیمز کامرون!



بـالـا

Up

باور کنید از لحاظ علمی ثابت شده که فقط آدم‌های بدون روح می‌توانند در بیست دقیقه‌ی اول «بالا» به گریه نیافتند! 

و این نیز به همه ثابت شده که فقط پیکسار می‌تواند در یک انیمیشن کودکانه، داستان عشق شیرین پیرمرد و پیرزنی که به مرگی تراژیک می‌انجامد را اینقدر فوق‌العاده تعریف کند.

 اما تمام اینها تازه شروع داستانِ خیره‌کننده‌ای درباره‌ی ماجراجویی، عشق، از دست دادن و دوستی است که در نهایت به یکی از محشرترین تجربه‌های پیکساری ختم می‌شود.

 «بالا» اما فقط با در نظر گرفتن خانه‌ای که با بادکنک‌های رنگارنگ به پرواز درآمده و صحنه‌های حماسی زیبایی که در ادامه‌اش می‌آیند، با یک بعد بیشتر و رنگ‌آمیزی‌های اضافه‌ واقعا به پروازی محسورکننده به سوی آسمان تبدیل می‌شود.

از دل فضا تا مورد عجیب جیمز کامرون!



ارواحِ عمق

Ghosts of the Abyss

مگر می‌شود حرف دستاوردهای تکنیکی به میان کشیده شود و اسمی از جیمز کامرون نباشد. کامرون فقط با «آواتار» یکی از بهترین فیلم‌های سه‌بعدی را نساخت، بلکه دوربین‌هایی که برای آن فیلم استفاده شده بودند، نتیجه‌ی دهه‌ها توسعه و امتحان بوده است. 

کامرون برای یکی از این امتحانات آنها را به اعماق دو مایلی دریا و به دل لاشه‌ی کشتی تایتانیک می‌برد و از عرشه‌های شکسته و کابین‌های جلبک‌بسته‌اش، تصاویر سه‌بعدی به سطح آب می‌آورد. 

برای طرفداران فیلم «تایتانیک» یا دنبال‌کنندگان تاریخ این واقعه، «ارواح عمق» سفر تصویری اسرارآمیز و قدرتمندی به پادشاهی تاریک زیر آب است. ترکیب ویژگی سه‌بعدی و تصویربرداری‌شده برای نمایشگرهای آی‌مکس، به تجربه‌ی وهم‌آور عجیبی ختم شده است.

 و از آنجایی که باقی‌مانده‌ی کشتی آهسته آهسته درحال پوسیده شدن و از بین رفتن است، «ارواح عمق» را می‌توان در زمان ناپدید شدن تایتانیک، یادگاری بی‌نقصی از آن دانست.

از دل فضا تا مورد عجیب جیمز کامرون!



ولنتاین خونین من

My Bloody Valentine

وحشت و سه‌بعدی همیشه زندگی مسالمت‌آمیزی با یکدیگر دارد. باید هم این‌طور باشد. چون خلق وحشتِ واقعی فکر و تلاش سختی را می‌طلبد.

 اما با یک ویژگی سه‌بعدی ساده، می‌توان بدون دردسر و وقت، به هدف رسید و هر ضربه‌ی چاقو را برای ببینده تنش‌آفرین کرد.

 بازسازی «ولنتاین خونین من» محصول ۱۹۸۱ شاید در جبهه‌ی به‌یادماندنی‌ترین فیلم‌های ترسناک قرار نگیرد، اما یک بی‌مووی دیوانه‌وار سرگرم‌کننده است که در کنار ترس‌های ناگهانی بسیارش، بدون خنده هم نیست. 

بالاخره در داستانی که یک معدنچی عصبانی با کلنگش می‌خواهد از هرکسی که در شعاع ضرباتش قرار دارد، انتقام بگیرد، غیر از این هم انتظار نمی‌رود. فیلم حتما «هنر» نیست، اما بدون‌شک تجربه‌ی بازیگوشانه‌ی باحالی است.

از دل فضا تا مورد عجیب جیمز کامرون!



هیولاها علیه بیگانگان

Monsters vs. Aliens

«هیولاها علیه بیگانگان» نمونه‌ی دیگری از آن انیمیشن‌های هوشمندانه‌ای است که در قالب سه‌بعدی لذت کامل‌تری ارائه می‌کند. فیلم‌های کودکانه‌ی کمی هستند که با ارجاعات فراوانشان به بی‌مووی‌ها و علمی‌-تخیلی‌های دهه‌ی پنجاه، تبدیل به تجربه‌ی چندلایه‌ای شوند که علاوه‌بر جذب کردنِ گیک‌های پیر و جوان، با وجود هیولاهای عجیب و غریب و موجوداتِ رنگارنگشان، برای بچه‌ها هم لذت‌بخش باشند. 

«هیولاها علیه بیگانگان» در این کار موفق است. اما در قالب سه‌بعدی، فیلم تاثیر محکم‌تری برجای می‌گذارد. از نبردهای بزرگ فیلم بین روبات‌های بیگانه و غول‌ها گرفته تا چشم‌‌انداز نزدیک‌تری به طراحی موجوداتِ آن.

 «هیولاها علیه بیگانگان» علاوه‌بر استفاده از ویژگی سه‌بعدی برای عمق‌بخشی، به خاطر چندتا صحنه‌ی شوکه‌کننده‌اش هم معروف است.

از دل فضا تا مورد عجیب جیمز کامرون!



قطار قطبی

The Polar Express

«قطار قطبی»، به کارگردانی رابرت زمکیس که به عنوان اولین فیلمی که کاملا براساس پرفرمنس‌کپچر ساخته شده، شناخته می‌شود، شاید فیلم بی‌نقصی نبود، اما مطمئنا جاهای خالی‌اش به خاطر منحصربه‌فرد بودنش قابل‌توجیه است.

 هرچند گلایه‌ی اصلی منتقدان به «چشم‌های مُرده» و «چهره‌‌ی غیرطبیعی» کاراکترها صحیح بود، اما اگر آنها واقع‌گرایانه نبودند، ولی آنقدرها هم بد نبودند که تماشای فیلم را خراب کنند.

 اگر از اینها فاکتور بگیریم، با اثری طرف هستیم که سرشار از صحنه‌های میخکوب‌کننده‌ی شتاب‌گیری قطاری عظیم در شبی تاریک به سوی قطب شمال است که در قالب سه‌بعدی هرچه بهتر آدم را در آن اتمسفر سرد و هیجان‌انگیز قرار می‌دهد.

از دل فضا تا مورد عجیب جیمز کامرون!



کابوس پیش از کریسمس

The Nightmare Before Christmas

وقتی تارهای عصبی تیم برتون و هنری سلیک با هم برخورد کنند، نتیجه‌ چیزی شبیه به «کابوس پیش از کریسمس» می‌شود. 

سیزده سال بعد از عرضه‌ی اولیه‌اش، ساخته‌ی کلاسیک ایست‌-حرکتی هنری سلیک که براساس داستانی از تیم برتون ساخته شده، سه‌بعدی شده است. شاید در نگاه نخست فرمت ایست‌-حرکتی ربطی به سه‌بعدی نداشته باشد، اما ترکیب این دو در «کابوس پیش از کریسمس» به‌طرز شگفت‌انگیزی کار می‌کند. 

حالا شخصیت‌ها در تعاملات و رقص‌هایشان از صفحه به بیرون پرت می‌شوند و اگر از یک سری مات‌شدگی‌های زودگذر و کاراکترهایی که شکل کاغذی خودشان را از دست داده‌اند، عبور کنیم، هنوز دنیای گوتیک فیلم و موسیقی درگیرکننده‌اش از آن کابوسی لذت‌بخش ساخته‌‌اند.

از دل فضا تا مورد عجیب جیمز کامرون!



بیوولف

Beowulf

رابرت زمه‌کیس یکی از مهم‌ترین پیشگامان و قهرمانانِ تکنولوژی پرفورمنس کپچر است. او در «بیوولف» سراغ یکی از قدیمی‌ترین و حماسی‌ترین داستان‌های زبان انگلیسی رفته و آن را با استفاده از بُرنده‌ترین تکنولوژی روز به‌شکل اکشن فانتزی عظیمی با یک‌عالمه ترفندهای سه‌بعدی بازآفرینی کرده است.

 خلاصه اینکه «بیوولف» با وجود تصویرسازی‌های حیرت‌انگیز (برای مثال آنجلا جولی را داشته باشید!) و انیمیشن‌های بی‌نظیرش قصد ندارد از طریق داستان قدیمی‌اش، پند و اندرز بدهد، بلکه کاری را می‌کند که خیلی از فیلم‌های اقتباسی از انجام آن عاجزند: سرگرمی ناب. 

تمام اینها همان لازمه‌هایی است که برای گذراندنِ بعد از ظهری از پشت عینک‌های سه‌بعدی‌تان نیاز دارید.

از دل فضا تا مورد عجیب جیمز کامرون!



سفر به مرکز زمین

 Journey to the Center of Earth

یکی دیگر از آن فیلم‌هایی که تماشایش روی مانیتور کامپیوتر یا تبلت وقت‌تان را هدر می‌دهد، اما کافی است یک عینک مخصوص به چشم بزنید تا نظرتان زمین تا آسمان درباره‌‌اش تغییر کند، «سفر به مرکز زمین» است.

 اریک برویگ، کارگردان فیلم که قبل از کارگردانی با هدف سرگرمی‌سازی برای خانواده، متخصص جلوه‌های ویژه بوده، تخصص‌ اصلی‌اش را در «سفر به مرکز زمین» به نمایش می‌گذارد. «سفر به مرکز زمین» در کنار داستان غیرجدی‌اش، به این معروف است که از تمام ترفندهای شناخته‌شده و شناخته‌نشده‌‌ی سه‌بعدی استفاده می‌کند. 

اگرچه داستان و اکشن‌هایش کاملا قابل‌پیش‌بینی هستند، اما تمام اینها با چنان ذوق و قدرتی با دوربین سه‌بعدی فیلمبرداری شده‌اند که خیلی به کمبودهای فیلم اهمیت نخواهید داد. از افتتاحیه‌ای که شامل تعقیب و گریزی با یک تی‌رکس است گرفته تا شخصیتی که آب‌دهانش را توی دوربین تف می‌کند!

از دل فضا تا مورد عجیب جیمز کامرون!



کورالاین

Coraline

یکی دیگر از ساخته‌های هنری سلیک در این لیست. داستان پریانی و ترسناکی درباره‌ی دختری که با دنیایی در آنسوی یک آینه مواجه می‌شود که خیلی جذاب‌تر از زندگی واقعی اطرافش است.

 فیلم از استایل گوتیکِ خیره‌کننده‌ای بهره می‌برد و پُر است از کابوس‌های جالب کودکانه که آن را در آن واحد مورمورکننده و هوشمندانه ساخته و کاری می‌کند تا نتوانید از روی کاراکترهای ایست‌-حرکتی‌اش که از هزاران حالت‌های چهره‌ی مختلف بهره می‌برند و لباس‌های بافتی‌به تن می‌کنند، چشم بردارید.

 ویژگی سه‌بعدی لایه‌ی واقع‌گرایانه‌تری به فیلم افزوده و کاری می‌کند تا دنیای عجیب فیلم را از نگاه شخصیت اصلی‌اش ببینید. چه وقتی همه‌چیز زییا است و چه وقتی داستان حالتی شیطانی به خود می‌گیرد!

از دل فضا تا مورد عجیب جیمز کامرون!



ام را به نشانه مرگ بگیر

Dial M for Murder

فقط کارگردانان وحشت‌ساز، علمی‌-خیالی‌دوست یا انیماتورها نیستند که به بُعد سوم علاقه دارند. زمانی خود استاد تعلیق، آلفرد هیچکاک هم جدیدترین تکنولوژی روز در سال  ۱۹۵۴ را به کار گرفت و فیلم «ام را به نشانه مرگ بگیر»ش را در این قالب فیلمبرداری کرد. 

اما تا زمانی که فیلم برای اکران آماده شود، علاقه و شوق مردم به این ویژگی فروکش کرده بود و از همین رو، سینماهای کمی به نمایش فیلم‌های سه‌بعدی تمایل داشتند.

 بنابراین فیلم بدون هیجان بیشتر اکران شد. اما در سال ۱۹۸۰ بود که تماشاگران توانستند به صورت محدود نسخه‌ی واقعی فیلم را ببینند.

 و واکنش مردم چنان خوب بود که فیلم دوباره اکران شد. این فیلم شاید بهترین کار هیچکاک نباشد، اما تماشای او در حال بازی کردن با این ویژگی سرگرم‌کننده است.

از دل فضا تا مورد عجیب جیمز کامرون!



راهنمای تربیت اژدها

How to Train Your Dragon

شاید این یکی از معدود دفعاتی بود که استودیوی دریم‌وورکس سعی کرد با ترکیب عالی احساسات واقعی و ماجراجویی‌های نفسگیر، پیکسار را به چالش بکشد. تلاش آنها جواب داد و «راهنمای تربیت اژدها» از ناکجا آباد ظاهر شد و خیلی‌ها را شگفت‌زده کرد.

 هیجان سواری بر پشت اژدهایی گربه‌مانند که در دل داستانی درباره‌ی دوستی‌های غیرمعمول و پیش‌داوری‌های ناراحت‌کننده جریان دارد، به سرعت پُرطرفدار شد. فیلم اما یکی از تعلیق‌زاترین و بزرگ‌ترین نقاط اوج انمیشن‌های هم‌سبکش را دارد که دل و روده‌تان را به هم گره می‌زند. 

ویژگی سه‌بعدی سکانس‌های پرواز در دنیای فانتزی فیلم بر پشت اژدها را به مرحله‌ای دیوانه‌وارتر انتقال می‌دهد. شاید هیچ‌وقت موفق به اژدهاسواری نشویم. اما «راهنمای تربیت اژدها» بهترین گزینه‌ی دوم‌مان است!

از دل فضا تا مورد عجیب جیمز کامرون!



زندگی پای

Life of Pi

اقتباس آنگ لی از روی رُمانِ جادویی یان مارتل تعریف سینما در خیره‌کننده‌ترین لحظاتش است. فیلم در اولین قدم، داستانی هیجان‌انگیز و پُرمعنی است که ذهن‌تان را درگیر مفاهیم فرامتنی‌اش می‌کند. 

اما مسلما چنین چیزی، آخرین لازمه‌ی یک فیلم سه‌بعدی است. فیلم سه‌بعدی قبل از هرچیز به تصاویر اسرارآمیز و میخکوب‌کننده نیاز دارد و «زندگی پای» در این زمینه کمی و کسری ندارد. 

و همین آن را به یک تجربه‌ی سه‌بعدی بی‌نقص تبدیل می‌کند که برای لذت بردن از آن لازم نیست انتظارتان را پایین بیاورید. از دریایی طلایی با ماهی‌های پرنده گرفته تا نهنگی که عمق بی‌نهایت اقیانوس را درهم‌ می‌شکند.

از دل فضا تا مورد عجیب جیمز کامرون!



فیلم لگو

The Lego Movie

چیزی که در ابتدا به نظر می‌رسید قرار بود تبدیل به محصولی بی‌خاصیت برای تبلیغ لگوها شود، امروز نام یکی از معرکه‌ترین انیمیشن‌های سینما را یدک می‌کشد. 

از داستان چندلایه و معنادارش گرفته تا شخصیت‌های جذاب و بامزه‌اش و شوخی‌های که یکی پس از دیگری از تماشاگران خنده می‌گرفتند. حالت ایست-حرکتی فیلم که در واقع به صورت کامپیوتری ساخته شده، آنقدر پُرجزییات است که آن را به یک شگفتی تکنیکی تبدیل کرده است. 

و انفجارهای لگویی و اکشن‌های پُرهرج‌و‌مرجش آن را به سوی یک تجربه‌ی عالی در زمینه‌ی سه‌بعدی سوق داده است.

از دل فضا تا مورد عجیب جیمز کامرون!



هوگو

Hugo

نامه‌ی عاشقانه‌ی مارتین اسکورسیزی به سینما، ترکیب دل‌انگیزی از ایده‌ها و تکه‌داستان‌های دیدنی است. 

شاید داستان اصلی درباره‌ی پسر بچه‌ای باشد که در تلاش است تا بدون پدر و مادرش، راهش در این زندگی شلوغ را  پیدا کند. اما اسکورسیزی همین ماجرای کوچک را در هیبت یک بلاک‌باستر سنگین به تصویر می‌کشد. 

او برداشت شخصی‌اش از پاریس دهه‌ی سی را طوری به روی پرده انتقال داده که واقعا جریان زندگی در آن ایستگاه قطار شلوغ و کوچه‌پس‌کوچه‌های سنگ‌فرش‌شده‌ی مهتابی شهر را حس می‌کنید.

 و در هنگام تماشای فیلم در قالب سه‌بعدی امکان ندارد همچون اولین تماشاگران فیلم «ورود قطار به لسیوته» برادران لومیر شوکه نشوید!

از دل فضا تا مورد عجیب جیمز کامرون!



پرومتئوس

Prometheus

«پرومتئوس» مطمئنا در زمینه‌ی شخصیت‌پردازی و پرداخت کاراکترهای قابل‌باور حسابی ناامیدکننده است، اما هیچکس نمی‌تواند مفاهیم و ایده‌هایی فوق‌العاده‌ای که در خط داستانی‌اش مطرح می‌شوند را دست‌کم بگیرد. 

فیلم که یک‌جورهایی از آن می‌توان به عنوان دنباله‌ی «بیگانه» نام برد، یک مایکل فاسبندرِ روبات دارد که بدون‌شک یکی از شرورترین اما جذاب‌ترین هوش مصنوعی‌های سینما لقب می‌گیرد. این را بگذارید کنار محیط‌های اسرارآمیز و ماورایی فیلم که برای انفجار حس اکتشاف بیننده هیچ کم و کسری ندارند.

 در اینجا ویژگی سه‌بعدی کمک فراوانی می‌کند تا عظمت و وسعتِ دنیای فیلم هرچه بهتر به تماشاگر منتقل شود. و البته سقوط نهایی فضاپیمای «مهندسان» نیاز فیلم‌های سه‌بعدی به وقایع بزرگ را هم برطرف می‌کند.

از دل فضا تا مورد عجیب جیمز کامرون!



داستان اسباب‌بازی ۳

Toy Story 3

پیکسار اهل  خودنمایی نیست و خودش را درگیر ترفندهای فیلم‌های سه‌بعدی نمی‌کند، پس انتظار نداشته باشید، موقع تماشای نسخه‌ی سه‌بعدی «داستان اسباب‌بازی ۳» شاهد چیزی کاملا دگرگون‌شده باشید، اما با این حال، اضافه کردن ویژگی سه‌بعدی به فیلم‌هایشان، اجازه ورود کمی عمق به آنها را می‌دهد و فیلمِ تقریبا بی‌نقص‌شان را به چیزی غوطه‌ورکننده‌تر تبدیل می‌کند. 

در حالی که وودی، باز و دار و دسته‌شان درگیر ماجراجویی نهایی‌شان هستند، شما می‌توانید تقریبا خودتان را آنجا در کنارشان حس کنید. 

هیچ چیز مثل به دست آوردن حس حضور به عنوان یک اسباب‌بازی کوچولو در اتاق اندی لذت‌بخش نیست و البته آماده شدن برای مرگ در دستگاه بازیافت زباله، می‌تواند به همین اندازه هراس‌آور شود. تازه، اگر خجالتی هستید. عینک‌های بزرگ سه‌بعدی وسیله‌ی خوبی برای مخفی کردن اشک‌هایتان در پایان فیلم است!

از دل فضا تا مورد عجیب جیمز کامرون!



جاذبه

Gravity

یکی از آثار انگشت‌شماری که منتقدان یک صدا حالت سه‌بعدی را برای آن واجب خواندند و آن را به عنوان سه-چهارتا فیلمی دانستند که تکنولوژی سه‌بعدی در خدمت داستان و اتمسفرش است. 

«جاذبه» ساخته‌ی آلفونسو کوآرونِ سابقه‌دار در داستان‌گویی تصویری («فرزندان بشر»)، روایتِ رهایی زنی فضانورد در مدار کره‌ی زمین است.

 کوآرون و تیمش سال‌ها روی ساخت لوازمی  که واقعا بتوان با استفاده از آنها، غوطه‌وری در فضا را شبیه‌سازی کرد، وقت صرف کردند و نتیجه به چیزی ختم شده  که نمونه ندارد.

 فیلم همین‌طوری سفری سرگیج‌آور و تنش‌زا است و ویژگی سه‌بعدی چند برابر به قدرت آنها افزوده است. افتتاحیه‌ی طوفانی فیلم را به یاد آورید!

از دل فضا تا مورد عجیب جیمز کامرون!



آواتار

Avatar


جیمز کامرون همیشه در زمینه‌ی فنی چندین قدم از فنی‌ترین کارگردانان سینما جلوتر است. این یعنی او کاری به تکنولوژی‌‌ها و لوازم روز ندارد، او باید برای اجرای ایده‌های بلندپروازانه‌اش، خود آنها را بسازد.

 و برای این فیلم به‌خصوص، او بیشتر از یک دهه صبر کرد تا بتواند دوربین‌هایی که توانایی ضبط افکارش را دارند از راه برسند.

 نتیجه فک‌اندازترین و دگرگون‌کننده‌ترین دستاورد فنی است. «آواتار» تعریف واقعی ویژگی سه‌بعدی است. در اینجا خبری از پرتاب اشیا توی صورت‌ تماشاگر یا از این قبیل ترفندهای پیش‌پا افتاده نیست. 

بلکه ویژگی سه‌بعدی لازمه‌ای برای غوطه‌ورکردن بیننده در سیاره‌ی دورافتاده‌‌ی پُرزرق و برق فیلم است که شگفتی از سر و رویش می‌بارد. «آواتار» یک الگو و مُدل برای فیلم‌های سه‌بعدی است. ختم کلام.

از دل فضا تا مورد عجیب جیمز کامرون!
  • شمین کاکاوند
فروش خوب و استقبال مردم از «تهران 1500» راه اکران انیمیشن های سینمایی ایرانی را هموار کرد؛ به نحوی که از آن زمان تا حالا سه انیمیشن دیگر هم روی پرده رفته که آخرین آن، انیمیشن «شاهزاده روم» است.
هفته نامه همشهری جوان: شاهزاده روم تازه ترین انیمیشن سینمایی ایرانی است که طی همه این سال ها رنگ پرده را به خود می بیند، هرچند از ساخت جدی ترین انیمیشن سینمایی حدود 10 سالی می گذرد، اما تا همین سه چهار سال قبل که انیمیشن سینمایی «تهران 1500» روی پرده رفت، هیچ سینمایی حاضر به اکران کارتون های سینمایی ایرانی نبود.

 فروش خوب و استقبال مردم از «تهران 1500» سرانجام راه اکران انیمیشن های سینمایی ایرانی را هموار کرد؛ به نحوی که از آن زمان تا حالا سه انیمیشن دیگر هم روی پرده رفته که آخرین آن همین «شاهزاده روم» است.

رستم و سهراب

انیمیشن های ایرانی اکران شده تا به امروز

چه کسی آن را ساخت
: داریوش دالوند

کی تولید شد:
 سال 1387

تولیدش چه مقدار زمان برد: این انیمیشن بعد از چهار سال در سال 91 آماده اکران شد.

هزینه تولید چقدر شد:
 یک میلیارد و 782 میلیون تومان 

داستانش چیه: همان داستان معروف رستم و سهراب شاهنامه است با این تفاوت که در انتهایش سهراب توسط رستم کشته نمی شود.

ویژگی منحصر به فردش چه بود: سرپرست دوبلاژ فیلم محمدرضا علیمردانی است، همان بائو معروف پایتخت. او جزء دوبلورهای نسل جدید است که با دوبله کارتون های روز جهان تحولی در صنعت دوبله ایران به وجود آوردند، هرچند کار این عده مورد قبول دوبلورهای کلاسیک و قدیمی نیست، اما مردم از کارهای آنها خیلی استقبال کردند. درخصوص این انیمیشن هم باید گفت که دوبله یکی از نقاط برجسته آن است.

چه مدتی در انتظار اکران بود:
 حدود دو سال.

استقبال از آن چطور بود: رستم و سهراب با وجود اینکه خود عوامل از آن خیلی راضی هستند، اما به لحاظ طراحی کاراکتر و فضاسازی، اصلا مخاطب را برای تماشایش تهییج نمی کرد، برای همین مدت اکرانش خیلی کوتاه بود.



جمشید و خورشید

انیمیشن های ایرانی اکران شده تا به امروز

چه کسی آن را ساخت: بهروز یغماییان

کی تولید شد:
 سال 1384

تولیدش چه مقدار زمان برد: حدود چهار سال طول کشید.

هزینه تولید چقدر شد: 700 میلیون تومان 

داستانش چیه: قهرمانش دختری است به نام خورشید که گروهی از شاهزادگان به خواستگاریش می روند تا از بین آنها شایسته ترین فرد انتخاب شود، اما خورشید توسط منجم دربار که سال هاست عاشق اوست، دزدیده می شود و اینجاست که جمشید وارد ماجرا می شود تا او را نجات دهد.

ویژگی منحصر به فردش چه بود: یغماییان مانند انیمیشن های آمریکایی که از ستارگانشان برای صداپیشگی کاراکترها استفاده می کنند، به سراغ ستاره های سینما رفت و از آنها برای صداپیشگی کارش استفاده کرد. بر همین اساس نقش های اصلی به امین حیایی و ترانه علیدوستی رسید و آنها به جای کاراکترهای جمشید و خورشید حرف زدند و دیگر کاراکترهای اصلی را هم پرویز پرستویی، حبیب رضایی، ثریا قاسمی و چنگیز جلیلوند گفتند.
چه مدتی در انتظار اکران بود: 10 سال.

استقبال از آن چطور بود: بعد از 10 سال اکران خوبی به آن ندادند و با کمترین تبلیغات ممکن به نمایش درآمد تا کاملا نابود شود.



تهران 1500

انیمیشن های ایرانی اکران شده تا به امروز

چه کسی آن را ساخت: بهرام عظیمی

کی تولید شد: سال 1386

تولیدش چه مقدار زمان برد: پنج سال

هزینه تولید چقدر شد: 2 میلیارد و 300 میلیون تومان 

داستانش چیه: پیرمردی 150 ساله در آستانه مرگ است و از همین رو از نوه اش نازی که در کره ماه مشغول تحصیل است، می خواهد که به زمین برگردد تا مراسم کفن و دفن او را انجام دهد.

ویژگی منحصر به فردش چه بود: استفاده از چهره ها و ستاره های سینما برای طراحی کاراکترهای فیلم. بی شک دعوت از مهران مدیری، هدیه تهرانی، بهرام رادان و گوهر خیراندیش برای حضور در این فیلم و طراحی کاراکترها براساس چهره آنها از ویژگی های منحصر به فرد فیلم بود که خیلی ها را مشتاق تماشای آن کرده بود.

چه مدتی در انتظار اکران بود: بلافاصله اکران شد.

استقبال از آن چطور بود: فیلم حسابی مورد استقبال قرار گرفت و در اکران نوروزی اش بالای 3 میلیارد تومان فروخت. به هر حال جذابیت تماشای یک انیمیشن با چهره کارتونی ستاره های سینما، خیلی ها را کنجکاو کرد که برای تماشای این فیلم بلیت بخرند و به سالن های سینما بروند.



صفر تا صد شاهزاده و دوستان

انیمیشن های ایرانی اکران شده تا به امروز

دنیای انیمیشن ها همیشه جذابیت های خاص خودش را دارد، آن هم انیمیشن های ایرانی که تعداد کارهای خوش ساخت این ژانر در کشور ما خیلی زیاد نیست. هادی محمدیان، کارگردان این انیمیشن خاص که به خوبی به ریزه کاری ها و جذابیت های شخصیت های داستان واقف است، تک نگاری هایی را از نقش های اصلی داستان برای ما فرستاده؛ نوشته هایی که نشان می دهد هر کدام از کاراکترها چطور و چگونه به دنیا آمدند.

اسقف اعظم: برای طراحی این شخصیت مسیر دشواری طی شد، چون می خواستیم چهره ای مهربان و موجه داشته باشد. اتودهای فراوانی برای این کاراکتر زده شد تا در نهایت، شخصیتی خلق شود که مسیحیانی که مخاطب کار هستند، با او ارتباط خوبی برقرار کنند.

سلیمان: از ابتدا قرار بود این کاراکتر در قسمت دوم داستان فیلم، بار اصلی قصه را به دوش بکشد. در جایی که با جغرافیا و فضای متفاوت از بخش روم، یعنی بغداد و سامرا مواجه می شویم. بعد از آنکه قرار شد آقای حسین عرفانی صداپیشگی این کاراکتر را بر عهده بگیرند، سعی کردیم که چهره ای قدرتمند و در عین حال مهربان و مثبت داشته باشد.

هیرود: او از معدود شخصیت های بدذات و بدجنس فیلم است. به دلیل منفی بودن کاراکتر، تا آنجا که توانستیم در طراحی او اغراق کردیم! از آنجا که بدمن ها خیلی زود به نتیجه می رسند، هیرود هم خیلی سریع تبدیل به شخصیتی که می خواستیم شد.

انیمیشن های ایرانی اکران شده تا به امروز

کرایتوس: 
کاراکتری دوپهلو دارد: ظاهری آرام و سر به راه، اما باطنی خبیث و توطئه گر. کرایتوس از معدود شخصیت های داستان بود که طراحی او خیلی سریع به نتیجه رسید. البته داشتن تیپ و استایل غربی از نکاتی بود که به عمد در طراحی این شخصیت پررنگ تر شد.

بچه های رومی: 
این شخصیت ها وظیفه خلق بعضی از موقعیت های طنز فیلم را بر عهده داشتند. سعی شده بامزه بودن و داشتن انرژی در چهره و اندامشان رعایت شود. یکی از نکات جالب توجه این کاراکترها هم موهای زرد و چشمان رنگی آنهاست، برای هرچه نزدیک تر شدن چهره شان به اروپایی ها.

نخاس:
 این شخصیت دوپهلو و بعضا خنثی قصه است، بعضی جاها مثبت است و بعضی مواقع منفی. با وجود پیچیدگی کار و وظیفه کودتاهی که در قصه دارد. سعی شده چهره و ظاهری عربی برای او طراحی شود که برای این موضوع از منابع تاریخی استفاده شد.
  • شمین کاکاوند
نام 16 کارتون در فهرست اولیه نامزدهای اسکار قرار گرفته، کدامیک از آنها شانس بیشتری برای تصاحب مجسمه طلایی دارد؟
هفته نامه همشهری جوان - محمد طالبیان: در کنار رقابت برای کسب عنوان بهترین فیلم خارجی سال تنها شاخه جوایز اسکار که باز هم به سراغ کیفیت کلی یک فیلم سینمایی می رود. بهترین انیمیشن سال است. در گذشته بودند آثاری که حتی پا را فراتر از جایزه بهترین انیمیشن اسکار گذاشته و حتی به سراغ بهترین فیلم سینمایی سال هم رفتند. پیکسار به خصوص در این کار متخصص است؛ استودیویی که امسال برخلاف همیشه دو فیلم سینمایی در اختیار دارد که از دید بسیاری از کارشناس ها هر کدام نیز شانس کسب اسکار را دارند. 

با توجه به این موضوع و البته انتشار فهرست 16 فیلمی که برای حضور در بین نامزدهای نهایی بهترین انیمیشن سال اسکار ثبت نام کرده اند، به سراغ آنها رفته و سعی کرده ایم مهم ترین آثاری را که به احتمال فراوان شانس کسب این جایزه را دارند، مورد بررسی قرار دهیم. در کنار این آثار نگاهی نیز به انیمیشن کوتاه «راه راه» داریم که توانسته تبدیل به اولین انیمیشن کوتاهی شود که در مراسم اسکار امسال حضور خواهد داشت.

پشت و رو؛ پیتر داکتر

غول های کارتونی

فروش: 850 میلیون دلار

میانگین امتیاز منتقدها: 94

شانس اسکار: با توجه به علاقه آکادمی به ساخته های پیکسار «پشت و رو» اصلی ترین نامزد اسکار امسال است.

درباره فیلم: در شرایطی که هیچ کس به اکران انیمیشن های امسال امیدی نداشت به یکباره پیکسار از راه رسید و با ساخت «پشت و رو» نشان داد که همچنان دو از کنده بلند می شود! پیکسار که طی سال های اخیر به خاطر ایده های نه چندان جالبش مورد انتقاد قرار گرفته بود، بار دیگر توانست نوآوری در داستان را به نمایش بگذارد. 

انیمیشن «پشت و رو» داستان احساسات متفاوت یک دختربچه را به نمایش در می آورد که با یکدیگر به مشکل برخورده و باعث می شوند، دختربچه در مقابله با مشکلات زندگی اش واکنش های عجیبی نشان دهد. ساخته جدید پیکسار با علمکرد موفق در گیشه با بودجه ای 175 میلیون دلاری 850 میلیون دلار فروش داشته و تبدیل به یکی از غول های گیشه امسال شد.

در حال حاضر حتی با اکران فیلم های مهمی هم چون «مریخی» و «پل جاسوس ها» این «پشت و رو» است که به عنوان بهترین فیلم سینمایی امسال از نظر منتقدها شناخته می شود. ساخته پیکسار توانسته میانگین امتیاز 94 از 100 را با توجه به نقدهای منتشر شده از سوی کارشناس به خود اختصاص دهد. 

این انیمیشن اصلی ترین شانس کسب اسکار شناخته می شود. هرچند دیگر فیلم های انیمیشن امسال نیز علمکرد خوبی داشته اند، اما با نگاه به سابقه آکادمی در سال های اخیر می توان به این نتیجه رسید که ساخته های پیکسار و البته «پشت و رو» بیش از دیگر فیلم ها مورد توجه منتقدان قرار گرفته اند. 

پیتر داکتر، کارگردان «پشت و رو» یکی از افراد مورد اعتماد پیکسار شناخته می شود. داکتر یکی از معدود کاسی است که برای سال ها در استودیوی موفق دیزنی باقی مانده و تاکنون سه فیلم کارخانه «هیولاها»، «بالا» و «پشت و رو» را به عنوان کارگردان در کارنامه خود دارد.



دایناسور خوب؛ پیتر سان

غول های کارتونی

فروش:
 25 نوامبر اکران می شود.

میانگین امتیاز منتقدها: -

شانس اسکار: سطح کیفی فیلم هنوز به درستی مشخص نیست، اما طبق نمایش ها باید انتظار اثری قابل توجه را داشت.

درباره فیلم: دیگر ساخته پیکسار برای اسکار امسال «دایناسور خوب» است. بعد از مدت ها بالاخره مسئولان این استودیو تصمیم گرفتند در یک سال دو انیمیشن کاملا مفتاوت را اکران کنند. «دایناسور خوب» داستان دنیایی را روایت می کند که در آن، شهاب سنگی میلیون ها سال پیش به زمین برخورد نکرده و دایناسورها هم چنان به عنوان گونه غالب زمین شناخته می شوند. 

البته در این میان انسان ها نیز حضور دارند. دایناسورها که در این انیمیشن هوش بالایی دارند و حتی با یگدیگر صحبت می کنند، هیچ ارتباطی با انسان های اولیه ندارند، اما در اتفاقی جالب توجه یکی از آنها با نام آرلو با کودکی آشنا شده و در ادامه همراهش می شود.

نکته قابل توجه این است که دایناسورها در ساخته پیکسار بیشتر از خود انسان ها به آنها شباهت دارند و کودک داستان در بیشتر مواقع رفتاری حیوانی را به نمایش می گذارد. چهره های مطرحی همچون سم الیوت و آنا پاکین به عنوان صداپیشه دایناسور خوب در ساخت آن حضور داشته اند. 

پیتر سال که در بسیاری از انیمیشن های پیکسار به عنوان فیلمنامه نویس حضور داشته، برای اولین بار طعم کارگردان را در این استودیو چشیده و ایده ای را که به گفته خودش مربوط به دوران کودکی اش می شود، بالاخره تبدیل به فیلم سینمایی کرده. دایناسور خوب فعلا به صورت عمومی اکران شده است.



آنومالیزا؛ چارلی کافمن

غول های کارتونی

فروش: اکرانش از 30 دسامبر شروع می شود

میانگین امتیاز منتقدها: 100

شانس اسکار: برنده جایزه ویژه منتقدهای ونیز یکی از دو فیلمی که شانس اصلی اسکار است.

درباره فیلم: علاقه مندان به سینما، چارلی کافمن را با فیلمنامه های عجیبش می شناسند. «جان ماکوویچ بودن»، «اقتباس» و «درخشش ابدی یک ذهن بی آلایش» که تاکنون برای این فیلمنامه نویس موفق دو نامزدی و یک اسکار را به همراه داشته است. کافمن اصولا فعالیت زیادی در سینمای روز نداشته و هر چند سال یک بار اثری قابل توجه را خلق می کند.

 این چهره مطرح هالیوود که آخرین بار با کارگردانی «نیویورک بدیع» در سال 2008 در سینمای جهان حضور پیدا کرده بود، بعد از نزدیک به هفت سال بازگشته و انیمیشنی سینمایی تحت عنوان «آنومالیزا» را آماده کرده که بسیاری اعتقاد دارند یکی از شانس های اصلی اسکار بهترین انیمیشن امسال است. 

آنومالیزا داستان شخصیتی به نام مایل استون را روایت می کند که مسئول نوشتن دفترچه های راهنما برای کاربرهاست، اما در زندگی شخصی خود با مشکلات بسیاری برای برقراری ارتباط با انسان های دیگر رو به رو است.

چند سال پیش کافمن فیلمنامه این اثر را با نام مستعار فرانسیس فرگولی برای اجرا در تئاتر آماده کرد؛ نمایشی که به خاطر مشکلات فنی برای اجرا هیچ گاه روی صحنه نرفت. 

کافمن در این رابطه توضیح داده که به خاطر حضور شخصیت ها در یک صحنه و موقعیت های چندگانه عملا تبدیل آن به نمایش غیرممکن بود. در ادامه ایده اولیه وارد یکی از وب سایت هایی شد که کاربرها برای ساخت اثر مورد نظر هزینه ای را پرداخت می کنند.

 در ابتدا برای فیلمی 40 دقیقه ای کاربرهای اینترنت 400 هزار دلار سرمایه گذاری کردند و در ادامه استودیوی سازنده بودجه را افزایش داد تا مدت زمان فیلم به 80 دقیقه افزایش پیدا کند.



بادام زمینی ها؛ استیو مارتینو

غول های کارتونی

فروش: 50 میلیون دلار

میانگین منتقدها: 88

شانس اسکار: با وجود نظر مثبت منتقدها نسبت به بادام زمینی ها، ساخته مارتینو عناصر مورد توجه آکادمی را برای برنده شدن در اختیار ندارد.

درباره فیلم: تمامی نسل های کودکان از 65 سال پیش تاکنون با چارلی براون و سگ وفادارش اسنوپی خاطره دارند. مجموعه کتاب های مصور «بادام زمینی ها» که در ادامه تبدیل به کتاب داستان، فیلم سینمایی و کارتون نیز شده بود، این بار به کارگردانی استیو مارتینو تحت عنوان بادام زمینی ها بازگشته تا موفقیت دیگری را برای چارلز شولز فقید رقم بزند.

 در سال 2006 بود که کرگ، پسر چارلز شولز خالق این مجموعه ایده ای را با پسرش برایان که فیلمنامه نویس بود، مطرح کرد. دو نسل بعدی شولزها بالاخره توجه فاکس را به خود جلب کرده و موفق شدند در سال 2012 میلادی تایید این کمپانی را برای ساخت «بادام زمینی ها» بگیرند. ساخته مارتینو امسال در شرایطی اکران شد که طی 35 سال گذشته هیچ فیلم سینمایی دیگری براساس این مجموعه داستان ساخته نشده. 

«بادام زمینی ها» به خوبی مورد توجه منتقدها قرار گرفته و توانسته متوسط امتیاز 86 را به خود اختصاص دهد. در شرایطی که چند روز بیشتر از اکران این فیلم نمی گذرد، «بادام زمینی ها» توانسته شروع موفقی را در گیشه تجربه کند و با بودجه 100 میلیونی فعلا 50 میلیون دلار فروش داشته باشد. 

«بادام زمینی ها» داستان شخصیتی به نام چارلز براون را روایت می کند که دست به هر کاری می زند، با شکست رو به رو می شود و تصمیم می گیرد برای برقراری ارتباط با دختر موقرمز همسایه اش به روان شناس مراجعه کند.



مینیون ها؛ پیر کافین

غول های کارتونی

فروش: یک میلیارد و 150 میلیون تومان

میانگین امتیاز منتقدها: 54

شانس اسکار: هر چند مینیون ها از شانس حضور در فهرست نهایی اسکار برخوردار است، اما برای برنده شدن نیاز به یک اتفاق دارد.

درباره فیلم: شاید یونیورسال هم فکرش را نمی کرد انیمیشنی جانبی از مجموعه «من نفرت انگیز» تبدیل به دهمین فیلم پرفروش تاریخ سینما شود. در شرایطی که پیر کافین در کنار کایل بالدا این فیلم را کارگردانی کرده، بسیاری انتظار داشتند که در نهایت «مینیون ها» زیر سایه من نفرت انگیز قرار گیرد، اما در نهایت نه تنها چنین اتفاقی رخ نداد، بلکه مینیون ها از هر دو قسمت «من نفرت انگیز» توجه بیشتری را در گیشه به خود جلب کرد.

ساخته کمپانی یونیورسال که تنها 74 میلیون بودجه داشت در نهایت موفق شد با فروشی یک میلیارد و 150 میلیون دلاری تبدیل به دومین انیمیشن پرفروش تاریخ شده و پشت سر «منجمد» دیزنی قرار گیرد. 

در این فیلم که به احتمال فراوان وارد فهرست نهایی نامزدهای اسکار نیز می شود، داستان مینیون های پیش از آشنایی آنها با گرو، شخصیت اصلی «من نفرت انگیز» روایت می شود. 

مینیون ها بعد از دنبال کردن رئیس هاس مختلفی هم چون یک دایناسور تیرکس، ناپلئون، فرعون و حتی دراکولا بالاخره راه خود را پیدا کرده و پلیدترین آدم بد دنیا را برای خدمت پیدا می کنند.

ساندرا بولاک، جان هم و مایکل کیتون وظیفه صداگذاری شخصیت های مختلف این انیمیشن سینمایی را برعهده داشته و طبق معمول همیشه پیرکافین (کارگردان) شخصا تعدادی از مینیون های شناخته شده را صداگذاری کرده است. مینیون ها البته کمتر از «من نفرت انگیز» مورد توجه منتقدها قرار گرفته و متوسط امتیاز 54 را به خود اختصاص داده است.



دیگر فیلم هایی که در فهرست نامزدها قرار دارند

قهرمان های ناشناس

در کنار پنج انیمیشن مهمی که به احتمال فراوان وارد فهرست نهایی بهترین انیمیشن سال در اسکار می شوند، آثار دیگری نیز برای این رقابت ثبت نام کرده اند که سعی کرده ایم در ادامه اشاره کوتاهی به آنها داشته باشیم.

پسر و هیولا

غول های کارتونی

کارگردان: مامور هاسودا

محصول: ژاپن

«پسر و هیولا» داستان پسربچه ای به نام کیوتا را روایت می کند که طی اتفاقی وارد یکدنیای موازی شده با خرسی به نام کوماتتسو آشنا می شود. کوماتتسو که زندگی خود را با مبارزه پشت سر می گذارد، تصمیم می گیرد راه و روش زندگی خود را به کیوتا آموزش دهد.



قوانین دنیا

غول های کارتونی

کارگردان: ایسامو ایماکاکه

محصول: ژاپن

یکی دیگر از انیمیشن های ژاپنی امسال که البته کمتر از دیگر رقبای خود شانس دارد، «قوانین دنیا» است. این انیمه ژاپنی سعی کرده نگاهی علمی تخیلی به قوانین جهان داشته باشد.



شان گوسفند

غول های کارتونی

کارگردان: ریچارد استارزاک

محصول: انگلیس

طی سال های اخیر سریال «شان گوسفند» مخاطب های بسیاری در انگلستان به دست آورده و همین باعث شد امسال فیلمی سینمایی براساس شخصیت های آن ساخته شود. هر چند منتقدها توجه خوبی به آن داشتند، اما «شان گوسفند» در گیشه آنچنان موفق نبود.



هتل ترانسیلوانیا 2

غول های کارتونی

کارگردان: کندی تارتاکوفسکی

محصول: آمریکا

بعد از اتفاقات قسمت پیشین، جانی و میویس بچه دار شده اند، اما دراکولای پدربزرگ از سرنوشت پسربچه آنها مطمئن نیست. هتل ترانسیلوانیا 2 هر چند در گیشه موفق ظاهر شده، اما نتوانسته نظر کارشناس ها را به خود جلب کند.



مرشد

غول های کارتونی

کارگردان: راجر آلرز

محصول: آمریکا

مرشد به عنوان یکی از کتاب های شناخته شده خلیل جبران داستان خانواده ای در لبنان را روایت می کند که درگیر جنگ شده، اما همچنان به آینده امیدوار هستند. انیمیشنی که از دید منتقدها نتوانسته روح شعرهای جبران را به مخاطب منتقل کند.



خانه

غول های کارتونی

کارگردان: تیم جانسون

محصول: آمریکا

داستان ارتباط موجودی فضایی و کودکی روی زمین دیگر تبدیل به کلیشه ای تکراری شده، اما هم چنان مخاطب های خاص خود را دارد. «خانه» امسال بیشتر برای جیم پرسون که صداگذاری شخصیت اصلی را بر عهده داشت، مورد توجه گرفت.



برنامه عادی

غول های کارتونی

کارگردان: جی جی کوئینتل

محصول: آمریکا

برنامه عادی یکی از مجموعه های قابل توجه «شبکه کارتون» است که طی سال های اخیر مخاطب های بسیاری نیز پیدا کرده. بعد از مدتی حالا نوبت به یکی از داستان های این مجموعه رسیده تا تبدیل به فیلم سینمایی شود.



پسر و دنیا

غول های کارتونی

کارگردان: آله آّرو

محصول: برزیل

کوکا در روستایی دورافتاده زندگی می کند. روزی پدرش برای پیدا کردن کار به شهری بزرگ سفر می کند و پسربچه داستان تنها می ماند. یک شب، بادی از پنجره وارد اتاق کوکا شده و او را به دنیایی ناشناخته می برد؛ انیمیشنی که در برزیل ساخته شده و در این کشور به شدت مورد توجه قرار گرفت.



وقتی مارنی آنجا بود

غول های کارتونی

کارگردان: هیروماسا یونبایاچی

محصول: ژاپن

«وقتی مارنی آنجا بود» داستان دختربچه ای به نام آنا را روایت می کند که از آسم رنج می برد و والدینش تصمیم می گیرند با رفتن به جزیره ای دور از شهر، وضعیت دختر خود را بهبود دهند. این سومین انیمیشن سینمایی است که امسال از ژاپن برای حضور در اسکار ثبت نام کرده.



باب اسفنجی: بیرون از آب

غول های کارتونی

کارگردان: پال تیبیت

محصول: آمریکا

بعد از دزدیده شدن دستور پخت همبرگرهای معروف خرچنگ، باب اسفنجی به همراه دوستانش تصمیم می گیرند دزد دریایی مسئول این کار را دنبال کرده و حتی وارد دنیای انسان ها شوند. فیلم جدید باب اسفنجی نتوانست همچون نسخه پیشین مورد توجه قرار گیرد.
  • شمین کاکاوند