Animation

وبلاگ انیمیشن پر از مطالب جالب درباره انیمیشن ها هاست

Animation

وبلاگ انیمیشن پر از مطالب جالب درباره انیمیشن ها هاست

Animation

سلام به وبلاگ من خوش آمدید من شمین کاکاوند هستم مدیر وبلاگ من در سال 1384 به دنیا آمده ام ، در وبلاگ من میتوانید از اخبار روز انیمیشن هاباخبر شوید و درمورد انیمیشن ها مطالب جالبی کسب کنید نظر بگذارید و سوال بپرسید و بگویید از کدام انیمیشن خوشتان می اید و بگویید وبلاگم چه چیز هایی کم دارد و با دوستاتتان وبلاگم را به اشتراک بگذارید و خواهشمندم کپی نکنید و لطفا وبلاگ مرا دنبال کنید و روی دکمه این وبلاگ را دنبال کنید کلیک فرمایید
متشکرم

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین نظرات
نویسندگان

۹ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

سلام مثل همیشه هر هفته مسابقه هفتگی داریم و  باید به سوال پاسخ بدهید و جواب خود را در نظر ها بگذارید و نفرات برنده اسمشان را در صفحه اصلی قرار می دهم

سوال : در فیلم شهر موشها 2 نام دوست صمیمی صورتی چه بود ؟ 

  • شمین کاکاوند

قصه زیبای گربه ی تنها

 

 

در یک باغ زیبا و بزرگ ، گربه پشمالویی زندگی می کرد .او تنها بود . همیشه با حسرت به گنجشکها که روی درخت با هم بازی می کردند نگاه می کرد .



یکبار سعی کرد به پرندگان نزدیک شود و با آنها بازی کند ولی پرنده ها پرواز کردند و رفتند .



پیش خودش گفت : کاش من هم بال داشتم و می توانستم پرواز کنم و در آسمان با آنها بازی کنم .


دیگر از آن روز به بعد ، تنها آرزوی گربه پشمالو پرواز کردن بود .



آرزوی گربه پشمالو را فرشته ای کوچک شنید . شب به کنار گربه آمد و با عصای جادوئی خود به شانه های گربه زد .

 

صبح که گربه کوچولو از خواب بیدار شد احساس کرد چیزی روی شانه هایش سنگینی می کند .وقتی دو بال قشنگ در دو طرف بدنش دید خیلی تعجب کرد ولی خوشحال شد

 

 

 

 

 

خواست پرواز کند ولی بلد نبود .



از آن روز به بعد گربه پشمالو روزهای زیادی تمرین کرد تا پرواز کردن را یاد گرفت البته خیلی هم زمین خورد .



روزی که حسابی پرواز کردن را یاد گرفته بود ،‌در آسمان چرخی زد و روی درختی کنار پرنده ها نشست

 

 

 

 

 


وقتی پرنده ها متوجه این تازه وارد شدند ، از وحشت جیغ کشیدند و بر سر گربه ریختند و تا آنجا که می توانستند به او نوک زدند . گربه که جا خورده بود و فکر چنین روزی را نمی کرد از بالای درخت محکم به زمین خورد .



یکی از بالهایش در اثر این افتادن شکسته بود و خیلی درد می کرد

 

شب شده بود ولی گربه پشمالو از درد خوابش نمی برد و مرتب ناله می کرد .

 

 

 

 

 

 

فرشته کوچولو دیگر طاقت نیاورد ، خودش را به گربه رساند .

 

فرشته به او گفت : آخه عزیز دلم هر کسی باید همانطور که خلق شده ، زندگی کند . معلوم است که این پرنده ها از دیدن تو وحشت می کنند و به تو آزار می رسانند . پرواز کردن کار گربه نیست . تو باید بگردی و دوستانی روی زمین برای خودت پیدا کنی .



بعد با عصای خود به بال گربه پشمالو زد و رفت

 

 

 

 

 

صبح که گربه پشمالو از خواب بیدار شد دیگر از بالها خبری نبود . اما ناراحت نشد .



یاد حرف فرشته کوچک افتاد . به راه افتاد تا دوستی مناسب برای خود پیدا کند .



به انتهای باغ رسید . خانه قشنگی در آن گوشه باغ قرار داشت . خودش را به خانه رساند و کنار پنجره نشست .

 

 

 

در اتاق دختر کوچکی وقتی صدای میو میوی گربه را شنید ، با خوشحالی کنار پنجره آمد . دختر کوچولو گربه را بغل کرد و گفت : گربه پشمالو دلت می خواد پیش من بمانی . من هم مثل تو تنها هستم و هم بازی ندارم . اگر پیشم بمانی هر روز شیر خوشمزه بهت می دم .



گربه پشمالو که از دوستی با این دختر مهربان خوشحال بود میو میوی کرد و خودش را به دخترک چسباند.

 

 

 

  • شمین کاکاوند

قصه کودکانه ملکه گل ها

 

روزی روزگاری ، دختری مهربان در کنار باغ زیبا و پرگل زندگی می کرد ، که به ملکه گل ها شهرت یافته بود .


چند سالی بود که او هر صبح به گل ها سر می زد ، آن ها را نوازش می کرد و سپس به آبیاری آن ها مشغول می شد .


مدتی بعد ، به بیماری سختی مبتلا شد و نتوانست به باغ برود . دلش برای گل ها تنگ شده بود و هر روز از غم دوری گل ها گریه می کرد .


گل ها هم خیلی دلشان برای ملکه گل ها تنگ شده بود ، دیگر کسی نبود آن ها را نوازش کند یا برایشان آواز بخواند .


روزی از همان روزها ، کبوتر سفیدی کنار پنجره اتاق ملکه گل ها نشست . وقتی چشمش به ملکه افتاد فهمید ، دختر مهربانی که کبوتر ها از او حرف می زنند ، همین ملکه است ، پس به سرعت به باغ رفت و به گل ها خبر داد که ملکه سخت بیمار شده است .


گل ها که از شنیدن این خبر بسیار غمگین شده بودند ، به دنبال چاره ای می گشتند . یکی از آن ها گفت : « کاش می توانستیم به دیدن او برویم ولی می دانم که این امکان ندارد ! »


کبوتر گفت : « این که کاری ندارد ، من می توانم هر روز یکی از شما را با نوکم بچینم و پیش او ببرم . »


گل ها با شنیدن این پیشنهاد کبوتر خوشحال شدند و از همان روز به بعد ، کبوتر ، هر روز یکی از آن ها را به نوک می گرفت و برای ملکه می برد و او با دیدن و بوییدن گل ها ، حالش بهتر می شد .


یک شب ، که ملکه در خواب بود ، ناگهان با شنیدن صدای گریه ای از خواب بیدار شد .


دستش را به دیوار گرفت و آرام و آهسته به سمت باغ رفت ، وقتی داخل باغ شد فهمید که صدای گریه مربوط به کیست ، این صدای گریه غنچه های کوچولوی باغ بود .


آن ها نتوانسته بودند پیش ملکه بروند ، چون اگر از ساقه جدا می شدند نمی توانستند بشکفند ، در ضمن با رفتن گل ها ، آن ها احساس تنهایی می کردند .


ملکه مدتی آن ها را نوازش کرد و گریه آن ها را آرام کرد و سپس به آن ها قول داد که هر چه زودتر گل ها را به باغ برگرداند .


صبح فردا ، گل ها را به دست گرفت و خیلی آهسته و آرام قدم برداشت و به طرف باغ رفت ، وقتی که وارد باغ شد ، نسیم خنک صبحگاهی صورتش را نوازش داد و حال بهتر پیدا کرد ، سپس شروع کرد به کاشتن گل ها در خاک .


با این کار حالش کم کم بهتر می شد ، تا اینکه بعد از چند روز توانست راه برود و حتی برای گل ها آواز بخواند .


گل ها و غنچه ها از اینکه باز هم کنار هم از دیدار ملکه و مهربانی های او ، لذت می بردند خوشحال بودند و همگی به هم قول دادند که سال های سال در کنار هم ، همچون گذشته مهربان و دوست باقی بمانند و در هیچ حالی ، همدیگر را فراموش نکنند و تنها نگذارند.

  • شمین کاکاوند

موشی در خانه صاحب مزرعه تله موش دید به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد همه گفتند تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید از مرغ برایش سوپ درست کردند گوسفند را برای عیادت کنندگان سربریدند گاو را برای مراسم ترحیم کشتند و در این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه می کرد و به مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکر می کرد . 

  

  • شمین کاکاوند
جان فاورو، کارگردان هالیوود برای ساخت فیلم «کتاب جنگل» از تازه ترین دستاوردهای رایانه ای و جلوه های ویژه بهره گرفته است. تمامی فضا و حیواناتی که در این فیلم جدید دیده می شوند، ساختگی هستند.
روزنامه سینما:

1- جان فاورو، کارگردان هالیوود برای ساخت فیلم «کتاب جنگل» از تازه ترین دستاوردهای رایانه ای و جلوه های ویژه بهره گرفته است. تمامی فضا و حیواناتی که در این فیلم جدید دیده می شوند، ساختگی هستند. تنها نقش «موگلی» کوچک، قهرمان این داستان را انسانی واقعی برعهده داشته است. مسئول اصلی جلوه های ویژه در این فیلم انیمیشن را اندی جونز عهده دار است که برای فیلم «آواتار» اسکار بهترین جلوه های ویژه را گرفته بود.

2- «کتاب جنگل» در روز پنجم آوریل (17 فروردین) اکران افتتاحیه خود را در لس آنجلس جشن گرفت. این فیلم در هفته گذشته در سینماهای استرالیا به نمایش درآمد و اکران رسمی آن در آمریکا، آلمان و دیگر نقاط جهان از دو روز پیش (15 آوریل) آغاز شد. جان فاورو، کارگردان این فیلم کوشیده است تا در قسمت هایی از ساخته خود فضای تیره ای را که در رمان معروف «کتاب جنگل» نوشته کیپلینگ حس می شود، حفظ کند.


3- «کتاب جنگل» به ویژه در نسخه سه بعدی مکانی بس خطرناک است به ویژه برای کودکان. این فیلم با توجه به پردازش، جلوه های ویژه و تکنیک هایی که در ساخت آن به کار رفته، فیلم پرهیجان و تماشایی برای هواداران فیلم های اکشن خواهد بود.

4- فیلمبرداری «کتاب جنگل» برای «نیل ستی» نقش آفرین خردسال نقش موگلی که نخستین بار بازیگری را تجربه کرده، چالشی بزرگ بوده است. او از بین دو هزار کودک که برای ایفای نقش موگلی درخواست داده بودند، انتخاب شد. جان فاورو، کارگردان فیلم می گوید: «نیل یکی از آخرین چهره هایی بود که در هنرآزمایی شرکت کرد. ظاهر و چهره او برای این نقش فوق العاده بود، گذشته از آن که او از حس خوبی برای شادی و طنز برخوردار است.»

5- موگلی که شخصیت اصلی «کتاب جنگل» است، پسری است که در جنگل و میان گرگ ها، میمون ها و فیل ها بزرگ می شود. یکی از کاراکترهای کلیدی این داستان، خرسی بامزه به نام «بالو» است که موگلی را در جنگل همراهی و با او مانند یک پدر رفتار می کند.

6- البته این نخستین بار نیست که داستان معروف کیپلینگ دستمایه فیلمسازان قرار گرفته است. والت دیسنی در سال 1967 فیلمی کارتونی ارائه کرد که تا به امروز از آثار به یادماندنی تاریخ سینما محسوب می شود و طرفداران زیادی دارد. این فیلم 78 دقیقه ای در آن زمان با بودجه ای بالغ بر چهار میلیون دلار ساخته شد اما تا به امروز حدود 306 میلیون دلار فروش داشته است.


7- تجربیات و ماجراهای موگلی که به تنهایی در میان جانوران جنگل بزرگ می شود، داستان قهرمانی کوچک را روایت می کند که با خطرات زیادی روبرو می شود و دست و پنجه نرم می کند. یکی از این ماجراها رویارویی موگلی با «شیرخان» ببر آدم خوار جنگل است.

8- جان فاورو، کارگردان فیلم جدید «کتاب جنگل» از بهترین های هالیوود به عنوان صداپیشه استفاده کرده است. یکی از آنها بن کینگزلی، هنرپیشه معروف بریتانیایی است که صدای پلنگی سیاه به نام «باگیل» بر عهده او بوده است. کینگزلی ضمن اشاره به لذت بردن از همکاری در این اثر تازه، «کتاب جنگل» والت دیسنی (محصول 1967) را از فیلم های مورد علاقه خود خوانده است.

9- یکی از کاراکترهایی که در مقایسه با فیلم 1967چهره و نقشی متفاوت دارد، «شاه لویی»، سلطان میمون ها است که می کوشد با کمک موگلی به آتش «گل سرخ» دست یابد. صداپیشه «شاه لویی» در این اثر تازه کریستوفر واکن، هنرپیشه معروف آمریکایی است.

10- «کا»، مار غول پیکر «کتاب جنگل» از دیگر کاراکترهای جذاب در این فیلم است. اسکارلت جوهانسون، بازیگر محبوب هالیوود، صداپیشه این مار بوده و از معدود «شخصیت های مونث» در انیمیشن «کتاب جنگل» است.


11- «کا» در فیلم والت دیسنی (محول 1967) ماری زیرک است که با چشمان درشت خود موگلی را هیپنوتیزم می کند. این صحنه معروف از فیلم کلاسیک «کتاب جنگل» از نماهایی است که در ذهن جان فاورو، کارگردان اثر تازه نقش بسته. او در یکی از مصاحبه هایش گفته است که هرگز این صحنه را فراموش نخواهد کرد.

گزیده نظرات منتقدان درباره کتاب جنگل

امپایر - کریس هویت

شما نمی توانید دیزنی را زمانی که به کاتالوگ انیمیشن های کلاسیک قدیمی اش بازمی گردد تا یک لایو – اکشن بسازد، به بزدلی محکوم کنید. آنها «زیبای خفته» را به «مانیفست»، «سیندرلا» را به نسخه جدیدتر آن ارتقا دادند و حالا جان فاورو، کتاب جنگل محبوب، نوشته رودیار کیپلینگ را با تمام CGI و دلارهایی که توانسته به دست آورد، به فیلم لایو – اکشن آن تبدیل کرده است. نتیجه یکی از مجلل ترین بلاک باسترهای چند سال اخیر است؛ جنگل های بارانی، بیابان های پرستاره و آبشارهایی فریبنده که باعث می شوند بخواهید چمدان تان را ببندید. 

جهانی با تصاویر واقع گرایانه به جمعیت واقعی هم نیاز دارد و فاورو در این زمینه ناامید کننده ظاهر نشده و جنگل خود را با گرگ ها، ببرها و خرس ها شلوغ کرده، گویی همه آنها از یکی از مستندهای نشنال جئوگرافیک بیرون آمده باشند.

زمانی که این حیوانات شروع به حرف زدن می کنند، به کمی زمان نیاز است تا گوش تماشاگر به آنها عادت کند. تیم CGI فیلم احتمالا اصلی ترین نکته فیلم است زیرا واقعا سخت می شود چشم از آنها برداشت. 

پرده سبز بازیگران باتجربه ای را شکست داده، بنابراین جای تعجب نیست که بازیگر تازه وارد این فیلم، نیل ستی در نقش موگلی، با آن احساس راحتی نداشته باشد. او به خوبی حس سرزندگی و ماجراجویی کاراکتر خود را به نمایش می گذارد اما در بیشتر دقایق شق و رق ایستاده و در تعاملش با جانوران CG به زحمت می افتد.


گاردین - پیتر بردشاو

نکته اصلی در بازسازی شاهکار دیزنی و شاید بهترین محصول آن چیست؟ خب، در اصل نکته ای وجود ندارد، جز ساخت روایتی لذتبخش و فیلمی خوش رنگ و آب، منحصر به فرد، هیجان انگیز، سرگرم کننده و بامزه. فیلم به خوبی حس و حال فیلم اورجینال دیزنی را زنده می کند و چیزهایی از فیلم های خانوادگی قدیمی درباره حیوانات، مثل «سفر شگفت انگیز» (1963) را به یاد تماشاگر می آورد.

فیلم بیشتر شبیه به چیزی است که می توانستم در کودکی در تلویزیون تماشا کنم. با این حال به شکل عجیبی مایه هایی از کابوس جنگل مل گیبسون، «آپوکالیپتو» (2006) را هم با خود به همراه دارد. تا به حال ندیده بودم نمایش دیجیتال از حیوانات سخنگو به این اندازه متقاعدکننده باشد و این فیلم هم چنین پیچ های داستانی زیرکانه و خلاقانه ای را به روایتی افزود که همه ما می شناسیم، از جمله پیرنگی تازه در ارتباط با گرگ رهبر، آکلا (جیانکارلو اسپوزیتو) و شیرخان.

فیلم همچنین داستان زندگی گذشته موگلی را به فیلم آورده و توضیح می دهد او چطور آن لنگ فقیرانه را به کمر خود بسته است. این فیلم در نهایت برخلاف نسخه قبلی خود، فرض را بر وفاداری به ایده زندگی شادمانه در کنار یکدیگر می گیرد و اقرار به پایان تلخ و شیرین فیلم اورجینال و این که موگلی باید روزی بزرگ شود و به دنبال زندگی عشقی اش برود، دست می کشد.


تلگراف - رابی کولین

قصد توهین به تنها بازیگر انسان این فیلم را نداریم اما ستاره واقعی اقتباس تازه دیزنی از کتاب جنگل یک ببر سخنگوی کامپیوتری است. شیرخان که توسط ادریس البا صداپیشگی شده یک موجود انیمیشنی کاملا کامپیوتری است. با این حال او چنان جزییات خیره کننده ای در موی بدن و حرکات فیزیکی اش دارد که شاید گمان کنید همان جانور خونین چنگال و دندان تیز کرده است.

رهبر ارکستر این ضیافت بزرگ به طور قطع جان فاورو است که موفق می شود منظره و احساس را با همان خلاقیتی که ماجراجویی خانوادگی قدر ندیده او، «زاتورا» (2005) را آنقدر تماشایی کرد با یکدیگر به تعادل برساند. این فیلم در خطر تبدیل شدن به یک پرونده تکنیکی خشک قرار داشت اما فاورو نوعی خاصیت دلنشین بی نظیر به آن بخشیده است. باید قبول کنید که یک حس شاعرانگی تمیز در آن وجود دارد.


نیویورک تایمز – مانولا دارجیس

در داستان های کیپلینگ، هر جانوری مقید به اطاعت از قانون جنگل است. موگلی در هر دو نسخه فیلم در سال های 1967 و 2016 زیر چتر این قانون دیزنی زندگی می کند. ایده ای که باور دارد انسان ها مادامی که طبیعت بیش از اندازه وحشی نباشد، امکان هم زیستی با آن را خواهند داشت.

نظرات مخالف زیادی درباره سلطه راحت طبیعت بر انسان وجود دارد، با این حال این عقیده هم خالی از حقیقت نیست که انسان ها نسل به نسل به حیوانات به عنوان چیزی که هستند، احترام گذاشته و به آنان عشق ورزیده اند. در سال های اخیر، پرنسس های دی V زنی به شکل رادیکالی دگرسازی شدند و به شمایل هایی توانا تبدیل شدند که در آن جایگاه رضایتخبش سینمایی خود، میان دنیای فانتزی و عالم واقعی ما می ایستند. قلمرو حیوانات استودیو هم می توانست در دنیایی نظیر این از نو ساخته شود.
  • شمین کاکاوند
  • شمین کاکاوند

سیمرغ و زال


سام نریمان، امیر زابل و از پهلوانان سر آمد ایران زمین بود ولیکن فرزندی نداشت .

سالها گذشت و خداوند به وی فرزندی داد . کودکی سفید و سرخ و زیبا رو ولیکن با موهای سفید همچون موهای پیرمردان .

کسی جرات نمی کرد که این خبر را به سام برساند ، تا اینکه دایه کودک که زنی شیردل بود به نزد سام رفت و گفت : این روز بر سام فرخنده باشد که آنچه از خداوند  می خواستی به تو عطا کرد . بیا و فرزندت را ببین که تمامی اندام او زیبا است و هیچ زشتی در او نخواهی دید ، تنها همانند آهو موی سفید دارد . ای پهلوان بخت تو اینگونه بود و نباید دلرا غمگین کنی .

 

سام از تختش فرود آمد و بسوی نوزاد رفت . موهای کودک همانند پیران سفید بود . کسی تا حالا چنین چیزی ندیده و نشنیده بود . پوست تنش سرخ و موهایش همچون برف بود .

وقتی فرزند را اینگونه دید از جهان ناامید شد و از سرزنش دیگران ترسید . روی به آسمان کرد و گفت : ای خدای بزرگ من چه گناهی مرتکب شده ام که بچه ای همچون اهریمن با چشمان سیاه و موهای سفید داده ای . اگر بزرگان از این بچه بپرسند چه بگویم . همه بر من خواهند خندید و با این ننگ چگونه می توانم در این دیار زندگی کنم . این کلمات را با خشم بر زبان آورد و از آنجا بیرون رفت .

دستور داد که کودک را از آن سرزمین دور کنند . کودک را بدامن کوه البرز بردند ، همانجایی که لانه سیمرغ در آن بود . کودک را آنجا رها کردند و برگشتند .

آن طفل بیچاره که تفاوت سیاه و سفید را نمی دانست و پدرش او را از مهر محروم کرده بود مورد عنایت و توجه پرودگار قرار گرفت .

کودک شب و روز بدون پناه در آنجا بود و گاهی انگشت دستش را می مکید و زمانی گریه می کرد .

و زمانی که جوجه های سیمرغ گرسنه شدند ، سیمرغ به پرواز در آمد . کودکی شیرخوار بر زمین دید که جامه ای به تن نداشت و گرسنه بود و خاک زمین دایه او بود .

خداوند مهر کودک را بر دل سیمرغ انداخت و سیمرغ از خوردن بچه گذشت و از آسمان فرود آمد و او را نزد بچه هایش برد .

زمان زیادی گذشت و آن کودک، جوانی برومند شد . کاروانیان گهگاهی جوانی سفید موی بر کوه و کمر می دیدند . آوازه جوان در همه جهان پراکنده شد و این خبر به گوش سام نریمان هم رسید .

 

  • شمین کاکاوند
هربار در گوشه ای از شهر جرمی اتفاق می‌افتد و دردسری ایجاد می‌شود و هربار ردپای فردی به نام «اورلیک» در آن به چشم می‌خورد. بازرس «بلیک» و همکارش پروفسور «مورتیمر» وارد این ماجراها می‌شوند و در صدد روشن کردن قضایا بر می‌آیند.

این مجموعه براساس کتاب های کمیک استریپ نویسندۀ بلژیکی «ادگار پیِر جیکوبز» که در 1946 برای اولین بار آن را به چاپ رساند ساخته شده است.

او دوست و همکار «هرگه» Hergé خالق «تن تن و میلو» بود، و در شکل گیری داستانهای «تن تن در کنگو»، «تن تن در آمریکا»، « لوتوس آبی» وچند اثر دیگر او را یاری داده بود.

در یکی از مجله‌های تن تن که در تاریخ 26 سپتامبر 1946 از زیر چاپ درآمد، شخصیت‌های کاپیتان «فرانسیس بلیک» از سرویس اطلاعاتی بریتانیا، و نیز دوست او پروفسور «فیلیپ مورتیمر»، فیزیکدان برجسته، و حتی دشمن آنها سرهنگ «اولریک» به عنوان پس زمینه و یا حمایت از شخصیت‌های اصلی معرفی شدند. بنابراین جیکوبز شروع به نوشتن داستانهایی بر مبنای این سه شخصیت اصلی و تقابل آنها با یکدیگر کرد. قهرمان اصلی ماجراها، پروفسور فیلیپ ادگار آنگوس مورتیمر، یک دانشمند فیزیکدان هسته‌ای است که در حوزۀ اختراعات علمی، بسیار جلوتر از زمان خود است. مورتیمر یک نجیب زادۀ بریتانیایی اسکاتلندی تبار است. دوست و محافظ او کاپیتان فرانسیس پرسی بلیک افسر ویلز از MI5 متولد آکسفورد است که در سرویس امنیتی بریتانیا کار می‌کند. بلیک استاد تغییر قیافه است، او حتی میتواند مورتیمر را نیز فریب دهد. درگیری آنها با آنتاگونیست اصلی داستان، سرهنگ اولریک، بر سر سلاح مرموزی که مورتیمر اختراع کرده است به عرصۀ تحقیقات پلیسی و ضد جاسوسی و جنگ سرد در آن زمان کشیده شد. هیچ چیز در مورد گذشتۀ نظامی سرهنگ اولریک شناخته شده نیست. تعدادی از روزنامه نگاران بیهوده سعی در پی بردن به رمز و راز زندگی او کردند، اما هیچ یک از آنها تاکنون موفق نشده‌اند.

پس از مرگ جیکوبز در سال 1987، سری جدید کتاب‌های او توسط دو تیم مجزا از هنرمندان و نویسندگان نوشته، چاپ و منتشر شد. بر همین اساس در 1997 یک مجموعۀ انیمیشنی تلویزیونی نیز تحت عنوان «بلیک و مورتیمر» در26 قسمت تولید شد، که تا 13 داستانِ آن بر اساس کتاب‌های موجود و 4 قسمت آن کاملاً جدید است. همچنین ماجراهای علمی تخیلی با موضوعاتی مانند سفر در زمان، آتلانتیس و... وارد داستانها شدند.

اطلاعات تکمیلی

  • کارگردان: Stéphane Bernasconi , Yannick Barbaud
  • نویسنده: Edgar P. Jacobs ، Jean Van Hamme ، Yves Sente ، Russell Craig Richardson ,…
  • انیماتور: Pierre Lyphoudt ، ...
  • موسیقی: Jean-Claude Deblais , Loran Romain
  • تکنیک: دوبعدی
  • تعداد قسمت: 12
  • مدت: 22 دقیقه‌ای
  • کشور سازنده: محصول مشترک فرانسه و کانادا
  • سال ساخت: 1997
  • شرکت سازنده: Ellipse
  • شمین کاکاوند

تعبیر خواب

  • شمین کاکاوند