Animation

وبلاگ انیمیشن پر از مطالب جالب درباره انیمیشن ها هاست

Animation

وبلاگ انیمیشن پر از مطالب جالب درباره انیمیشن ها هاست

Animation

سلام به وبلاگ من خوش آمدید من شمین کاکاوند هستم مدیر وبلاگ من در سال 1384 به دنیا آمده ام ، در وبلاگ من میتوانید از اخبار روز انیمیشن هاباخبر شوید و درمورد انیمیشن ها مطالب جالبی کسب کنید نظر بگذارید و سوال بپرسید و بگویید از کدام انیمیشن خوشتان می اید و بگویید وبلاگم چه چیز هایی کم دارد و با دوستاتتان وبلاگم را به اشتراک بگذارید و خواهشمندم کپی نکنید و لطفا وبلاگ مرا دنبال کنید و روی دکمه این وبلاگ را دنبال کنید کلیک فرمایید
متشکرم

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۰ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

پروژه «قهرمان بزرگ 6» یک انیمیشن اکشن کمدی-درام ابرقهرمانی است که توسط والت دیسنی تهیه و ساخته شده و کمپانی والت دیسنی پیکچرز آن را اکران کرده است.
خبرگزاری مهر: دان هال و کریس ویلیامز مسئولیت کارگردانی فیلم «قهرمان بزرگ 6» را بر عهده داشتند و آن را به عنوان پنجاه و چهارمین فیلم در مجموعه فیلم‌های انیمیشن کلاسیک والت دیسنی خلق کردند.

نکته قابل توجه درباره این فیلم این است که استودیوی انیمیشن والت دیسنی برای ساخت جلوه‌های تصویری انیمیشن این فیلم تکنولوژی نرم‌افزاری جدیدی را به وجود آورد.

«قهرمان بزرگ 6» آمیزه‌ای از فرهنگ شرق و غرب در آینده‌ای خیالی

قصه از کجا شروع می شود

داستان «قهرمان بزرگ 6» در شهر آینده سان فرانسوکیو اتفاق می‌افتد. قهرمان داستان هیروی 14 ساله، یک نابغه علوم روباتیک است که بیشتر وقتش را صرف مبارزه‌های روباتی در کوچه‌های مخفی شهر می‌کند.

«قهرمان بزرگ 6» آمیزه‌ای از فرهنگ شرق و غرب در آینده‌ای خیالی

برادر بزرگتر او که تاداشی نام دارد و نگران هدر رفتن استعدادهای اوست، هیرو را به آزمایشگاه روباتیک دانشگاه خود می‌برد و با دوستانش آشنا می‌کند. هیرو که از خلاقیت‌های آن‌ها شگفت‌زده شده تصمیم می‌گیرد وارد دانشگاه شود و پروژه خود که مایکروبات‌ها نام دارد را برای قبولی در دانشگاه در نمایشگاه سالانه به نمایش می‌گذارد.

مایکروبات‌ها مجموعه‌ای از روبات‌های بسیار کوچک هستند که می‌توانند کنار هم قرار بگیرند و هر شکلی که می‌خواهند به خود بگیرند. پروفسور کالاگان که رییس برنامه‌های خلاقانه دانشگاه است تحت تاثیر پروژه او قرار می‌گیرد و او را می‌پذیرد، اما چندی بعد آتشی بزرگ در دانشگاه به وقوع می‌پیوندد و تاداشی و کالاگان در یک انفجار کشته می‌شوند. هیرو که برادرش را از دست داده خود را از دیگران جدا می‌کند.

«قهرمان بزرگ 6» آمیزه‌ای از فرهنگ شرق و غرب در آینده‌ای خیالی

اما یک روز هیرو متوجه می‌شود که فردی ناشناس پروژه مایکروبات‌هایش را دزدیده و سعی در تولید انبوه آن‌ها دارد.

هیرو روباتی را که توسط برادرش ساخته شده بود ارتقا می‌دهد و با اضافه کردن زره بدنی بیشتر و یک چیپ نبرد، به او حرکات کاراته جدید یاد می‌دهد. او همراه دوستان برادرش یک تیم ابرقهرمانی درست می‌کند و به کمک آن‌ها سعی در پیدا کردن این فرد ناشناس دارد.

«قهرمان بزرگ 6» آمیزه‌ای از فرهنگ شرق و غرب در آینده‌ای خیالی

صداپیشگان اصلی این انیمیشن رایان پاتر، اسکات ادسیت، دنیل هنی، تی‌جی میلر، جیمی چانگ، جیمز کرامول و مایا رودالف هستند.

پاتر در نقش هیرو ظاهر می‌شود. دان هال درباره او می‌گوید: هیرو دارد از یک پسر بچه تبدیل به یک مرد می‌شود و با توجه به اینکه این زمانی سخت برای کودکان است، بعضی مواقع آن‌ها رفتارهای عصبانی و خسته‌کننده از خود نشان می‌دهند. اما خوشبختانه رایان پسر بسیار دوست‌داشتنی‌ای است و توانست طوری این شخصیت را جلوه کند که قابل قبول و در عین حال خوشآیند باشد.

«قهرمان بزرگ 6» آمیزه‌ای از فرهنگ شرق و غرب در آینده‌ای خیالی

ورود قهرمان‌های مارول به دنیای دیسنی

بعد از اینکه دیسنی کمپانی مارول انترتینمنت را در سال 2009 خریداری کرد، باب آیگر مدیر اجرایی این کمپانی تمامی بخش‌ها را تشویق کرد تا از داستان‌های مارول برای اقتباس ساخت فیلم‌های جدید استفاده کنند.

دان هال در حال کارگردانی فیلم «وینی پو» بود که هنگام نگاه کردن به پایگاه داده‌های مارول به عنوان «قهرمان بزرگ 6» برخورد. او ایده کلی ساخت فیلم را در سال 2011 مطرح کرد و در ماه ژوئن سال 2012 اعلام شد که استودیوی انیمیشن والت دیسنی این فیلم را خواهد ساخت.

پل بریگز مسئول داستان‌نویسی فیلم و رابرت برد فیلمنامه‌نویس برای اینکه بتوانند ایده کلی فیلم را جدید و تازه نگه دارند، از خواندن کمیک‌بوک‌های اصلی خودداری کردند.

«قهرمان بزرگ 6» آمیزه‌ای از فرهنگ شرق و غرب در آینده‌ای خیالی

حدود 90 انیماتور در هر مرحله روی این پروژه مشغول به کار بودند و بعضی‌هایشان به مدت دو سال روی آن کار کردند. سبک انیمیشن فیلم فرهنگ دنیای شرق (بیشتر ژاپن) را با فرهنگ دنیای غرب (بیشتر کالیفرنیا) ترکیب می‌کند و شهر سن‌فرانسوکیو هم که ترکیب آینده‌نگر سن‌فرانسیسکو با توکیو است، با این ایده طراحی شده که بیشتر تکنولوژی پیشرفته باشد اما بسیاری از چیزها هم احساس گذشته را به بیننده القا کنند.

یک نرم‌افزار ویژه خلق شده برای این فیلم به نام دنیزن بیش از 700 شخصیت مجزای این فیلم را خلق کرد که ساکنان شهر هستند. برنامه‌ای دیگر به نام بونزای مسئولیت خلق 250 هزار درخت شهر را بر عهده داشت و برنامه ساخت تصویرهای سه بعدی هیپریون هم امکان‌های نورپردازی جدید به وجود آورد.

«قهرمان بزرگ 6» آمیزه‌ای از فرهنگ شرق و غرب در آینده‌ای خیالی

نظر منتقدان

فیلم «قهرمان بزرگ 6» نقدهای مثبتی دریافت کرده است. وبسایت مجموعه نقدهای راتن تومیتوز به آن امتیاز 89 درصد را از میان نقدهای 131 منتقد داده است.

متاکریتیک هم امتیاز 75 از 100 را بر اساس 34 نقد مختلف به این فیلم اختصاص داده است.

مایکل سالیون از واشنگتن پست 3.5 ستاره از 4 ستاره را برای این فیلم در نظر گرفته و نوشته است: جذابیت اصلی این فیلم صحنه‌های اکشن آن نیست، قلب شخصیت مرکزی آن است.

«قهرمان بزرگ 6» آمیزه‌ای از فرهنگ شرق و غرب در آینده‌ای خیالی

پیتر تراورس از مجله رولینگ استون هم از 4 ستاره 3 ستاره به فیلم داده و نوشته است: ستاره پیشروی فصل از راه رسیده است. فیلم انیمیشن سه بعدی «قهرمان بزرگ 6» بدون جذابیت شخصیت روباتی‌اش خیلی کمتر جذاب به نظر می‌رسید.

«قهرمان بزرگ 6» آمیزه‌ای از فرهنگ شرق و غرب در آینده‌ای خیالی

آلونسو دورالد از د رپ نیز نقدی مثبت از فیلم کرده و آن را اینطور توصیف کرده است: دوست‌داشتنی و هیجان‌انگیز و خنده‌دار. این فیلم ژانر داستان‌های دوران کودکی را که تبدیل به یکی از بدترین ژانرها شده است نجات می‌دهد و داستان‌های ابرقهرمانی را به اوج‌هایی جدید می‌رساند.

فروشی موفقیت آمیز

فیلم «قهرمان بزرگ 6» روز بیست و سوم اکتبر به عنوان فیلم افتتاحیه فستیوال بین‌المللی فیلم توکیو به نمایش درآمد و بعد از آن نیز پیش‌نمایش بین‌المللی خود را در فستیوال فیلم ابوظبی روز سی و یکم ماه اکتبر برگزار کرد. این فیلم از روز هفتم نوامبر در سینماهای ایالات‌متحده اکران شده و در سراسر دنیا نیز به طور محدود با فرمت آی‌مکس پخش شد.

«قهرمان بزرگ 6» آمیزه‌ای از فرهنگ شرق و غرب در آینده‌ای خیالی

این فیلم موفق شد در نمایش آخر شب روز پنج‌شنبه خود 1.4 میلیون دلار کسب کند که از 1.2 میلیون دلار فیلم «یخ‌زده» بیشتر بود.

«قهرمان بزرگ 6» در روز اول اکران خود 15.8 میلیون دلار درآمد داشت و پشت سر فیلم «میان‌ستاره‌ای» کریستوفر نولان در رتبه دوم باکس‌آفیس جای گرفت. اما این فیلم در پایان هفته اول اکران موفق شد با بیش از 56 میلیون دلار فروش در 3761 سالن سینما در رتبه اول باکس‌آفیس جای بگیرد.

توجه سینمای غرب به فضاهای شرقی از ویژگی‌های این فیلم است و همانطور که منتقدان نوشته‌اند قهرمان‌سازی و ارائه الگو به بچه‌ها به ویژه پسرهای جوان از نقاط قابل توجه اثر است. همانطور که اغلب انیمیشن‌ها به دنبال ارائه پیام و تلاش برای ارائه الگوهای شخصیتی هستند این اثر هم تمرکز خود را بر این موضوع قرار داده و با توجه به اقبالی که به این اثر شده باید انتظار داشت که نوع پوشش و رفتار قهرمان داستان از سوی پسربچه ها الگوبرداری شود.
  • شمین کاکاوند
فیلم انیمیشن «چگونه اژدهای خود را تربیت کنید ۲» در حالی خود را برای بردن اسکار امسال آماده می‌کند که منتقدان قسمت دوم آن را همچون قسمت اول پسندیده‌اند.
خبرگزاری مهر - مازیار معتمدی: فیلم انیمیشن «چگونه اژدهای خود را تربیت کنید ۲» در حالی خود را برای بردن اسکار امسال آماده می‌کند که منتقدان قسمت دوم آن را همچون قسمت اول پسندیده‌اند.

وایکینگ یک‌پا و بی‌دندون به‌دنبال فتح اسکار/ اینجا پر از اژدهاست

این روزها ساخت ادامه‌ای بر یک فیلم موفق عادی شده، اما کمتر فیلمی است که موفق شود هم موفقیت قبلی را تکرار کند و هم از آن فراتر برود. قسمت دوم انیمیشن «چگونه اژدهای خود را تربیت کنید ۲» یکی از اینهاست.

این فیلم هم توانسته سوددهی قسمت اول را تکرار کند و هم از لحاظ ساخت و روایت تداوم داستان اول را به دنبال داشته و حتی آن را یک گام پیش برده است.

وایکینگ یک‌پا و بی‌دندون به‌دنبال فتح اسکار/ اینجا پر از اژدهاست

البته یک دلیل بارز برای این موفقیت وجود دارد و آن این که انیمیشن با اقتباس از یک مجموعه کتاب ساخته شده و نویسنده به خوبی تداوم داستان را در آن مجموعه حفظ کرده است.

دین دبلویس نویسنده و کارگردان این فیلم نیز وقتی ساخت ادامه‌ای بر انیمیشن «چگونه اژدهای خود را تربیت کنید» محصول ۲۰۱۰ خود را پذیرفت از این موضوع آگاه بود و به همین دلیل تصمیم گرفت وجه جدی تر و تاریک تر داستان را گسترش دهد و بر آن تمرکز کند.

پیشینه انیمیشن

«چگونه اژدهای خود را تربیت کنید» در سال ۲۰۱۰ به عنوان یکی از ۲۰ فیلم برتر سال از سوی کوئنتین تارانتینو انتخاب شد. آن فیلم به کارگردانی مشترک دین دبلویس و کریس ساندرز، انیمیشنی جذاب و پرکشش بود که ایده‌های کاملاً بکر و تازه داشت. آن فیلم هر چند اسکار آن سال را به «داستان اسباب بازی ۳» واگذار کرد، به دلیل ساختارشکنی و آشنایی‌زدایی و شیوه بیان بدیع با ایده‌ای غریب و دور از ذهن تحسین شد.

وایکینگ یک‌پا و بی‌دندون به‌دنبال فتح اسکار/ اینجا پر از اژدهاست

«چگونه اژدهای خود را تربیت کنید» داستان نوجوانی به نام هیکاپ از وایکینگ هاست که کار قبیله شان جنگ با اژدها بود اما هیکاپ که نه بدنی قوی دارد و نه جنگجوست، و از قضا فرزند استویک رییس قبیله هم هست، قرار است پیام‌آور صلح در قبیله‌اش باشد.

او بر حسب اتفاق، مخوف ترین اژدها را در دام می اندازد و کم کم با او طرح دوستی می ریزد. هیکاپ اسلحه را کنار می گذارد و با تماس دستش، پیام صلح و دوستی را به اژدها می دهد و اژدها هم این را درک می کند. بعد مشخص می شود همه خسارت هایی که این موجودات به شهر وایکینگ ها وارد می کنند به خاطر غول اصلی ست که اژدهاها را تهدید و وادار به این کار می کند و در نهایت این موجودات، دست در دست وایکینگ ها، غول اصلی را از بین می برند.

وایکینگ یک‌پا و بی‌دندون به‌دنبال فتح اسکار/ اینجا پر از اژدهاست

فیلم اول بر مبنای فیلمنامه ویلیام دیویس، دین دبلویس و کریس ساندرز براساس رمانی از کریسیدا کاول به کارگردانی دین دیبلویس و کریس ساندرز ساخته شده بود.

«چگونه اژدهای خود را تربیت کنید ۲» دنباله ای برای قسمت اول این انیمیشن است.

فیلم دوم

کارگردان این انیمیشن دین دیبلوییس این فیلم را بر مبنای فیلمنامه ای از خودش و کرسیدا کوول ساخته است.

وایکینگ یک‌پا و بی‌دندون به‌دنبال فتح اسکار/ اینجا پر از اژدهاست

این فیلم ۱۰۲ دقیقه‌ای، انیمیشنی سه بعدی کامپیوتری به سبک اکشن، فانتزی، کمدی است که دریم ورکز انیمیشن آن را تولید کرده و فاکس قرن بیستم توزیع کننده آن بوده است.

این فیلم که تابستان امسال اکران شد با بودجه ۱۴۵ میلیون دلاری ساخته شده است و انگار دریم ورکز از ابتدا بر این تمرکز کرده بود تا فیلمی بسازد که بتواند از مرز نیم میلیارد دلار فروش بگذرد.

دریم ورکز که سال ۱۹۹۴ تاسیس شد و یکی از بنیانگذارانش استیون اسپیلبرگ است، خالق انیمیشن‌های موفقی چون «شرک»، «ماداگاسکار»، «مربی اژدها» و «کونگ فو پاندا» است. ترکیب و تلفیق فرهنگی و ایجاد توازن و تعادل اسطوره‌ای ازجمله خلاقیت‌های شرکت دریم ورکز به‌حساب می‌آید.

وایکینگ یک‌پا و بی‌دندون به‌دنبال فتح اسکار/ اینجا پر از اژدهاست

هر دو فیلم اژدها با اقتباس از مجموعه کتاب‌هایی به همین نام نوشته کرسیدا کاول ساخته شده اند و از همین حالا روشن است که این انیمیشن یک قسمت سومی هم دارد.

قصه از کجا شروع شد؟

در مدت پنج سالی که از وقایع فیلم اول گذشته، هیکاپ که زمانی نوجوانی عجیب بود، اکنون بزرگ شده و دیگر مرد جوان جذابی است که می تواند در برابر پدرش رییس بزرگ وایکینگ ها ابراز نظر کند.   

استویک همچنان رییس این قبیله وایکینگ است و هیکاپ با حفظ شخصیتش علاقه‌ای به حکمرانی ندارد.

وایکینگ یک‌پا و بی‌دندون به‌دنبال فتح اسکار/ اینجا پر از اژدهاست

هیکاپ که در قسمت اول یک پایش را در نبرد با اژدهای بد از دست داده بود، حالا حیله‌ ها و کارهای جدیدی آموخته و به تجهیزات جنگی جدید و هوشمندانه‌ دست یافته ‌که شامل یک لباس بالدار سفارشی، یک پای مصنوعی دوکاره، و از همه جالبتر یک شمشیر آتشی تلسکوپی است.

وایکینگ یک‌پا و بی‌دندون به‌دنبال فتح اسکار/ اینجا پر از اژدهاست

پنج سال پس از این که هیکاپ و بی‌دندون با موفقیت وایکینگ‌ها و اژدهایان را در جزیره برک با هم متحد کردند، اهالی جزیره همچنان با اژدهاها دوست هستند. سنت دیرینه وایکینگ ها در رفتار با اژدها تغییر پیدا کرده و حالا نه تنها اژدهاها در بین آنها جایگاهی به دست آورده اند بلکه دیگر حتی اصطبل مخصوص هم دارند و مردم برای تفریح در مسابقات اژدهاسواری با هم رقابت می‌کنند و به اکتشاف مکان‌های جدید می‌پردازند.

هیکاپ هم به دنبال تجربه اندوزی و در جستجوی هیجان، بیشتر دور از قبیله به سر می برد تا به جاهای فراتر از مرزهای نقشۀ خود سرکشی کند. هیکاپ در دنیا گشته و چیزهای زیادی دیده از جمله این که فهمیده گروهی به نام «شکارچیان اژدها» وجود دارد که رییس شان با نام دراگو دارد سپاهی از اژدهاها فراهم می کند. هیکاپ تصمیم می گیرد تا او را پیدا کند و گرچه پدرش با این نظر موافق نیست، اما او می خواهد اگر شده از طریق گفتگو دراگو را قانع کند که جلوی جنگ را بگیرد. اما اوضاع آنطور که هیکاپ فکر می کرد پیش نمی رود و شخصیتی به نام والکا که بعد معلوم می شود مادر اوست، برای او تله می گذارد. این ماجرا هیکاپ را در شرایط سختی قرار می‌دهد.

وایکینگ یک‌پا و بی‌دندون به‌دنبال فتح اسکار/ اینجا پر از اژدهاست

در یکی از سفرهای ماجراجویانه هیکاپ و دوستش آسترید، آنها با غار اسرارآمیز یخی روبه رو می‌شوند که خانه صدها اژدهای وحشی و اژدها سوارانی مرموز است. ناگهان آن‌ها خود را در کانون یک میدان نبرد می‌یابند. دوباره هیکاپ و بی‌دندان باید با هم متحد شوند تا هر کاری می‌توانند برای تغییر آینده اژدهاها و انسان‌ها انجام دهند.

پس از این ماجرا هیکاپ از دراگو رییس شکارچیان می‌گوید و پدرش را از احتمال حمله او مطلع می‌کند اما پس از مرگ تراژیک پدر، این هیکاپ است که باید مردم را متحد کند.

وایکینگ یک‌پا و بی‌دندون به‌دنبال فتح اسکار/ اینجا پر از اژدهاست

در نبرد با دراگو، او در مقطعی با تاثیر بر روح بی دندان، هیکاپ را شکست می‌دهد اما سرانجام این قدرت دوستی است که غلبه می کند و پایان داستان به‌گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد. هیکاپ پس از ترک اژدهایش به‌وسیله باله‌هایی که برای خودساخته در آسمان معلق می‌شود اما به علت ضعف و ناتوانی در کنترل خود با صخره‌های سنگی مواجه می‌شود و اینجاست که بی‌دندان بلافاصله وارد عمل می شود و از برخورد هیکاپ با صخره‌ها جلوگیری می‌کند. دراگو در نهایت شکست می‌خورد و آرزوی او برای تسلط کامل بر جهان از بین می رود.

انیمیشنی برای خانواده

این انیمیشن مضمون خانوادگی خود را حفظ کرده و در زمینه وفاداری، دوستی و خانواده نیز حرفی برای گفتن دارد.

وایکینگ یک‌پا و بی‌دندون به‌دنبال فتح اسکار/ اینجا پر از اژدهاست

با این حال تم فیلم از نسخه اول تاریک تر است. نسخه اول انیمیشن فانتزی و ماجرایی با تم شاد بود که مقداری رومانس نیز همراه داشت و صحنه های اکشن نیز تکمیل کننده می شد. ولی صحنه های اکشن فیلم دوم هر چند آنقدر نیست که مخاطب را دلزده کند، اما خیلی بیشتر از قسمت اول است. با این حال فیلم، فیلمی هیجان انگیز برای همه خانواده است و می تواند والدین را در کنار فرزندانشان، به دنبال خود بکشد. در عین حال میزان خشونت فیلم با توجه به داشتن صحنه های مرگ و جنگ، ممکن است برای خردسالان مقداری سنگین باشد.

جلوه‌های بصری انیمیشن

منتقدی در این باره می گوید: «چگونه اژدهای خود را تربیت کنید ۲ » از نظر بصری جالب است اما هیچ چیز پیشگامانه ای ارائه نمی کند. دبلویس در خلق یک دنیا خوب عمل کرده، گرچه بیشتر کارهای او حاصل کاشته های او در فیلم اول است. اژدها های فیلم خیلی کارتونی شده اند. نسخه سه بعدی انیمیشن خوب است اما ضروری نیست. مشکلی فنی در آن دیده نمی شود و در سطح خود خیلی خوب است اما ارزش پول اضافه پرداخت کردن را ندارد.

وایکینگ یک‌پا و بی‌دندون به‌دنبال فتح اسکار/ اینجا پر از اژدهاست

یکی از صحنه های جذاب فیلم مسابقه اژدهارانی است که به نوعی یادآور مسابقه کوییدیج در مجموعه «هری پاتر» است.

در واقع این فیلم نیز به نوعی مخاطبان همان فیلم را مورد توجه قرار داده است و با راندن اژدها در فضای بیکران آسمان و رقابت با یکدیگر همان حس و حال را ایجاد می کند. ضمن این که یادآور «آواتار» نیز هست.

وایکینگ یک‌پا و بی‌دندون به‌دنبال فتح اسکار/ اینجا پر از اژدهاست

زرق‌وبرق و تکنیک‌های به کار گرفته‌شده در پویانمایی که چشم هر بیننده‌ای را خیره می‌کند از یک‌سو و محتوای عمیق و فلسفی آن از سوی دیگر به اثر غنای خاصی بخشیده است.

در هر حال به نظر می رسد رقابت اصلی اسکار امسال بین این فیلم و فیلم «لگو» باشد. هرچند انیمیشن های مدعی دیگری هم وجود دارند، اما بیشتر منتقدان این دو فیلم را رقبای اصلی امسال برای اسکار می‌دانند و البته شانس بیشتر را به «فیلم لگو» می دهند.

صداپیشگان فیلم

هیکاپ با صدای جِی باروچِل، پدرش استویک با صدای جرارد باتلر، دراگو با صدای دایمون هانسو، والکا با صدای کیت بلانشت، آسترید با صدای آمریکا فرارا، اسناتلوت با صدای جونا هیل همکلاسی هیکاپ، فیشلِگز با صدای کریستوفر مینتز-پلاسِ همکلاسی هیکاپ، تافنات با صدای تی. جی. میلر و خواهر دوقلویش رافنات با صدای کریستن وییگ، در این انیمیشن شکل گرفته اند.

وایکینگ یک‌پا و بی‌دندون به‌دنبال فتح اسکار/ اینجا پر از اژدهاست

شخصیت پردازی انیمیشن

در این قسمت در حالی که شخصیت های جدیدی به داستان افزوده شده اند، اما فیلم همچنان بر شخصیت هیکاپ متمرکز است و سعی در پرورش و گسترش شخصیت وی دارد.

موضوع مهمی که قسمت دوم به درستی بر آن تمرکز داشته، طراحی چهره شخصیت هاست. هیکاپ یا آسترید از لحاظ چهره و رفتار بزرگ و غنی شده اند و به مخاطب کمک می کنند تا با آنها احساس بزرگی کند و همذات پنداری را برای بیننده راحت تر می‌سازد.

وایکینگ یک‌پا و بی‌دندون به‌دنبال فتح اسکار/ اینجا پر از اژدهاست

شخصیت‌های فیلم در کنار داستان رشد کرده‌اند و شخصیت‌های جدیدی نیز معرفی می‌شوند که اِرت یک شکارچی اژدهای جذاب و خشن که سر راه هیکاپ و گروهش قرار می‌گیرد از جمله آنهاست. یک شخصیت منفی اصلی هم وجود دارد که دراگو بولدویست است. با این حال این شخصیت خیلی عمیق نیست و معلوم نیست اشتیاق مصرانه او برای فتح دنیا و تصرف آن، برای چیست. در هر حال او نقطه شر داستان است.

وایکینگ یک‌پا و بی‌دندون به‌دنبال فتح اسکار/ اینجا پر از اژدهاست

یکی از مهمترین شخصیت هایی که به مجموعه اضافه شده مادر هیکاپ به نام والکا است که در مبارزه هیکاپ در مقابل دراگو نقش مهمی ایفا می‌کند. ضمن این که رابطه پدر و مادر و نقش والدین در هدایت آن‌ها و در کوران‌های زندگی یکی از ویژگی‌های مثبت این انیمیشن است.

در قسمت اول هیکاپ روشن‌ترین شخصیت مجموعه بود. او بود که به دیگران یاد داد بر پیش داوری‌های خود غلبه کنند اما در این قسمت او تقریبا همیشه در حال یادگیری است.

وایکینگ یک‌پا و بی‌دندون به‌دنبال فتح اسکار/ اینجا پر از اژدهاست

در این دنباله کارگردان به جای آن که شرایط از پیش تعیین شده ای را ایجاد کند و همانطور که بسیاری از دنباله ها انجام می دهند، سعی کند تغییرات را به مخاطب تحمیل کند، مدام گره‌ها و غافلگیری‌هایی ایجاد می کند که هم مخاطب و هم مجموعه باید به آن عادت کنند. چشمگیرترین این ها حضور والکاست.

وایکینگ یک‌پا و بی‌دندون به‌دنبال فتح اسکار/ اینجا پر از اژدهاست

دراگو تجسمی از شیطان ناب است که به سادگی نمی توان رفتارهایش را توجیه کرد، در تقابل با او والکا بخشنده ای است که به طبیعت احترام می گذارد.

روابط عاطفی هیکاپ و آسترید نیز انسانی و باورپذیر است و تداوم این رابطه در کل داستان و نیز افزوده شدن رابطه هیکاپ با مادرش، انیمیشن را از نظر احساسی فراتر از قسمت اول می برد.

موسیقی فیلم

ترکیب موسیقی حماسی با جلوه‌های تصویری در کنار محتوای عمیق در انتقال حس حال و هوای داستان به مخاطب بسیار کمک‌کننده ظاهرشده‌اند.

وایکینگ یک‌پا و بی‌دندون به‌دنبال فتح اسکار/ اینجا پر از اژدهاست

موسیقی فیلم دوم به همان اندازه موسیقی قبلی حماسی و شورانگیز است و زمان تغییر موسیقی بسیار دقیق بر مبنای موضوع هر سکانس تعیین شده است. در صحنه‌های اکشن، موسیقی حماسی و تاثیرگذاری صحنه را همراهی می کند و در صحنه های عاطفی، تمی کاملا درام و لطیف، بر تاثیرگذار شدن روایت می افزاید.

موسیقی فیلم ساخته نوازنده مشهور، جان پاول است که برای اولین بار نامزد جایزه اسکار برای قسمت اول این فیلم شد.

فلسفه حاکم بر قصه

هیکاپ مثل پدرش نیست که مثل گذشتگان وایکینگ‌شان بلافاصله وارد نبرد شود. او روحیه ای  صلح‌جویانه‌تر دارد و می خواهد همه مشکلات را با مذاکره و گفت‌وگو حل ‌و فصل کند. با این حال او وقتی با دشمنی روبه رو می‌شود که می‌بیند نمی شود هیچ جور با او به توافق رسید، ایستادگی می‌کند.

وایکینگ یک‌پا و بی‌دندون به‌دنبال فتح اسکار/ اینجا پر از اژدهاست

اما با وجود همه جذابیت‌های داستانی و بصری، این انیمیشن را باید از زاویه دیگری نیز بررسی کرد و آن فلسفه ارایه شده در آن و جهان بینی است که خواه ناخواه با روایت قصه به مخاطب تلقین می شود.

شخصیت اصلی، مثبت و قهرمان داستان یعنی هیکاپ مدام در فکر یافتن سرزمین های جدید و الحاق آنها به سرزمین خود است. گرچه چنین تفکری در میان اقوام باستانی امری عادی بود و برای بقا باید تلاش می شد تا همسایگان را واداشت تا سر تسلیم فرود بیاورند، اما شاید انتخاب چنین مفهومی در دنیای امروز جدای از محملی که برای روایت قصه ضروری است، به نوعی به معنی موجه کردن نظام استعماری و سلطه گری و جهان گشایی باشد.

وایکینگ یک‌پا و بی‌دندون به‌دنبال فتح اسکار/ اینجا پر از اژدهاست

در ورای دیالوگ های انیمیشن و در نبرد بین هیکاپ و دراگو حرف هایی رد و بدل می شود که به نظر می رسد تلاش دارند تا به نوعی به جهان امروز کنایه بزنند و حداقل به صورت غیرمستقیم از ضرورت رهبری جهان در برابر تمامیت خواهان بگویند. در اینجا هیکاپ دیگر فقط رهبر قومی وایکینگ نیست. ابعاد شخصیت او گسترش می یابد و او فردی می شود که باید قدرت جهان را در دست بگیرد و به این ترتیب هر چند شاید منظور مادرش در نصیحت او وقتی از جهان می گوید، منظور جهان کوچک همان قبیله وایکینگ باستانی باشد، اما جادوی کلمه جهان می تواند در ذهن مخاطب نوجوان، ابعاد وسیع و امروزین خودش را هم به دست بیاورد و در پس ذهن او، آنگلوساکسون ها و غرب را رهبر محق و شایسته جهان بخواند.

با این حال باید توجه کرد که این انیمیشن بیشتر بر صلح تاکید دارد اما نه صلحی افراطی بلکه صلحی که از راه مبارزه با شر به دست می آید. به همین دلیل نمی توان این انیمیشن را به ترویج کاذب صلح با مقاصد سیاسی مرسوم در سینمای هالیوود، متهم ساخت.

وایکینگ یک‌پا و بی‌دندون به‌دنبال فتح اسکار/ اینجا پر از اژدهاست

در این انیمیشن نیز نبرد خیر و شر وجود دارد و استثمار پدیده‌ای است که وجودش نفی نمی‌شود و در برابر موجود استثمارگر نباید ساکت نشست.

نظر منتقدان

جیمز براردینلی منتقد با دادن امتیاز ۳ از۴ به این انیمیشن نیز می نویسد: با وجود اینکه انیمیشن در بعضی قسمت ها فرعی می شود، اما در کل به نظر می‌رسد که یک کتاب داستان است که اصلا برای به دست آوردن پول نیامده‌ است .او می افزاید: «چگونه اژدهای خود را تربیت کنید ۲» یک انیمیشن شایسته است اما بی نظیر نیست. لحظه ای در فیلم وجود ندارد که شما را شگفت زده کند.          

وجه خانوادگی این فیلم نیز مورد تایید منتقدها واقع شده و منتقدی می نویسد: این فیلم به اندازه فیلم «لگو» خوب و شگفت انگیز نیست، اما از نظر المان های خانوادگی از سطح خوبی برخوردار است.

وایکینگ یک‌پا و بی‌دندون به‌دنبال فتح اسکار/ اینجا پر از اژدهاست

منتقد دیگری می نویسد: انیمیشنی که نزدیک به چند سال است مشابه اش را از جانب هیچ کمپانی ندیده‌ایم و می افزاید: این فیلم توانایی جذب یک خانواده را در همه طول فیلم دارد و می‌تواند کاری کند که حتی اشتیاق تماشا کردن آن را برای چندمین بار داشته باشید.

پیتر دِبِرو از ورایتی با دادن امتیاز ۹ از ۱۰ می نویسد: «اژدها» فیلمی شجاع تر از «شجاع» و بامزه تر از «یخ زده» است و از نظر احساسی رضایت بخش‌تر از بسیاری از همتایان دیگر خود است.

وی می نویسد این فیلم به عنوان یک قاعده به شعور مخاطب احترام می گذارد.

وایکینگ یک‌پا و بی‌دندون به‌دنبال فتح اسکار/ اینجا پر از اژدهاست

منتقد دیگری در تحسین این انیمیشن نوشته است: اگر نیاز ما در اختراع باشد، خواست دریم ورکز برای ادامه مجموعه «اژدها» گروه خلاق را به قابل تحسین ترین جهات پیش رانده است و چیزی را به وجود آورده که می توان آن را مادر همۀ دنباله های انیمیشنی دانست.
  • شمین کاکاوند

«کتاب زندگی» انیمیشنی سه‌بعدی در ژانر ترکیبی کمدی، موزیکال و ماجراجویانه، فرهنگ مکزیکی را مرور می‌کند و رفت و آمدی هم به دنیای مردگان دارد.
خبرگزاری مهر: «کتاب زندگی» انیمیشنی سه‌بعدی در ژانر ترکیبی کمدی، موزیکال و ماجراجویانه، فرهنگ مکزیکی را مرور می‌کند و رفت و آمدی هم به دنیای مردگان دارد.

داستان انیمیشن «کتاب زندگی» درباره مرگ و زندگی است و شخصیت‌هایی دارد که به طور منظم در عالم اموات ناپدید می شوند و این بار فولکلور مکزیکی، الهام‌بخش داستان و طراحی آن بوده است.

این انیمیشن توسط استودیوی ریل اف ایکس کریتیو با همکاری انیمیشن‌سازی فاکس قرن بیستم تولیدشده است.

کارگردانی و نویسندگی اثر را خورخه گوتیه‌رِس مکزیکی بر عهده داشته است. او علاوه بر کارگردانی به کار نویسندگی و نقاشی نیز مشغول است، علاقه وافر گوتیه‌‌رس به فرهنگ فولکلور و پاپ مکزیکی در نقاشی‌ها، کارتون‌ها و فیلم‌هایش مشهود است. وی یکی از سازندگان سریال پرطرفدار «ال تیگر: ماجراهای ریورا» هم هست.

بهترین راه برای معرفی «کتاب زندگی» این است که آن را با «کابوس‌های قبل از کریسمس» مقایسه کنیم؛ انیمیشن تیره هوشمندانه سال ۱۹۹۳ که بیشتر مردم فرض کردند توسط تیم برتون کارگردانی شده است و در واقع، استعداد پرجنونی چون هنری سلیک آن را کارگردانی کرده بود و تیم برتون تهیه کننده آن بود؛ درست همانطور که گوتیرس این فیلم را تحت نظارت گیلرمو دل تورو ساخت.

گیلرمو دل تورو کارگردان مکزیکی، این انیمیشن را که با اقتباس از یک کتاب کمیک ساخته شده است، یک داستان واقعی عاشقانه می‌داند که از دل اسطوره‌های یونان و مکزیک بیرون آمده است.

مکزیکی‌ها در عالم ارواح «کتاب زندگی» را ورق می‌زنند

این فیلم که بر اساس تعطیلات روز مردگان مکزیک ساخته شده است، داستان ماجراجویی های دو دوست، مانولو و خواکین قهرمان شهر را تعریف می کند که هردویشان از دختری زیبا به نام ماریا خوششان می آید اما برای مانولو، راه رسیدن به عشق حقیقی راحت نیست و او در امید بازپس گیری عشق حقیقی‌اش به سه دنیای زیرزمینی مختلف فرستاده می شود.

فیلم «کتاب زندگی» می تواند اولین داستان عاشقانه حقیقی دل تورو باشد و نشانه های زیادی از داستان‌های حماسی افسانه های اساطیر یونان باستان و همچنین داستان‌های قدیمی مکزیکی را یکجا دارد.

مانولو در این داستان بین دو راهی برآورد انتظارات خانواده و گوش دادن به قلبش گیر کرده است، او پیش از این که انتخاب کند به کدام مسیر برود، وارد سفری ماجراجویانه می شود که گستردگیِ سه جهان فانتری‌ را دارد و او باید با بزرگترین ترسش رو به رو شود تا شایسته عشق شود.

«کتاب زندگی» جدی‌ترین تلاش گیلرمو دل تورو برای ورود به دنیای سرگرمی‌ خانوادگی است. این فیلم از نظر لحن و حساسیت بیشتر به یکی از انیمیشن‌های عجیب و غریب تیم برتون نزدیک است تا به یکی از محصولات ساده و معمولی کمپانی پیکسار. طراحی شخصیت‌های این کارتون در قالب عروسک‌های چوبی سه بعدی، زیبایی بصری بی سابقه ای به کار داده است.

مکزیکی‌ها در عالم ارواح «کتاب زندگی» را ورق می‌زنند

در «کتاب زندگی» عناصر بصری بسیار قابل توجه هستند و جذابیت‌های زیادی لحاظ شده که یکی از مهم‌ترین آن‌ها نمایش‌دادن هنرهای دستی مکزیک است.

جیمز براردینلی منتقد سینما با دادن ۳ امتیاز از ۴ امتیاز می‌نویسد: تماشای این انیمیشن مرا به یاد نسخه اتوکشیده‌تری از برخی از ویژه برنامه‌های قدیمی تلویزیون در شب کریسمس انداخت. جزییات مربوط به پیش زمینه این فیلم به آنچه در بسیاری از انیمیشن‌های پرهزینه دیده می‌شود، شباهتی ندارد، اما نمایش آن به قدری عجیب است که این مساله را از درجه اهمیت ساقط می‌کند.

این پویانمایی که با بودجه ۵۰ میلیون دلاری ساخته شد، ۱۷ اکتبر ۲۰۱۴ اکران عمومی شد و تا اواخر سال به فروشی ۹۱ میلیون دلاری دست یافت. نسخه‌ اصلی «کتاب زندگی» به علت تمرکز بر فرهنگ فولکلور مکزیکی و اسطوره‌های مایایی علاوه بر زبان انگلیسی به زبان اسپانیولی نیز دوبله‌شده است.

تماشای این انیمیشن شاید روی لپ تاپ هم به حد کافی جذاب باشد، اما تماشای آن روی صفحه بزرگ سینما بسیار جذاب تر است.

مکزیکی‌ها در عالم ارواح «کتاب زندگی» را ورق می‌زنند

قصه از کجا شروع شد؟

«کتاب زندگی» در روزگار مدرن و با انیمیشنی متداول شروع می‌شود. عده ای از بچه‌های بازیگوش و شیطان هنگام بازدید از موزه ای، یکی از داستان‌های «کتاب زندگی» را از دهان راهنمای تور می‌شنوند. خانم مری بث راهنمای موزه برای آنان از قصه‌های افسانه‌ای و اسطوره‌ای مکزیک تعریف می‌کند. مری بث و بچه‌ها با عبور از یک تونل تاریک و ترسناک به سالنی پر از آثار باستانی و فولکلور مکزیکی می‌رسند. یکی از دختربچه‌ها با مشاهده کتابی که تلالو آن چشم هر بیننده‌ای را خیره می‌کند، می‌پرسد این کتاب چیست؟ و مری بث در پاسخ می‌گوید: این کتاب زندگی است. تمام دنیا از داستان ساخته‌شده است و تمام آن داستان‌ها در همین کتاب ثبت ‌شده‌اند. بعضی از داستان‌های موجود در کتاب زندگی واقعیت دارند و برخی دیگر غیرواقعی‌ هستند.

این راهنما سپس داستانی را تعریف می‌کند که سال‌ها پیش در مکزیک رخ داده است و هر سال نزدیک به دومین روز نوامبر که مکزیکی‌ها آن را با نام «روز مرگ» می‌شناسند، تکرار می‌شود. شخصیت‌های این داستان دو پسر بچه هستند؛ یکی به نام مانولو که دوست دارد در آینده گاوباز و نوازنده گیتار شود و دیگری به نام خواکین که سودای قهرمانی و دفاع از شهرش را در سر دارد. هر دو این بچه‌ها شیفته دختر آتش پاره و با دل و جراتی به نام ماریا هستند. همه این ماجراها از چشم خدایان دور نمی‌ماند و آنها ضمن تماشای رابطه بین این‌ سه با هم شرط می‌بندند که کدام یک از پسرها بالاخره دست ماریا را خواهد گرفت. لاموئرته که حاکم سرزمین درخشان و بهشتی «خاطره‌ها» است، روی مانولو شرط می‌بندد. رقیب و همسر او ژیبالبا که خدای سرزمین خاکستری و جهنمی «فراموشی» است، خواکین را انتخاب می‌کند. وقتی این بچه‌ها بزرگ می‌شوند، به نظر می‌رسد که ماریا، مانولوی حساس را ترجیح می‌دهد اما همه معتقدند که خواکین بیشتر با او هماهنگی دارد.

مکزیکی‌ها در عالم ارواح «کتاب زندگی» را ورق می‌زنند

روح سرکش ماریا موجب می شود تا پدر سخت‌گیرش تصمیم بگیرد او را به اروپا بفرستد. پس از رفتن او، مانولو و خواکین هر دو غمگین و دلشکسته می‌شوند. ماریا برای تولد ۱۸ سالگی‌اش به سن‌آنجل باز می‌گردد و رقابت دیرینه مانولو و خواکین دوباره از نو شروع می‌شود و هر یک امیدوار است تا فردی باشد که با ماریا ازدواج می‌کند اما روزگار به گونه ای پیش می‌رود که این زوج را از هم دور می‌کند.

راوی موزه همچنان قصه را ادامه می‌دهد: چیزی بیش از قلب ماریا در این رقابت در میان است. هر یک از این دو مرد جوان را یکی از خدایان قلمرو ارواح حمایت می‌کند. لاموئرته ملکه مهربان سرزمین شاد، خاطرات مانولوی حساس را انتخاب کرده و همسر حیله‌گرش ژیبالبا که سرزمین فلاکت‌زده‌ فراموشی را تحت سیطره‌ خود دارد از خواکین محافظت می‌کند. پیروزی مانولو به این معنی است که ژیبالبا دیگر نمی‌تواند در زندگی انسان‌ها مداخله کند اما اگر خواکین پیروز شود لاموئرته باید به سرزمین فراموشی برود و قلمرو خاطرات به دست ژیبالبا می‌افتد. هر چند به سادگی می توان حدس زد چه کسی موفق می‌شود ولی دست کم قهرمان قصه اول باید موانع زیادی را از سر راه بردارد تا به هدفش برسد.

مکزیکی‌ها در عالم ارواح «کتاب زندگی» را ورق می‌زنند

شخصیت ها 

مانولو: مانولو شخصیت رمانتیک قصه و ماتادوری شیفته موسیقی است. او به دلیل بی‌میلی‌اش به کشتن گاوی در صحنه رقابت، به شخصیت محبوب قلب بیننده تبدیل می‌شود. مانولو در واقع ابزار دست فیلمساز برای تاکید بر تِم اصلی انیمیشن به عنوان شخصیت کانونی متمرکز بر خودمختاری است. او ترانه‌های عاشقانه می‌سازد و با گیتاری که ماریا به او هدیه داده است و روی آن جمله «همیشه از صمیم قلب بنواز» به چشم می‌خورد، ترانه‌هایش را می‌خواند.

مکزیکی‌ها در عالم ارواح «کتاب زندگی» را ورق می‌زنند

ماریا: صداگذاری زو سالدانا شخصیت ماریا را گستاخ و بی محابا از آب درآورده است. او زنی وابسته و نیازمند به کمک نیست. ماریا پرشور و سرکش است، بی‌محابا عمل می‌کند و چندان به سنت‌ها و قوانین مرسوم توجهی نشان نمی‌دهد. حتی وقتی ارتش راهزنان از راه می‌رسد او نخستین کسی است که شمشیر به دست می‌گیرد و برای تهییج روحیه بقیه سخنرانی می‌کند. 

پدر ماریا، خواکین را ترجیح می دهد چون امیدوار است شهر را از چنگ چاکال هیولای وحشی آهنی نجات دهد اما ماریا دختری است که خودش برای خودش تصمیم می‌گیرد. ماریا این توانایی را با عشقش به حیوانات و حمایت از حقوق آنها نشان می‌دهد و حیوانی را که قرار است سلاخی شود، نجات می‌دهد.

خواکین: او قوی‌هیکل و پهلوان‌مآب و به نوعی یادآور شخصیت گاتسون در انیمیشن «دیو و دلبر» است که بیش از چند صفت از این شخصیت را یادآوری می کند. ایده‌اش درباره یک هدیه رمانتیک و گرفتن عکس سلفی از خودش از جمله اینهاست. اما او بی‌رحمی شخصیت دیو را با نوعی سادگی دوست داشتنی جایگزین کرده است. گاتسون بدطینت بود اما خواکین فقط کمی خودشیفته است.

مکزیکی‌ها در عالم ارواح «کتاب زندگی» را ورق می‌زنند

نقد قصه 

به نسبت یک فیلم ۹۵ دقیقه‌ای، اتفاق‌های بسیار زیادی در فیلم رخ می‌دهد: از تشکیل یک مثلث عشقی گرفته تا نبرد زمینی بین روستاییان و راهزنان، اجرای آهنگ‌های پاپ مختلف، و سفر ادیسه وار مانولو به سرزمین خاطره ها، سرزمین فراموشی و غار ارواح.

«کتاب زندگی» سبکبال از صحنه ای به صحنه ای دیگر می‌رود و ضرباهنگ فیلم را پرنشاط و به ندرت پرهیجان حفظ می‌کند. داستان فیلم ممکن است اندکی برای مخاطبان کم سن و سال‌تر پیچیده باشد، اما این برای سازندگان آن اهمیت چندانی ندارد، چون آنها در وهله اول فیلمی برای کودکان نساخته‌اند.

منتقدی استفاده از پیرنگ عصر مدرن را در این فیلم ناشیانه می خواند و می‌گوید برگشت هر چند وقت یک بار فیلم از داستان اصلی به موزه می‌تواند باعث پرت شدن حواس بیننده شود و نتیجه نهایی نیز ارزش این کار را ندارد. با این حال منتقد دیگری معتقد است تکنیک روایی انیمیشن که از زبان راوی بیان می‌شود کیفیت اسطوره‌ای انیمیشن را تقویت می‌کند و در کنار آن به هر یک از بچه‌های تور فرصت می‌دهد آخر داستان برداشت خود را به شکل حاشیه‌هایی برای بیننده ‌بیان کنند. همین جاست که معلوم می‌شود چرا تمام شخصیت‌های داستان ظاهر اسباب بازی‌های دست‌ساز چوبی دارند.

مکزیکی‌ها در عالم ارواح «کتاب زندگی» را ورق می‌زنند

فلسفه انیمیشن

مانولا برخلاف اصرار پدرش مبنی بر ادامه‌ راه اجدادشان، به موسیقی علاقه‌مند‌است. او همواره ساز در دست به نواختن گیتار و خواندن ترانه‌های مختلف و گاه رمانتیک مشغول است. مانولو تمایل چندانی برای ادامه راه گذشتگانش ندارد و کشتن گاوها را نفی می‌کند و به مخالفت با سنت‌های گذشته‌ گاوبازان می‌پردازد. او تلاش می‌کند سنت‌های گذشته را بشکند و طرحی نو براندازد.

خواکین رقیب عشقی مانولو و از نظر رفتاری نیز نمونه مخالف اوست؛ او رویه پدرش را با کمک مدال جاودانگی که از ژیبالبا گرفته، ادامه می‌دهد و به قهرمان شهر بدل می‌شود. به همین دلیل توجه پدر ماریا را هم جلب می کند.

ماریا بیش از اینکه دل به عشق مردی قوی و جنگجو مانند خواکین بسپارد، می‌خواهد در برابر قدرت فرهنگ را انتخاب کند. فرهنگ مکزیک موسیقی و شور است. او زن و نشانه باروری است و به همین دلیل در نهایت عشقش را با مردی تقسیم می‌کند که رگه‌های فرهنگی کشورش را نمایندگی می‌کند.

در واقع ویژگی‌های دو قهرمان اصلی نشان دهنده دو نگاه به زندگی است: راه قدرت و موفقیت، یا راه صداقت و صفا. ماریا راه محافظه کاری را که همیشه نسل قبلی انتخاب می کند، انتخاب نمی‌کند. مانولو مرد آرزوهای ماریا است که با شکستن سنت اجدادش از خشونت دوری می کند و شیفته فرهنگ سنتی کشورش است.

کهن الگوی مثلث عشقی 

اگرچه ایده دو مرد که برای به دست آوردن زنی زیبا مبارزه می‌کنند آن هم بعد از موفقیت انیمیشن «یخ زده» که دیگر همه آن را دیده‌اند به نظر کمی قدیمی می‌رسد، اما گوتیه‌رس سعی می‌کند نشان ‌دهد ماریا همان دختر زیباروی معمول بیننده نیست و اوست که در نهایت دست به انتخاب می‌زند.

مکزیکی‌ها در عالم ارواح «کتاب زندگی» را ورق می‌زنند

با این حال سازندگان اثر به جای این که دو شخصیت سیاه و سفید خلق کنند که کار ماریا را در انتخاب آنها راحت کنند؛ در قالب انتخاب دو شخصیت در واقع دو فرهنگ مکزیک؛ وجه قدرت طلبی و مبارزه‌جویی را در برابر خاستگاه فرهنگی آن گذاشته‌اند و در حالی که خواکین پرطمطراق از خیلی جهات می‌توانست شبیه گاستون در «دیو و دلبر» باشد، ولی به مدد صداپیشگی چنینگ تاتوم به آن چاشنی جذابیت خاصی بخشیده اند. همین کار را برای بیننده هم سخت می‌کند تا زود علیه او جبهه بگیرد و پیروزی را حق مانولو نداند.

صداپیشه گان

مانولو با صدای دیه گو لونا، خواکین با صدای چنینگ تاتوم، ماریا با صدای زو سالدانا از شخصیت های اصلی هستند. لاموئرته مهربان با صدای کیت دل کاستیو ملکه سرزمین شاد است و همسر حیله‌گر او ژیبالبا با صدای ران پرلمن شکل گرفته است.

تکنیک انیمیشن


جلوه‌های تصویری انیمیشن خط داستانی آن را کاملا تحت تاثیر قرار می‌دهند و نقاشی‌ها چنان خوش آب و رنگ کشیده شده‌اند که تمام توجه بیننده را به خود جلب می‌کنند.

انیمیشن زیبای سه بعدی «کتاب زندگی» کیفیتی گرم و آشنا را با دنیای تکنولوژی‌های جدید ساخت انیمیشن ترکیب کرده که تبدیل به مشخصه‌ بارز آن شده است. با این حال جیمز براردینلی استفاده از تکنیک سه بعدی در این اثر را ناامید کننده می‌خواند و می‌نویسد: این تکنیک چیزی به فیلم اضافه نمی‌کند و به قدری پیش پا افتاده است که بود و نبودش توفیر چندانی نمی‌کند.

مکزیکی‌ها در عالم ارواح «کتاب زندگی» را ورق می‌زنند

منتقدی می‌نویسد: این انیمیشن زیبای سه بعدی کیفیتی گرم و آشنا را با دنیای تکنولوژی‌های جدید ساخت انیمیشن ترکیب کرده که تبدیل به مشخصه‌ بارز آن شده است. به خصوص ریزه‌کاری‌های شوخ در طراحی ژیبالبای بالدار و لاموئرته باشکوه و دو دنیایی که با ظرافت تمام به تصویر کشیده شده‌اند همه دست به دست هم می‌دهند و فیلم را به موفقیتی نسبی برای طراح تولید سیمون والدیمیر وارلا تبدیل می‌کنند. انفجار مسحور‌کننده‌ رنگ وقتی مانولو وارد سرزمین خاطرات می‌شود، به تنهایی استفاده از تکنولوژی سه بعدی را در نمایش این اثر توجیه می‌کند.

موسیقی

موسیقی در این انیمیشن جای ویژه‌ای دارد چون یکی از شخصیت‌های اصلی ترانه‌های عاشقانه می‌سازد، گیتار می‌زند و ترانه‌ می‌خواند. در حقیقت شخصیت او بهانه‌ای برای استفاده وسیع از موسیقی مکزیکی است. موسیقی «کتاب زندگی» ساخته گوستاوو سانتائولالا موسیقی دان آرژانتینی است و متن ترانه‌ها را پل ویلیامز نوشته است. موسیقی فیلم در ژانر اسکورز ساخته شده است که طیف متنوعی از سبک‌های موسیقی را شامل می‌شود.

 جیمز براردینلی درباره این اثر می نویسد: تلفیق آهنگ‌های پاپ از جمله اجرای عجیب آهنگ «فکر می‌کنی، جذابم؟» راد استیوارت، به اندازه «شرک» خوب از کار در نیامده است، در فیلم صحنه‌هایی وجود دارند که به سختی می‌توان باور کرد که مانولو خواننده گروه موسیقی باشد.

با استفاده از موسیقی بخشی دیگر از فرهنگ مکزیک ارایه می شود و یکی از ماندگارترین آهنگ‌های فولکلور مکزیک با باز‌سازی در فیلم اجرا می‌شود. با گنجاندن موسیقی مکزیک، یک لحن آشنا در سراسر فیلم وجود دارد، و یکی از آهنگ‌های معروف مکزیک به نام «کرپ» که از لحاظ آوایی و شنوایی آهنگ سختی است، کوتاه شده و مناسب فضا دوباره‌سازی شده و در بهترین جا از حضور آن بهره گرفته شده است.

دل‌تورو می‌گوید: طعم نهایی فیلم به یک ویژگی خاص نیاز دارد، مثل غذا. در این کار هم حس و موسیقی مکزیکی به فیلم ما طعم بخصوصی بخشیده که بهتر است تمام دنیا این طعم را بچشند.

مکزیکی‌ها در عالم ارواح «کتاب زندگی» را ورق می‌زنند

نظر سازندگان اثر

دل تورو در مقام تهیه کننده‌ای که در تعیین مسیر قصه نقش زیادی داشته، درباره این پروژه می‌گوید: این فیلم تجلیلی از زندگی و عشق است. بیشتر طراحی‌های این فیلم توسط خورخه گوتیه‌رس انجام شده که به نظر من یک نابغه جلوه‌های بصری است.

دل تورو به عنوان تهیه کننده فیلم در تغییر داستان آن نقش داشت. او داستان را گسترده‌تر کرد و عشق حقیقی آن را با ماجراجویی یک ماموریت حماسی، حیوان‌های جادویی و شخصیت‌های گوناگون درهم آمیخت.

او می‌گوید: وقتی من وارد پروژه شدم، داستان بسیار متفاوت بود. ما در بازسازی داستان با هم کار کردیم و شخصیت‌ها را راهی سفری کردیم تا در خلال آن بتوانند از میان سه سرزمین جادویی عبور کنند.

وی ادامه می دهد: این داستان دو عاشق است که نمی خواهند بگذارند هیچ چیز از هم جدایشان کند. شخصیت‌های آنان با شخصیت های کلاسیکی مانند اورفیوس و اوریدس شباهت های زیادی دارند. این داستان درباره تسلیم نشدن عشق است.

همانطور که می توان از مکزیکی ها انتظار داشت، در داستان هایی که ریشه هایی در عشق، مرگ و جشن گرفتن دارند، همیشه طنین هایی شخصی نیز وجود دارند. دل تورو در این باره چنین توضیح داد: وقتی من بچه بودم، روز مردگان را در شهرمان جشن می گرفتیم. یک بازار بدون سقف بزرگ بود که همه جور جمجمه می فروختند و من یادم می آید که با ذوق و شوق فراوانی به آنجا می رفتم تا جمجمه بخرم. زمانیکه من خیلی کوچک بودم مادربزرگم، من و برادرم را به آنجا می برد.

مکزیکی‌ها در عالم ارواح «کتاب زندگی» را ورق می‌زنند

این مهمترین حضور گیلرمو دل تورو در یک پروژه انیمیشن هم هست. او که تاکنون بیشتر به عنوان مشاور و تهیه‌کننده اجرایی برای انیمیشن دریم ورکز کار می کرد و حتی ابتدا می خواست این انیمیشن را برا ی این کمپانی بسازد، در این پروژه تهیه‌کننده‌ای خلاق و پرکار است که زیبایی‌های بصری این انیمیشن را بسیار تقویت کرده است.

گوتیه‌رس در مقام کارگردان می‌گوید: به عنوان کسی که همیشه عاشق فیلم‌های انیمیشن بوده‌ام، همواره برایم جای سوال بود که چرا نباید یک داستان مکزیکی در قالب یک فیلم انیمیشن نمایش داده شود؟ چرا نباید یک پرنسس مکزیکی روی پرده ببینیم؟ دلم می‌خواست یک داستان معروف مکزیکی را تعریف کنیم که همیشه دوست داشتم انیمیشنی براساس آن ساخته شود تا این‌که دل‌تورو پیدا شد، با پروژه موافقت کرد و کمپانی فاکس قرن بیستم هم از آن حمایت کرد.

دل‌تورو هدف‌ از خلق چنین فیلمی را بازگشت به ریشه‌ها می‌داند. او می‌گوید یکی از دلایلی که از گوتیه‌رس حمایت کرده، این بوده که با حس او در رابطه با بازگشت به ریشه‌ها موافق بوده است چون هر دو مکزیکی هستند و با این کار می‌خواستند فرهنگ مکزیکی‌ را بیش‌تر به دیگران معرفی کنند. مکزیکی‌ها روز مخصوصی در تقویم دارند به نام روز مرگ که هرسال آن را جشن می گیرند. داستان این فیلم هم برای معرفی این روز و این مراسم به جهانیان شکل گرفته است.

استفاده از موسیقی و عنصرهای تصویری مربوط به کشور مکزیک هم دقیقاً به همین خاطر بوده است. دل‌تورو می‌گوید: می‌خواستیم فیلمی برجسته و مدرن بسازیم که ما را به سمت ریشه‌هایمان ببرد و بگوییم که روز مرگ در واقع روزی است برای ستایش زندگی و به همین خاطر جشن گرفته می‌شود. یعنی تلفیقی از سنت و مدرنیسم، همان‌طور که در اعلان فیلم هم دیده می‌شود، خیلی از ویژگی‌های جهان معاصر، لطیفه‌‌ها و شوخی‌های امروزی در آن دیده می‌شود.

وی ادامه می دهد: برای جهانی‌شدن معیارهای مختلفی وجود دارد. سعی کردیم ویژگی‌های فرهنگ‌مان را خیلی خاص نشان بدهیم و بگوییم چه کسانی هستیم و به چه چیزهایی علاقه‌مندیم.

در این‌ فیلم طبق سنت مکزیکی‌ها وجه زیبایی از مرگ ترسیم می‌شود. آنها با مرگ رابطه دوستی برقرار می‌کنند، مرگ را درک می‌کنند و با زندگی‌کردن به استقبال مرگ می‌روند. در این‌جا از چهره واقعی مرگ رازگشایی می‌شود و برای این‌که به آن زیبایی بخشند، جشن برایش برپا می‌کنند.

مکزیکی‌ها در عالم ارواح «کتاب زندگی» را ورق می‌زنند

گوتیه‌‌رس در مقام کارگردان می گوید: پدربزرگم به من گفته بود هیچوقت نگذار حقیقت در مسیری پیش برود که یک قصه خوب پیش می رود. این فیلم همه قصه‌های خانواده من را در بر دارد. نوعی دستورالعمل غذا که از ترکیب همه قصه‌هایی که شنیده‌ام و بسط آنها ایجاد شده است.

وی ادامه می دهد: من روز مرگ ازدواج کردم چون می‌خواستم بهترین دوستم که مرده بود و همه خانواده ام در آنجا حضور داشته باشند.

به همین دلیل او همه تلاشش این بوده است که روز مرگ با همه قدرتش در این فیلم حضور داشته باشد. وی بیان می کند: تا وقتی ما قصه‌های این مردمان را روایت کنیم، ترانه‌های آنها را بخوانیم، غذای آنها را بپزیم و قصه‌های آنها را بگوییم آنها با ما خواهند بود.

جهان اسطوره‌های مکزیکی

راهنمای موزه پس از معرفی مکزیک به‌عنوان مرکز جهان در قرن‌های گذشته به توصیف سه جهان موجود در سن انجل که وقایع پرفراز و نشیب قصه در آن‌ها رخ می‌دهد، می‌پردازد.

جهان‌های سن انجل مکزیک در سه ‌طبقه واقع‌شده‌اند. بالاترین طبقه و روی زمین جهان زنده‌‌ها است. در طبقه زیرین زمین جهان در یادمانده‌ها، آنها که به خاطر سپرده‌شده اند، قرار دارد. فراموش‌شدگان هم در پایین‌ترین طبقه مستقر هستند و هریک از این جهان‌ها خدایانی دارند.

قصه‌ای که مری بث برای بچه‌ها تعریف می‌کند ریشه در فرهنگ فولکلور و اسطوره‌های مکزیکی دارد. اسطوره‌هایی که همگی تخیلی‌ هستند و مانند هر اسطوره دیگری با مذهب ارتباطی ندارند. در داستان سن انجل از خدایانی یاد می‌شود که هریک حاکم یکی از جهان‌های یادشده هستند.

مکزیکی‌ها در عالم ارواح «کتاب زندگی» را ورق می‌زنند

لاموئرته خدای سرزمین دریادمانده‌ها از شکلات ساخته‌شده است. او ظاهراً زنی مهربان، راست‌گو و باهوش است که کارش مراقبت از همه مردم است. خدای شکلاتی قصه علی‌رغم عمر طولانی‌اش چهره‌ای جوان دارد. 

این شخصیت روگرفتی از شخصیت سانتا مورته زن فولک سینت است که عمدتاً در مکزیک و جنوب غربی ایالات‌متحده‌ امریکا مورد ستایش و احترام قرار می‌گیرد. سنتا مونته به معنی مرگ مقدس است. از القاب او می‌توان به بانوی سایه‌ها، بانوی شب و بانوی هفت قدرت نیز اشاره کرد. سانتا مورته عموماً به شکل زنی که صورتی اسکلت مانند دارد و لباس زنانه‌ بلندی به تن می‌پوشد، ظاهر می‌شود. لاموئرته معمولاً درحالی‌که یک یا چند شی در دستانش (یک داس و یک کره) قرار دارد، تصویر می‌شود. 

در «کتاب زندگی» لاموئرته علاوه بر اینکه خدای سرزمین دریادمانده‌هاست مسئولیت گرفتن جان انسان‌ها را نیز بر عهده دارد. با این توصیف می توان دریافت که او جای ملک‌الموت را گرفته و جایگزین آن شده است.

ژیبالبا همسر لاموئرته، خدای پایین‌ترین طبقه زمین، جهان فراموش‌شدگان است. برخلاف همسرش گرد پیری بر صورت او نشسته و در فیلم شخصیتی تیره‌وتار دارد.

آمدوشد بین جهان زندگان و مردگان درحالی‌که افراد حتی اشیای موردعلاقه شان را همراه دارند، هر چند معادباوری و ایمان به آخرت را مخدوش می‌کند، اما در فرهنگ فولکلور مکزیک افسانه‌ای پذیرفته شده است.

تاثیر تفکر آمریکایی در انیمیشن

شخصیت و چهره مانولو در دوران جوانی شباهت بسیار زیادی به خواننده، نوازنده و بازیگر معروف آمریکایی، الویس پریسلی دارد. فرم صورت، آرایش مو، وضعیت‌هایی که در حال اجرای موسیقی به خود می‌گیرد به نوعی یادآور کاراکتر پریسلی است. علاوه بر شباهت‌های ظاهری و رفتاری، مانولو حتی به بازخوانی برخی آثار پریسلی نیز می‌پردازد. «نمیشه عاشق نشم» یکی از آثار الویس پریسلی در ژانر پاپ است که مانولو در فیلم اجرا و بازخوانی می‌کند.

هر چند فیلم به طور کامل ارایه دهنده فرهنگ مکزیکی است، اما کمپانی‌هایی که تأمین مالی و توزیع اثر را بر عهده‌دارند آمریکایی هستند و به همین دلیل به نظر می‌رسد یادآوری شخصیت الویس پریسلی توسط قهرمان اصلی، به نوعی ادای دینی به فرهنگ پاپ آمریکا نیز باشد.

از سوی دیگر ماریا شیفته فرهنگ، هنر و علم اروپاست. او در جمع پدر و دوستان، در پاسخ به پرسش خواکین اروپا را این‌گونه توصیف می‌کند: عاشقش بودم. موزیک‌های زیبا و هنر و کتاب‌ها عالی بود.

مکزیکی‌ها در عالم ارواح «کتاب زندگی» را ورق می‌زنند

نظر منتقدان

فیلم «کتاب زندگی» در کل نقدهای مثبتی را دریافت کرد. این فیلم در وبسایت راتن تومیتوز بر اساس مجموع ۱۰۱ نقد، درصد ۸۲ از ۱۰۰ و همچنین امتیاز ۷ از ۱۰ را به خود اختصاص داد. نقد کلی این وبسایت از فیلم به این شرح است: انیمیشن زیبای «کتاب زندگی» مسلما جذاب است، اما حیف است که داستان آن همان درجه مهارت و جزییاتی را که جلوه‌های بصری‌اش تامین می‌کند، در اختیار ندارد. وبسایت نقد متاکریتیک هم بر پایه نقد ۲۷ منتقد مختلف از ۱۰۰ به این فیلم امتیاز ۶۷ را داد.

نقد جف برک‌شایر از ورایتی

در فیلم «کتاب زندگی» جلوه‌های بصری بسیار درخشان‌تر از خود داستان هستند، داستان انیمیشن زنده‌ای که افسانه‌های تاریخی را با گرایش‌های کارتونی امروزی مخلوط می‌کند. اولین ساخته پرده بزرگ خورخه آر گوتیه‌رس در تعریف کردن داستان یک مثلث عشقی نابرابر، با پیش‌زمینه تعطیلات روز مردگان مکزیک بسیار خوب عمل می‌کند.

 اما با این حال وقتی سیمای دست‌ساز گرم شخصیت‌ها نورافکن را می‌دزدد، به نظر می‌رسد دیگر خیلی اهمیت نداشته باشد که آن‌ها چه می‌گویند (یا بعضی وقت‌ها چه آوازی می‌خوانند). این فیلم که سه هفته بعد از فیلم «باکس ترولز» کمپانی‌های فوکوس و لایکا و سه هفته جلوتر از فیلم «قهرمان بزرگ ۶» دیزنی اکران شد، وقت کافی برای باز کردن جای خود در دل بازار سرگرمی خانوادگی داشت و مخصوصا اگر تماشاچیان لاتین آن به زیبایی‌های بین‌المللی و در عین حال مخصوص به فرهنگ خودشان به خوبی پاسخ دهند، این فیلم می‌تواند جایگاه خوبی در بازار جهانی نیز پیدا کند.

انگار برای اطمینان حاصل کردن از اینکه بیننده پنجره‌ای به درون داستان داشته باشد، روایت مرکزی داستان به عنوان افسانه‌ای جلوه داده می‌شود که توسط یک راهنمای تور موزه، در روز دوم ماه نوامبر – که روز مردگان است – برای گروهی از بچه مدرسه‌‌ای‌های سرکش تعریف می‌شود. در حالیکه این انتخاب در ابتدا به عنوان روشی غیرضروری برای ایجاد فاصله دیده می‌شود، در عین حال کیفیت افسانه‌ای داستان را تقویت می‌کند. علاوه بر این، توضیح می‌دهد که چرا همه در داستان این راهنمای تور موزه شبیه به اسباب‌بازی‌های چوبی دست‌ساز هستند که یک جلوه بصری فوق‌العاده است.

در میان روش فریم‌دار کردن داستان، چند موزیکال، سه شخصیت اصلی، دو پادشاهی فراطبیعی و دهکده سن آنجل، فیلم «کتاب زندگی» مسلما خیلی بیشتر از آن که زمان نسبتا کوتاهش اجازه دهد پر از داستان‌های مختلف است، اما نحوه ارایه بااطمینان گوتیه‌رس به حدی با انرژی و زیباست که می‌توان این مساله را نادیده گرفت. اما با این وجود او در صحنه نبرد پایانی داستان به وسوسه مردمی کردن بیشتر داستان تن در می‌دهد و آن را بیش از حد مصنوعی می‌کند.

نقد مایکل او سالیوان از واشنگتن پست

یکی از شخصیت‌های داستان می‌پرسد: قضیه مکزیکی‌ها و مرگ چیست؟ برای آن دسته از افراد که با قصه‌های محلی جنوب مرز آمریکا یا علاقه‌ شدیدش به مرگ و زندگی پس از مرگ آشنایی ندارند، این سوال قابل قبولی است. پاسخ این سوال، آنطور که در فیلم «کتاب زندگی» نشان داده می‌شود، در نهایت خیلی کمتر ترسناک و بیشتر بامزه و جالب به نظر می‌رسد، آن هم با وجود پس‌زمینه مرگبار داستان، به عبارت دیگر، این انیمیشن درست به اندازه هالووین ترسناک است.


داستان فیلم ممکن است کمی بیش از حد برای کودکان پیچیده باشد، مثلث عاشقانه آن تا حدودی بی‌روح به نظر می‌رسد و شوخی‌های داستان هم خیلی به آهنگ‌های پاپ مسخره وابسته است. اما این فیلم با قیافه فوق‌العاده و دیدگاه جذابش از دنیا، که مرگ را نه به معنای پایان زندگی، بلکه به معنای آغاز موجودیتی دیگر می‌بیند، این کمبودها را جبران می‌کند. یکی از زیباترین تصاویر فیلم مربوط به صحنه‌ای است که یکی از خدایان که شمع‌ساز نام دارد (با صداپیشگی آیس کیوب)، روح انسان‌ها را به عنوان شعله‌هایی سو سو زننده و در حال خاموش شدن می‌بنید. این مرگ نیست که آن‌ها را به طور کامل خاموش می‌کند، بلکه گذر از خاطره و فراموشی این کار را انجام می‌دهد.

اگر این فیلم را با نسخه سه بعدی تماشا کنید، تصاویر آن به نوعی حالت شاعرانه به خود می‌گیرند که به نحوی آرامش‌بخش است. «کتاب زندگی» ممکن است از انیمیشن درجه یک استفاده کند، اما قدرت اصلی خود را از دانش قدیم به دست می‌آورد. این فیلم به نظر جدید می‌رسد، اما به اندازه خود زندگی (و مرگ) قدمت دارد.
  • شمین کاکاوند
انیمیشن «آقای پی‌بادی و شرمن» گرچه سوژه اصلی آن سفر به زمان و مرور اتفاقات تاریخی برای بچه‌هاست ولی در بحث اینکه یک سگ پسری را به فرزندخواندگی قبول کرده، چالش‌برانگیز است.
مجله مهر: انیمیشن «آقای پی‌بادی و شرمن» گرچه سوژه اصلی آن سفر به زمان و مرور اتفاقات تاریخی برای بچه‌هاست ولی در بحث اینکه یک سگ پسری را به فرزندخواندگی قبول کرده، چالش‌برانگیز است.

انیمیشن «آقای پی‌بادی و شرمن» یکی دیگر از محصولات کمپانی دریم ورکز است که سال ۲۰۱۴ اکران شد و از اودیسه و آگاممنون و از اسحاق نیوتن و لئوناردو داوینچی تا آبراهام لینکلن و حتی بیل کلینتون در انیمیشنی جای دارند که می خواهد در دو بعد مدرن و کهن حرکت کند.

آقای پی‌بادی و شرمن به سفر زمان می‌روند/ شکست قاعده فرزندخواندگی

کارگردان این فیلم راب مینکف است که یک دهه پیش یکی از کارگردان‌های انیمیشن «شیرشاه» بود. او هر چند اثری در حد آن اثر فراموش نشدنی را این بار تولید نکرده، اما در حد قابل قبولی ظاهر شده است. این فیلم انیمیشن ۹۲ دقیقه‌ای که برای افراد بالای ۷ سال مناسب است بر مبنای فیلمنامه جی وارد و کریگ رایت ساخته شده است.

آقای پی‌بادی و شرمن به سفر زمان می‌روند/ شکست قاعده فرزندخواندگی

«آقای پی‌بادی و شرمن» یکی از چندین اقتباسی است که از سریال «راکی و دوستان» که در دهه ۱۹۶۰ ساخته شده بود، صورت گرفته است. هر چند این اقتباس ها معمولا ضعیف تر از خود فیلم بودند اما منتقدان «آقای پی‌بادی و شرمن» را به دلیل خلق صحنه‌های جذاب و تاثیرگذار، بهترین اقتباس در میان این آثار دانسته اند. یکی از هدف های این انیمیشن نشان دادن وقایع و افراد مهم تاریخی‌ است که شاید با گذشت زمان از یاد رفته باشند، اما کارگردان قصد دارد برای بزرگ‌ترها در حد یادآوری و برای کودکان آنها را معرفی کند.

فیلم در ساخت فضاسازی دوره‌های مختلف تاریخی دقیق و ماهرانه ظاهر شده و به راحتی از پس خلق دنیای رنسانسی مونالیزا تا دوره چند هزار سال پیش و سرزمین کهن مصر برآمده است به همین دلیل حضور شخصیت‌های تاریخی از آلبرت اینشتین گرفته تا مونالیزا و لئوناردو داوینچی بر جذابیت فیلم می‌افزاید.

آقای پی‌بادی و شرمن به سفر زمان می‌روند/ شکست قاعده فرزندخواندگی

در واقع به بهانه سفری در زمان، دیدار با شخصیت‌های معروفی انجام می‌شود که معرفی کوتاه هر یک از آنها برای بچه‌ها هدف اصلی کارگردان است.

«بوریس و ناتاشا» در سال ۱۹۹۲، «دودلی کار درست» در سال ۱۹۹۹ و بعدتر از همه فیلم نیمه انیمیشنی «ماجراهای راکی و بول‌وینکل» با بازی رابرت دنیرو در نقش «پیشوای نترس» بر اساس این سریال ساخته شده اند. با این حال منتقد نیویورک پست این انیمیشن را فیلمی هوشمندانه با طراحی زیبا می نامد که بهترین گرته‌برداری از فیلم اصلی است.

آقای پی‌بادی و شرمن به سفر زمان می‌روند/ شکست قاعده فرزندخواندگی

این انیمیشن برای جلو رفتن از سطح سریالی که نیم قرن پیش تولید شده بود، مفاهیمی امروزی و مدرن را به آن اضافه می‌کند تا قصه‌ای خلق کند که کودکان و بزرگسالان امروزی نیز بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. در عین حال هرگز طنز را هم فراموش نمی‌کند و به جز شوخی‌های کلامی، شوخی های موقعیتی بامزه‌ای هم به وجود می آورد؛ همه اینها در حالی است که آقای پی‌بادی در هر دوره تاریخی سعی می‌کند به پسرش فرهنگ و تمدن آن دوره را آموزش دهد.

«آقای پی‌بادی و شرمن» که با ظرافت و دقت صداگذاری و دوبله فارسی شده، از پس حفظ ظرایف موضوعی برآمده است. با این حال دوبله، بازی‌ها و شوخی‌های زبانی و کلامی را از بین برده است.

آقای پی‌بادی و شرمن به سفر زمان می‌روند/ شکست قاعده فرزندخواندگی

دستاوردهای انیمیشن

این انیمیشن که با بودجه ۱۴۵ میلیون دلاری ساخته شد در نهایت با فروش ۲۷۲.۹ میلیون دلاری، انیمیشنی موفق در گیشه بود و نامزد دریافت چهار جایزه آنی، جایزه بفتا و چهار جایزه گلدن تریلر بود با این حال در هیچ یک به عنوان برنده انتخاب نشد. در هر حال در سالی که انیمیشن‌های موفقی چون «فیلم لگو» و «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم ۲» ساخته و اکران شدند، همین موفقیت هم برای انیمیشن کم ادعایی مثل این قابل قبول بود.

نباید فراموش کرد دریم ورکز بعد از کسب جایزه اسکار بهترین انیمیشن در سال ۲۰۰۲ در جایگاه سومین شرکت بزرگ تولید آثار انیمیشن جهان جای گرفت و پابه پای دیسنی و پیکسار پیش رفته است.

آقای پی‌بادی و شرمن به سفر زمان می‌روند/ شکست قاعده فرزندخواندگی

فیلم ۷ فوریه ۲۰۱۴ در انگلستان به نمایش درآمد و مارس ۲۰۱۴ در ایالات متحده آمریکا اکران شد.

قصه از کجا شروع شد؟

شرمن  پسر بچه هفت ساله سرخ مو، در اولین روز مدرسه با تمسخر همکلاسی هایش روبه رو می‌شود. علت این تمسخر این است که پدر این بچه یک سگ است. ادامه کَل کَل کردن بچه ها به آنجا ختم می شود که شرمن همکلاسی اش پنی را که دختری لوس است و او را سگ خطاب می کند، گاز می گیرد تا ثابت کند واقعا بچه یک سگ است اما این شیطنت موجب می شود تا پای کارمند خدمات اجتماعی نیز به ماجرا باز شود و این خطر به وجود بیاید که آقای پی‌بادی در اجرای وظایفش موفق عمل نکرده است.

آقای پی‌بادی و شرمن به سفر زمان می‌روند/ شکست قاعده فرزندخواندگی

در برابر مشکلی که به وجود آمده  تنها راهی که باقی می‌ماند این است که پدر و مادر پنی کوتاه بیایند و برای این کار لازم است تا این پدر و پسر، خانواده آنها را به خانه شان دعوت و سعی کنند تا اوضاع را کمی آرام کنند. در این مهمانی آقای پی‌بادی همه مهارت هایش را به رخ می کشد تا نشان دهد از آدم‌ها چیزی کم ندارد و پدری موجه است، از ترکیب نوشیدنی‌ها، نواختن موسیقی گرفته تا پذیرایی تمام و کمال. در این میان شرمن بدون توجه به قولی که به پدرش داده تا از ماشین زمانی که او اختراع کرده به کسی چیزی نگوید، برای این که به پنی ثابت کند درباره جرج واشنگتن اشتباه می‌کند، او را وارد ماشین زمان می کند. از اینجا قصه وارد مسیر اصلی اش می شود که معرفی شخصیت‌های تاریخی در بستر قصه است.

آقای پی‌بادی و شرمن به سفر زمان می‌روند/ شکست قاعده فرزندخواندگی

و اما برای آشنایی با آقای پی‌بادی باید بدانید که او یک سگ شکاری پاکوتاه بسیار باهوش است که در آپارتمان مجللی در نیویورک زندگی می‌کند و این پسر کوچک را به فرزندی قبول کرده است. آقای پی‌بادی خیلی شیک و دقیق، اما در عین حال مهربان است. او می‌خواهد مراحل تدریس تاریخی شرمن را با ماشین زمانی که اختراع کرده کامل کند تا هر دویشان بتوانند دوران‌های تاریخی مهم را به چشم ببینند.

آقای پی‌بادی و شرمن به سفر زمان می‌روند/ شکست قاعده فرزندخواندگی

وی فیلم دوره‌های مختلف تاریخی را مرور می‌کند: از انقلاب فرانسه و دوران رنسانس شهر فلورانس تا مصر باستان و جنگ‌های تروایی. شخصیت‌های قصه حتی وارد مسایل تاریخی هم می شوند و در یک مورد وقتی لئوناردو داوینچی مشغول تعمیر ماشین زمانش است، آقای پی‌بادی سعی می کند تا لبخند را بر لبان مونالیزا بیاورد اما یک مشکل که از آن به عنوان گسست پیوستار فضا- زمان نام برده می شود موجب می شود تا ملاقاتی هم با آلبرت انیشتین صورت بگیرد.

آقای پی‌بادی و شرمن به سفر زمان می‌روند/ شکست قاعده فرزندخواندگی

شخصیت ها

پی‌بادی: او سگی است که تمام خصوصیات یک انسان را دارد. بسیار باهوش است و با استفاده از همین هوش، ماشین زمان را اختراع کرده است.

پنی پیترسون: او دختربچه ای است که هم دشمن شرمن و هم رقیب درسی او است و تکراری از شخصیت‌های منفی انیمیشن های دیگر که در انتها ادب می‌شوند.

آقای پی‌بادی و شرمن به سفر زمان می‌روند/ شکست قاعده فرزندخواندگی

شرمن: او با ملاحظه و پر از احساسات است.

مفاهیم تکراری

موضوع سفر در زمان هر چند از دیرباز ذهن خیال‌پردازان را متوجه خود کرده بود، اما در دو دهه اخیر در سینما نمود زیادی یافته است. با این حال این سفر در زمان به ورطه تکرار نمی‌افتد و ماجرای تعقیب و گریز و لجبازی این دو همکلاسی را پایه ای برای بررسی مسایل و شخصیت های تاریخی می‌کند.

آقای پی‌بادی و شرمن به سفر زمان می‌روند/ شکست قاعده فرزندخواندگی

تکنیک انیمیشن

ماجراجویی‌های این فیلم طوری ساخته شده‌ است که بتوانند قیمت بیشتر بلیت سه بعدی آن را توجیه کنند، بنابراین می‌توان انتظار پروازها و سقوط‌ های بسیاری را داشت. هرچند بسیاری از آن‌ها از تعالی فیلم «بالا(آپ)» و هجوم آدرنالین «چطور اژدهایتان را تربیت کنید» بی‌بهره هستند، اما بعضی از سکانس‌ها – مخصوصا صحنه پرواز بر فراز شهر فلورانس سوار یکی از ساخته‌های لئوناردو – هم بامزه و هم هیجان‌انگیز هستند.

آقای پی‌بادی و شرمن به سفر زمان می‌روند/ شکست قاعده فرزندخواندگی

پیام فیلم

دستور‌العمل ساخت سرگرمی برای خانواده‌های مدرن نیازمند صحنه‌های احساسی هم هست که اینجا در قالب چالش‌های درونی و بیرونی که آقای پی‌بادی و شرمن با آن‌ها روبرو می‌شوند خود را نشان می‌دهد. صحنه‌هایی که به سخنرانی‌های کوتاه و اشک‌آلود ختم می‌شوند و از اهمیت عشق خانوادگی و نیاز برای درک بیشتر والدین از استقلال کودکان صحبت می‌کنند اما در حالیکه فیلمسازان این فیلم جوک‌ها و موضوع‌های خود درباره سگ‌ها و پسرها را پیش‌ برده‌اند، ایده‌هایشان درباره پسرها و دخترها پوسیده و عقب‌گرد است.

شرمن در مدرسه با پنی پیترسون آشنا می‌شود که تنها نقشش در فیلم بدجنس بودن با شرمن و نجات پیدا کردن توسط اوست. برای انیماتورهای استودیوهای بزرگ که اینقدر وقت تلف کردند تا به فیلم‌هایی مانند «یخ‌زده» و «شجاع» برسند، کمی ناامیدکننده است که داستان‌ خلاقانه‌تری که به بررسی روابط بین پدر و پسر می‌پردازد، به صورت خودکار به تبعیض و سمبل‌گرایی روی می‌آورند.

آقای پی‌بادی و شرمن به سفر زمان می‌روند/ شکست قاعده فرزندخواندگی

سگ در سینمای غرب و هالیوود

هر چند سگ در سینما و ادبیات غرب الهام بخش هنرمندان و فیلمسازان بوده و به ویژه در میان انیمیشن ها تقریبا حضوری دایم دارد، اما تاکنون حیوانی به عنوان یکی از والدین موجود انسانی مطرح نشده بود. پی‌بادی، شرمن را که هوشی متفاوت دارد از سر راه پیدا کرده و تکلیف این ماجرا در چند دقیقه ابتدایی فیلم روشن می شود تا فیلم به موضوع اصلی اش که سفر در زمان است برسد.

در انتها همه شخصیت‌های تاریخی که به نوعی با این پدر و پسر روبه رو شده اند، اذعان می‌کنند که این پدر صلاحیت نگهداری پسر را دارد و تایید می کنند همه آنها هم به نوعی پی‌بادی هستند و عضوی از خانواده این سگ نابغه!

این پایان بندی غلو شده ـ حتی اگر مخاطب با بخش اولیه کنار آمده باشد ـ دوباره او را به ورطه تعجبی شگفت می اندازد که دلیل این همه تاکید را نمی تواند درک کند.

آقای پی‌بادی و شرمن به سفر زمان می‌روند/ شکست قاعده فرزندخواندگی

درست است که در سریال اصلی پی‌بادی به صورت قانونی شرمن را «به فرزندی قبول کرد»، اما هرکس که سریال را دیده باشد می‌داند که رابطه بین آن‌ها به صاحب حیوان خانگی بودن بیشتر شبیه بود تا پدر و فرزندی. در نتیجه نمایش دادن شرمن به عنوان مسئول قانونی پی‌بادی، آن هم به جای بهترین دوستش که تا حدودی خنگ است، نه تنها روحیه اصلی سریال قدیمی را زیر پا می‌گذارد، بلکه اگر خیلی ساده بخواهیم بگوییم، عجیب هم هست.

آقای پی‌بادی و شرمن به سفر زمان می‌روند/ شکست قاعده فرزندخواندگی

منتقدان چه گفتند؟

وبسایت راتن تومیتوز بر اساس ۱۲۰ نقد مختلف به این فیلم امتیاز متوسط ۶.۶ از ۱۰ و ۷۹ درصد را اختصاص داده و نوشته: «آقای پی‌بادی و شرمن» حتی با وجود منابع داستانی نسبتا قدیمی و موضوع پیچیده‌اش می‌تواند موجی از سرگرمی سورپرایزکننده را که برای تمام سنین مناسب است به ارمغان بیاورد.

وبسایت متاکریتیک هم بر اساس ۳۴ نقد مختلف به این فیلم امتیاز ۵۹ از ۱۰۰ را اختصاص داد. تماشاچیان سینما اسکور هم به آن امتیاز A دادند که نشان از رضایت‌شان از فیلم بوده است.

آقای پی‌بادی و شرمن به سفر زمان می‌روند/ شکست قاعده فرزندخواندگی

نقد پیتر بردشاو از گاردین

این فیلم انیمیشنی دوست‌داشتنی، سورئال و اغلب بامزه است که توسط کرگ رایت نوشته شده و راب مینکف که به خاطر «شیر شاه» شناخته شده، آن را کارگردانی کرده است. پیش‌زمینه جالب و عجیب داستان است که مدتی برای بیننده طول می‌کشد به آن عادت کند، اما وقتی این اتفاق می‌افتد، موقعیت‌های بامزه غیرمنتظره بسیاری پیش می‌آیند و ماجراجویی‌های بسیاری با شخصیت‌های مختلف تاریخی دیده می‌شوند.

آقای پی‌بادی و شرمن به سفر زمان می‌روند/ شکست قاعده فرزندخواندگی

نقد ای. او. اسکات از نیویورک تایمز

اگر فکر می‌کنید «آقای پی‌بادی و شرمن» تلاشی دیگر برای تبدیل کردن سریال‌های کوچک نوستالژیک به فیلم‌های بامزه صفحه بزرگ است درست تصور کردید و ممکن است نگران باشید. وسواس هالیوود برای پول درآوردن از آثار تلویزیونی قدیمی تا به حال نتایج ضعیف بسیاری داشته است، نیکول کیدمن در «جادو شده» را به یاد دارید؟ حالا اثر جی وارد برای یک استفاده دیگر انتخاب شده است.

وارد که در سال ۱۹۸۹ از دنیا رفت، کارتون‌های هوشمندی را خلق می‌کرد که نمونه‌های عصر فضایی اولیه بودند. تا به حال آثار او توسط نسخه‌های سینمایی ضعیف شرم‌سار شده‌اند، با این حال «آقای پی‌بادی و شرمن» نمونه‌ای دیگر از این فیلم‌ها نیست و خوشبختانه این سگ هوشمند و پسرخوانده‌اش طلسم را شکستند و به خوش‌مشربی دیوانه‌وار و دوست‌داشتنی کارتون اصلی احترام گذاشتند. این اقتباس کمپانی دریم‌ورکز انیمیشن کامل و عالی نیست، اما با سرعت خوبی پیش می‌رود و جالب است.

آقای پی‌بادی و شرمن به سفر زمان می‌روند/ شکست قاعده فرزندخواندگی

طرفداران سریال قدیمی که این فیلم از روی آن ساخته شده، سفرهای بسیاری را که پدر و پسر دو بعدی و با دست‌کشیده شده انجام دادند، به خاطر خواهند داشت. بسیاری از این سکانس‌ها به شیوه مدرن ساخته شده‌اند، با این حال بخشی از فضل و دانش وارد در آن زنده مانده که بتواند کاری کند بزرگسالان نامطمئن و کودکان زودرس با تماشای آن احساس باهوش بودن کنند.

نقد مایکل او سالیوان از واشنگتن‌ پست

احتمالش هست که بعضی کودکان بتوانند قسمت‌هایی از «آقای پی‌بادی و شرمن»‌ را دوست داشته باشند؛ فیلم انیمیشنی که بعضی جاها بیش از حد بامزه است و با توجه به تماشاچی‌های هفت یا هشت ساله‌اش جوک‌های بی مزه ای تعریف می‌کند. اما هر کس که از این سن بالاتر باشد و مطمئنا هر کس که کارتون اصلی که فیلم بر پایه آن ساخته شده را به یاد داشته باشد، بسیار ناامید خواهد شد.

وی در پایان می گوید: حتی با وجود تمام جلوه‌های ویژه به کار رفته در فیلم، تمام آن کیفیت‌های مصنوعی سریال قدیمی دهه ۶۰ را دارد، در حالی که هیچ یک از جذابیت‌های آن را حفظ نکرده است. حتی اگر بخواهیم شخصیت‌ها را فقط بر پایه استانداردهای بصری بسنجیم، حالت سه بعدی بزرگ و ورقلمبیده آن‌ها آدم را یاد اجسام شناور راه‌پیمایی روز عید پاک می‌اندازد. آن‌ها هم دقیقا به همان اندازه بی‌جان و بی‌ارزش هستند.
  • شمین کاکاوند
«غول‌های جعبه ای» انیمیشنی با طعم بریتانیایی است که برای ساخت آن از تکنیک استاپ موشن سه بعدی استفاده شده است.
خبرگزاری مهر: «غول‌های جعبه ای» انیمیشنی با طعم بریتانیایی است که برای ساخت آن از تکنیک استاپ موشن سه بعدی استفاده شده است.

هر چند ابتدا تصور می شد بعید باشد که انیمیشن «غول‌های جعبه ای» در اسکار شانسی داشته باشد، اما هفته پیش با اعلام نامزدهای نهایی اسکار روشن شد این انیمیشن هنوز یک پای اسکار و از مدعیان آن است. در واقع اگر در مرحله اعلام نامزدهای اولیه می شد اینطور تحلیل کرد که به دلیل نامزدی در فهرست نامزدهای بهترین انیمیشن سال (آنی) احتمال نامزدی‌اش در اسکار ایجاد شده، اما با پشت سر گذاشتن انیمیشن پرطرفداری چون «لگو» اکنون به نظر می‌رسد ظرفیت‌های خود انیمیشن بوده که توجه آکادمی را جلب کرده است.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

حتی منتقدی چون جیمز براردینلی معتقد است بعد از اکران انیمیشن «فیلم لگوها» در ماه فوریه، «غول‌های جعبه‌ای» بهترین انیمیشنی بود که سال پیش بر پرده نقره‌ای سالن‌های سینما رفت.

هر دو کارگردان این اثر، گِراهام آنابِل و آنتونی اِستاچی، با سابقه ای غنی در زمینه ساخت انیمیشن سراغ «غول‌های جعبه ای» آمده‌اند. آنابِل در پروژه های «کورالاین» و «پارا نورمن» کار کرده است و اِستاچی در «مورچه ای به نام زی» و «جیمز و هلوی غول پیکر» شرکت داشته است.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

با این حال «غول‌های جعبه‌ای» از شخصیت‌های عجیبی به عنوان قهرمان هایش استفاده کرده است: باکس ترولزها پوستی سبز تیره دارند، موجواتی که زشت و زیبا به نطر می‌رسند و حرف‌های نامفهومی می‌زنند که به نظر مزخرف می رسد. در واقع همه چیز این فیلم حسی بریتانیایی ایجاد می‌کند. داستان در محله چیزبریج اتفاق می‌افتد و حکومت آن با رییسی چاق و چله است.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

رمان تصویری ۵۴۰ صفحه‌ای آلن اسنو به انیمیشنی بدل شده که در آن همه قصد دارند بر دشمنی قدرتمند غلبه کنند. چند بار چنین موضوعی را دیده‌اید و چند بار دیگر می‌توانید این موضوع را ببینید؟ اگر پاسخ تان این است که «همیشه» پس شانس آورده‌اید.

داستان این انیمیشن که در بریتانیا می‌گذرد، از اقلیتی به شدت تحت ستم می‌گوید که زیرزمین زندگی می‌کنند، در میان جعبه‌های مقوایی و فقط شب‌ها بیرون می‌آیند. آنها ترسو، بسیار شیرین و کمی نفرت‌انگیز هستند. آنها چیزهایی را می‌خورند که ممکن است زیر جعبه‌های مرطوب مقوایی‌ای پیدا شود که چند هفته است بیرون فراموش شده‌اند: بله کرم‌ها و حشرات.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

از نظر آنها انسان بودن خیلی وحشتناک است و آنها هیچ چیزی جز این نمی‌خواهند که همه انسان‌ها دست از سرشان برداشته و ولشان کنند. باکس‌ترول‌ها، این هیولاهای کوچک در یک شهر زیرزمینی که از آشغال‌های جمع شده پر است، زندگی می‌کنند. آنها موجودات دوست‌داشتنی‌ای هستند که آشغال جمع می‌کنند، زیر زمین در لباس‌های مقوایی زندگی می‌کنند و در عین حال همه افراد روی سطح زمین از آن‌ها می‌ترسند.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

طراحان این انیمیشن این بهشت زباله‌ای را با جزییات فوق‌العاده و احساس شگفتی بازیگوشانه‌ای طراحی کرده‌اند. یک پسر بچه، یک انسان کوچک خوشحال در میان آن‌ها زندگی می‌کند، اما شهر دیکنزی و تاریک «چیزبریج» که بالای زمین قرار دارد شایعه کرده که آن‌ها پسر را دزدیده‌اند. گروه کلاه قرمزها که تحت رهبری اسنچر بدجنس‌ هستند، فکر می‌کنند اگر بتوانند باکس ترول‌ها را نابود کنند می‌توانند وارد جامعه آریستوکرات عاشق پنیر کلاه سفیدها شوند.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

«باکس ترولز» که با اقتباس از کتاب کودکان «هیولاها اینجا هستند!» نوشته آلن اسنو ساخته شده است، داستان خود را در شهر چیزبریج و دنیای زیرزمینی آن دنبال می‌کند که برای ترول‌ها پاپوش دوخته شده و شخصیت آرچیبالد اسنچر می‌خواهد تمام آن‌ها را از بین ببرد. پسر بچه‌ای با نام اگز، که همه فکر می‌کنند توسط ترول‌ها کشته شده، توسط «فیش(ماهی)» تعلیم می‌بیند و بزرگ می‌شود. اگز که می‌خواهد جلوی ناپدید شدن ترول‌ها و دزدیده شدنشان توسط اسنیچر را بگیرد، تصمیم می‌گیرد بالای زمین برود. در همین حال مادام «فرو فرو» آهنگی حماسی درباره اینکه چطور باکس ترول‌ها این پسر را دزدیدند و خوردند می‌خواند، اگز با وینی دختر شهردار آشنا می‌شود.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

اسنیچر شخصیت منفی اصلی شمایلی واضح اما خیلی تراژیک برای فیلم کودکان است. نماینده ای از طبقه پایین و از جان گذشته که در تلاش است تا به یکی از کلاه سفیدهای شهر بدل شود. لهجه این شخصیت که بن کینگزلی او را ارایه کرده کاملا لندنی است و کارتونی از شخصیت دیکنزی اوریا هیپ را یادآور می شود که در هر حال مشغول تملق گفتن است. حال و هوای انیمیشن هم با آن زیرزمین‌های سیاه و تاریک یادآور لندن دیکنزی است و پسر بچه‌ای که قهرمان اصلی است هم می تواند یاد قهرمان‌های نوجوان دیکنزی را زنده کند.  

عناصر سازنده انیمیشن

«غول‌های جعبه ای» ساخته گراهام آنابل و آنتونی استاکی، انیمیشنی ۹۷ دقیقه‌ای است که بر مبنای فیلمنامه‌ای از ایرنا بریگنال و آدام پاوا ساخته شده است.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

این فیلم محصولی از کمپانی لایکا ست که «کرولاین» و «پارانورمن» را نیز تولید کرده است. اما عنصر پنیر که در این انیمیشن به کار رفته یادآور مجموعه «والاس و گرومیت» است. این فیلم هر چند نگاهی به آن دو انیمیشن قبلی هم دارد، اما آنچه موجب طراوتش می شود پادزهر ضد دیسنی و انیمیشن‌های خوش مشربانه پولساز دریم ورکز است.

باکس ترولز دارای لحظاتی از طنز و تخیل است اما بچه‌های آمریکایی و دیگر نقاط جهان مخاطبان چندان ایده‌الی برای آن نیستند چون می‌تواند بچه‌های کوچک را بترساند و دیگران را کسل کند.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

این انیمیشن گرچه تولیدی از یک کمپانی آمریکایی است، اما داستانش را در بریتانیا روایت می‌کند، طنز آن چندان شادکننده نیست، شخصیت‌ها گروتسک هستند، داستان به موضوع هایی چون طبقه اجتماعی مربوط است و با همه اینها می توان تصور کرد این فیلم مناسبت کودکان باشد؟

این انیمیشن که با بودجه ای ۶۰ میلیون دلاری ساخته شد، موفق به فروشی ۱۰۶.۱ میلیون دلاری شد.

قصه از کجا شروع شد؟


در سال ۱۸۰۵ در شهر خیالی چیزبریج شایعه‌ای پخش شده که موجودات زیرزمینی که به عنوان باکس‌ترولز شناخته می‌شوند، کودکان را می‌دزدند و به قتل می‌رسانند. آرچیبالد اسنچر نابودکننده حشرات و موجودات دیگر با لرد پورتلی‌رایند شهردار شهر قرار می‌گذارد که در ازای نابودکردن تمامی باکس‌ترول‌ها بتواند وارد انجمن شهر عاشق پنیر که کلاه سفیدان نام‌ دارد بشود.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

اما در حقیقت باکس‌ ترول‌ها (غول‌های جعبه ای) موجوداتی صلح‌طلب هستند که جعبه‌های مقوایی می‌پوشند و شب‌ها برای جستجو در میان زباله‌ها بیرون می‌آیند تا بتوانند از آن‌ها چیزهای به درد بخور جدید بسازند. پسر کوچکی به نام اگز(تخم مرغ) در میان آن‌ها زندگی می‌کند و یکی از باکس ترول‌ها به اسم فیش (ماهی) از او مراقبت می‌کند. اگز ده سال است در میان این گروه زندگی می کند و بزرگ می‌شود و حالا از تعداد باکس ترول‌هایی که اسنچر ناپدید می‌کند نگران می‌شود.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

دختر لرد پورتلی‌رایند که وینی نام دارد اگز را در حال جستجو در میان زباله‌ها با دو باکس ترول دیگر می‌بیند. اسنچر آن‌ها را تعقیب می‌کند و فیش را دستگیر می‌کند. اگز که از این موضوع بسیار ناراحت است لباس مبدل می‌پوشد و روی زمین بازمی‌گردد تا او را پیدا کند. او متوجه می‌شود که در مراسم سالگرد ناپدید شدن پسربچه‌ای که ده سال قبل ناپدید شده بود، یعنی خودش، شرکت کرده که همه فکر می‌کنند توسط باکس ترول‌ها ربوده و کشته شده است.  وقتی او این تصویر ناعادلانه شهر از ترول‌ها را می‌بیند وینی را تعقیب می‌کند و ماجرا را برایش تعریف می‌کند. وینی او را به کارخانه رهاشده‌ای که اسنچر آنجاست می‌برد و اگز سعی می‌کند فیش را نجات دهد اما موقع فرار هر دو گیر می‌افتند. اسنچر به آن‌ها می‌گوید که همه باکس ترول‌های دستگیرشده زنده هستند و در حال ساخت یک دستگاه ویژه اند.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

آن‌ها از دست اسنچر فرار می‌کنند و به زیرزمین بازمی‌گردند. فیش برای اگز توضیح می‌دهد که چطور پدرش سال‌ها پیش او را به آن‌ها داده بود تا از دست اسنچر در امان بماند و وینی هم قبول می‌کند که در گفتن حقیقت به آن‌ها کمک کند. به این ترتیب آن‌ها نقشه می‌کشند تا در مراسم بزرگی که برای تجلیل از یک غول پنیری بزرگ تشکیل شده است شرکت کنند و اگز آنجا بتواند هویت واقعی‌اش را برای تمام شهر فاش کند...

شخصیت ها

اسنیچر: شخصیت منفی اصلی و به اصطلاح بدمن قصه است. اوست که در ابتدای فیلم، این شایعه را در شهر به راه می‌اندازد که غول‌های جعبه ای یک بچه را دزدیده‌اند. او با اصرار به لرد برای پیدا کردن غول‌ها و از بین بردنشان، موجب می شود تا در شهر حکومت نظامی اعلام شود. او که کلاه قرمز به سر دارد و از اقشار فرو دست جامعه به حساب می‌آید، در ازای این خدمتش، می خواهد به کلاه سفیدی که لرد وینی هم دارد برسد و جایگاه اجتماعی بالایی پیدا کند تا بتواند به آرزوی دیرینه‌اش، یعنی تست کردن پنیرهای اشرافی در کنار دیگر نجیب زادگان برسد.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

نام این شخصیت هم یادآور شخصیت‌های رولد دال است: آرچیبالد اسنیچر. او به عنوان شخصیت منفی داستان، به خوبی طراحی شده است. او لباس‌هایی به رنگ قرمز تند دارد. اما بر خلاف لباسش رنگ پوست او کبود و بی روح است که بعدا مشخص می شود به دلیل کم خونی است. تضاد موجود در شخصیت اسنچر به خوبی هم در ظاهر کاراکتر طراحی شده و هم در شخصیت باطنی و رفتاری او.  اما منتقدی می‌نویسد آرچیبالد دافع حشرات چنان تصویر شده که یادآور شخصیت بازیگر بریتانیایی تیموتی اسپال باشد، و دلایل این کار اصلا روشن نیست.

وینی: دختر شهردار است. صدای اله فانینگ درنقش وینی دختر ثروتمندترین مرد شهر که با اگز همدست می شود، تا همه چیز را درست کند، خوب است اما این شخصیت خیلی کلیشه‌ای نوشته شده. او شخصیتی رییس‌وار و کنترل‌گر دارد و این شخصیت گاه آنقدر فرا می‌رود که نفرت انگیز می شود. با این حال کمک او به اگز موثر است. او خیلی جدی است و دختر کوچولوی هوشمندی است که تمایل زیادی به ریاست مابی دارد و به نوعی یادآور انسانی است که انگار باید نسل آینده را بسازد.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

اگز: شخصیت اگز به نوعی یادآور تارزان و پسر جنگل است که در میان موجوداتی غیرانسان بزرگ شده است. او پسری است که شایعه ربودن و کشتنش توسط ترولزها موجب به راه افتادن کمپینی از اعتراض ها علیه آنها شده است.

منتقدی درباره این دو شخصیت می نویسد: گرچه داستان خوب، کار صداگذاری عالی و جلوه‌ها تأثیرگذار هستند، اما جذابیت کلی را ماهیت بی روح شخصیت اصلی از بین برده است. به بیان ساده تر، اِگز اصلاً جذاب نیست. اثر چندانی بر جای نمی‌گذارد. وینی بهتر از او نیست. از آنجا که این دو نماینده کانون عاطفی «غول‌های جعبه ای» هستند، این لرزش قابل توجهی است که مانع از صعود فیلم به اِشِل بالاتر فیلم‌های انیمیشنی می‌شود. «غول‌های جعبه ای» جالب است و می‌تواند بچه‌ها و بزرگ‌ترها را سرگرم کند ولی نمی‌توان آن را اثری شاخص، انقلابی یا به یاد ماندنی قلمداد کرد.

غول‌های جعبه ای


بقیه شخصیت‌های این انیمیشن شبیه هیچ کس دیگری نیستند. غول‌های جعبه ای چه کسانی هستند؟ موجودات عجیب و دیو مانندی که جعبه‌ها را به عنوان لباس می‌پوشند و شب‌ها خیابان‌ها را جست و خیز کنان در جستجوی خرت و پرت می‌کاوند. چشمان پهن و برافروخته و ظاهر پژمرده و نزارشان انسان‌ها را می‌ترساند و تا دلتان بخواهد شایعات ناخوشایند درباره‌شان درست شده است. شایعاتی از قبیل اینکه آن‌ها بچه‌ها را می‌دزدند، آدم‌ها را می‌خورند و جایی زندگی می‌کنند که در آن استخوان‌های قربانی‌هایشان همچون کوهی روی هم تلنبار شده است.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

اما در حقیقت آن‌ها موجودات آرامی هستند که ترجیح می‌دهند به جایی این که کسی را بترسانند خودشان پنهان شوند. زبانشان انسان را یاد صداهایی می‌اندازد که «جاواها» در اولین فیلم «جنگ ستارگان» از خود در می‌آوردند در واقع ممکن است به خود بگوییم باکسترول‌ها همان «جاواها»، منتها بدون رب دشامبر، هستند.

کیفیت تکنیکی

این انیمیشن که با همکاری ۳۰۰ نفر شکل گرفته، در مجموع ۱۳۰۰ پلات دارد که توسط ۵۰ هنرمند انیمیتور شکل گرفته‌اند. برای تولید این فیلم در مجموع بیش از ۱۲۵ هزار حرکت در کاراکترها و ۵۵ هزار حالت چهره طراحی شد.

کار تکنیکی این انیمیشن بسیار سخت و زمان بر بود. در واقع هر انیمیتور ظرف یک هفته تنها موفق به ساختن ۷.۳  ثانیه از فیلم می شد و در نهایت چهار صحنه در هفته تولید می‌کرد.

ظرافت ساخت این استاپ موشن را می توان از اینجا دریافت که اندازه پولیورهای بچه‌گانه این انیمیشن ۳.۵ اینچ است. جالب این که برای دقت ساخت این پولیورها درست مثل لباس های کشباف معمولی از ماشین قلاب بافی استفاده شده و از ۱۴ نوع پارچه مختلف برای ساخت کلاه سفید لرد پورتلی ریند استفاده شده است.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

تصاویر با کیفیت این پروژه با استفاده از چاپ‌های سه بعدی رنگی تولید و ماکت‌ها در کمپانی مایا، اسکن و آماده شدند. در همین‌جا گرافیست‌های کامپیوتری با استفاده از طرح‌های اولیه حالات چهره کاراکترها را طراحی ‌کرده‌اند.

در انیمیشن سازی به سبک استاپ موشن، تصویرسازی به صورت یک جزء در هر واحد زمانی تعریف می شود. یعنی یک تصویر از یک صحنه گرفته می‌شود و بعد از جا به جایی اجزا توسط هنرمندان، یک تصویر دیگر گرفته می‌شود و این تصویربرداری بدین صورت ادامه می‌یابد تا بعد از کار یک تصویر متحرک ایجاد شود.

از آنجا که بسیاری از فیلم‌ها در زیرزمین یا هنگام شب گرفته می‌شد، کار نورپردازی از اهمیت ویژه ای برخوردار بود.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

این انیمیشن با «کورالاین» فاصله دارد و با این حال از همان تکنیک انیمیشنی استفاده می‌کند. کورالاین در جهت سرویس دهی به خانواده‌های مدرن بود. «باکس ترولز» برعکس امن و احساساتی و قابل پیش‌بینی از همه نظر به جز از نظر زیبایی است .

نظر کارگردان

گراهام آنابل، یکی از کارگردانان می گوید: عروسک ها یک نوع واقعگرایی در خود دارند، زیرا قابل لمس هستند. به نظرم وقتی یک پویانمایی استاپ موشن تماشا می کنیم، این حس دست می دهد که این مکان ها واقعا وجود دارند و این عروسک ها واقعی‌اند و می توانیم آنها را لمس کنیم و پوستشان واقعی است و سیلیکونی نیست. همه، خاطراتی از بازی با عروسک یا قطار دارند. پس بسیار واقع گرایانه است.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

وی مراحل کار را چنین توصیف می کند: وقتی صورت‌ها طراحی شد، از چاپگر ویژه پیش نمونه سه بعدی برای ایجاد احساسات در عروسک ها استفاده کردیم. این چاپگر مانند دستگاه فتوکپی عمل می‌کند، به جز اینکه دست آخر یک شی سه بعدی چاپ می کند. سپس با کمک آهنرباهایی که در پشت صورت قرار دارند، آنها را به عروسک وصل می کنیم و وقتی فیلمبرداری می کنیم مانند این است که عروسک‌ها صحبت می کنند.

تکنیک سه بعدی

درباره تکنیک سه بعدی آن نیز گفته شده فضای باکس ترولز کاملا بخارآلود نیست اما تیره و تار است و با یک عینک سه بعدی باز هم تیره‌ترمی شود. در حالت دوبعدی اما کاملا خوب است. اگر نخواهید از عینک استفاده کنید تا فیلم را روشن‌تر بینید مطمئن باشید چیز زیادی از دست نداده‌اید.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

منتقد دیگری می‌نویسد «باکس‌ترولز» از بسیاری جهات فیلمی زیباست، اما از برخی جهات خیلی خوب نیست. به عنوان دستاوردی در انیمیشن استاپ موشنی بدون خدشه‌ و به شیوه‌ای دقیق عالی است و چنان به دقت کار شده که به راحتی می توان فراموش کرد که در حال تماشای مهارت سازندگانش نشسته‌اید، نه این که جادویی شده باشد. اما به عنوان فیلمی سه بعدی، موفقیت خود را تنها در شرایطی می‌تواند حفظ کند. ما از تماشای جلوه‌های بصری درخشان آن و تکنیک عالی‌اش خیره می شویم و حتی وقتی می‌دانیم که روایتی از یک فرم هنری است، عناصر سازنده آن شبیه سس و چاشنی‌ای هستند که با نقبی به درون آن تازه می توان دریافت گوشتی در آن به کار رفته که می تواند به شکلی منطقی خوش طعم و مزه باشد.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

منتقدی می‌نویسد: طراحی چنین شخصیت‌هایی با چنین دندان‌های اسفباری با رنگ پریدگی بیمارگونه که به نوعی زیاده‌روی محسوب می‌شود، نشان می دهد هنرمندان خالق آن چه دوست داشته باشیم چه نه، لذتی بیمارگونه از خلق چنین شخصیت‌هایی برده‌اند.

کیفیت صداسازی‌ها


شخصیت‌های اصلی احساس کاملا برانگیزاننده‌ای ایجاد می کنند و به همین دلیل باید از افرادی برای صداگذاری این انیمیشن استفاده می‌شد که صدایی فراتر از چارچوب‌های معمول داشته باشند و بتوانند صدای عجیب خود را به شخصیت‌هایی وام بدهند که عمق شخصیتشان مورد نظر است.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

دی برادلی بیکر که در نقش فیش و استیو بلوم در نقش شو (کفش) بازی کرده اند از استادان مسلم صداسازی هستند. دی بردلی بیکر در صنعت صداگذاری برای توانایی خاصش برای ایجاد صداهایی که ماهیتی انسانی ندارند شناخته شده‌است. به همین دلیل هر جا قرار باشد از حیوانات، موجودات فانتزی و دیگر نقش‌های غیرانسانی استفاده شود، به سرغ او می‌روند. او در نقش آپا و مومود در «آواتار» نیز بازی کرده و از شخصیت‌های «جنگ ستارگان» بود.

دیگر بازیگران این فیلم ایزاک همپسند رایت، بن کینگزلی، الی فانینگ ، تونی کولت، جارد هریس، سیمون پگ، نیک فراست، ریچارد آیود و تریسی مورگان هستند.

فلسفه قصه

در شهر کوچک قصه، با طبقات مختلف اجتماعی، تفاوت اشراف زاده‌ها به رهبری لرد وینی با بقیه با خوردن و تست کردن انواع پنیرها نشان داده می شود. اما غول‌های جعبه‌ای زیر زمین زندگی می‌کنند.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

اسنیچر هم مهمترین آرزویش دست یافتن به کلاه سفید اشرافی لرد است. اسنچر با حیله گری و ساختن دشمنان دروغی، می‌خواهد مردم را فریب دهد، لرد را آلت دست خودش کند و این دشمنان را به سادگی از بین ببرد تا خودش قهرمان شود و به آرزویش برسد.

اما نقطه عطف داستان اینجاست که وقتی اسنیچر فکر می کند دیگر تا موفقیت راهی نمانده، در مراسمی که برپا می شود می‌فهمد به خوردن هر نوع پنیر حساسیت دارد. اینجاست که می فهمد همه تلاشش بیهوده بوده و نمی‌تواند از خوردن پنیر هم لذت ببرد و در حقیقت با هر بار مزه کردن پنیر به نابودی خودش کمک می کند.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

در مقابل این طبقه بالایی اجتماع، غول‌های کوچک زیرزمینی که در پست ترین جایگاه اجتماعی جای دارند، موجوداتی بی‌ضرر هستند که نه تنها خطری دربر ندارند که از همه چیزهایی که در بالا زمینی‌ها هدر می دهند، چیزهای جدید می سازند. در واقع آنها آفریننده هستند. اما توان برقراری ارتباط با بالایی‌ها را ندارند. آنها حتی اسمشان را هم از جعبه هایی وام گرفته اند که به جای لباس بر تن دارند.

اما در پایان فیلم، وقتی دستگاه کشنده اسنیچر باید همه آنها را نابود کرده باشد، این آنها هستند که از درون جعبه هایشان بیرون آمده‌اند و با هیولایی که اسنیچر ساخته مبارزه می کنند و شهر را نجات می دهند.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

جنبه های تمثیلی «غول‌های جعبه ای» روشن است: نگرانی‌های پیش پا افتاده حاکم چیزبریج ناکارآمدی حکومت را نشان می‌دهد. چرا با پولی که می‌شود یک قالب پنیر عظیم خرید یک بیمارستان جدید برای کودکان ساخت؟ در واقع این کارها برای عوام فریبی و جذب آرای بیشتر انجام می‌شوند.

فیلم به نوعی یادآور می شود که ترس «باکس‌ترولزها» از همان چیزهایی است که از آنها برای دستکاری احساسات مردم استفاده می‌شود. در حقیقت آنها بی‌ضرر هستند. این چیزی است که رییس دافع حشرات به خوبی می‌داند، اما به آن اعتنایی نمی کند. او فقط می خواهد از مرگ این موجودات برای خروج از طبقه پایین خودش استفاده کند و به بالاترین سطوح دولت برسد.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

فیلم بر مبنای فلسفه‌ و شبیه تفسیری اجتماعی ساخته شده است: طبقه حاکم استیلاگر و مردمی که به راحتی آشفته می‌شوند و در دست آنها تغییر می کنند. اما با این حال هر دوی این طبقات کلی‌تر از آن شکل گرفته‌اند که تفسیری کاملا محاسبه شده بدهند و بالاتر این که تهییج یا الهام بخشی نیز ندارند.

پیام فیلم

در فیلم پیام مثبتی در موافقت با این گفته وجود دارد که تو می‌توانی هرکسی یا هر چیزی که می‌خواهی باشی و دیگران نمی‌توانند محدودیت‌هایی را بر تو تحمیل کنند.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

نظر منتقدان

انیمیشن «غول‌های جعبه‌ای» توانست در مجموع نقدهای مثبتی را از منتقدان دریافت کند. این فیلم در راتن تومیتوز از میان ۱۴۶نقد مختلف امتیاز متوسط ۷ از ۱۰ و در مجموع ۷۵ درصد را به خود اختصاص داد. وبسایت متاکریتیک هم بر پایه ۳۷ نقد امتیاز ۶۱ از ۱۰۰ را به آن داد.

می توان گفت از نظر دو سوم مخاطبان، «باکس ترولز» قصه‌ای کامل دارد، اما برخی از منتقدان راهی برای گسترده‌تر کردن قصه یافته‌اند و می‌گویند مخاطبان دوست داشته باشند یا نه، کارگردانان این انیمیشن یعنی آنتونی استاچی و گراهام آنابل داستان را چنان دنبال کرده‌اند که مبتنی بر رشد شخصیت‌ها نیست و این یک مشکل است. یک فاجعه نیست اما از دیدگاهی می‌تواند تضعیف کننده باشد.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

جیمز براردینلی با دادن امتیاز ۷.۵ از ۱۰ می نویسد: زیبایی بصری تکنیک استاپ موشن فیلم به قدری متفاوت است که آن را از تمام انیمیشن‌های ساخته شده توسط استودیوهای پیکسار/دریم وُرکز تاکنون متمایز می‌کند. کاراکترهای انسانی کمی ظاهر اغراق شده موجودات خمیری را دارند و غول‌های جعبه‌ای قیافه عجیبی دارند ولی اصلاً برای بچه‌ها ترسناک نیستند. طراحی صحنه دقیق جوی را ایجاد می‌کند که شبح وارتر از اغلب انیمیشن‌های ژنریک است.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

نقد کایل اسمیت از نیویورک پست

با وجود اینکه تماشای این فیلم انیمیشن محصول استودیوی جوان لایکا بسیار درگیرکننده و لذت‌بخش است، به نظر می‌رسد توسط افرادی ساخته شده که فکر می‌کردند چون همه عاشق پیکسار هستند، پس باید همه چیز را برعکس آنها انجام دهیم!

اما این انیمیشن کاری از پیکسار نیست بنابراین هیچ گونه ارجاعی به فرهنگ عامه داده نمی‌شود و جوکی هم گفته نمی‌شود. تنها چیزی که دیده می‌شود واج آرایی، استفاده از کلمات هم وزن و بازی با کلمات است. هیچ شخصیت دوست‌داشتنی یا حتی مخصوصا قابل توجهی در این فیلم وجود ندارد. با این وجود من تعهد این فیلم به کاملا بریتانیایی بودن را تحسین می‌کنم. آنقدر صحنه‌های مزه کردن پنیر، افاده و فخرفروشی در این فیلم وجود دارد که می‌شود به راحتی عنوان آن را گذاشت «یک روز یکشنبه تصادفی در دانشگاه کمبریج»!

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

نقد رپ

سایت د رپ نقدی کاملا منفی از این فیلم نوشته و آن را «اشتباهی بدون جذبه از استودیوی لایکا» خوانده است: افراد مسئول ساخت انیمیشن‌های تیره و دوست داشتنی «کورالین» و «پارانورمن» فیلم کودکان بدون جاذبه‌ای ساختند که هم از نظر بصری و هم از نظر روایتی هیچ نکته‌ای ندارد که بیننده را به خود علاقه‌مند کند. به نظر می‌رسد قصد آن‌ها این بوده که بینندگان جوان‌تر را اذیت کنند و حوصله پدر و مادرشان را هم به شدت سر ببرند.

این فیلم اشتباهی که هیچ شخصیت‌ جذابی ندارد و طراحی شخصیت‌هایش هم زیبا نیستند، اگر شانس بیاوریم در نهایت تبدیل به یک پانوشت فراموش‌شده در میان آثار کمپانی‌ای می‌شود که تا به حال توانسته با ساخت فیلم‌های خوب مکانیسم‌های معاصر داستان سرایی انیمیشن‌های خانوادگی را تا حدودی تغییر دهد.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

این سایت در باره فیلمنامه نیز می نویسد: فیلمنامه ایرنا بریگنولی و آدام پاوا احساس ادغام آشفته‌ای از ایده‌ها و داستان‌های فیلم‌های قبلی و بهتر را منتقل می‌کند. به غیر از فیش که تبدیل به پدرخوانده اگز می‌‌شود، تمامی باکس ترول‌ها عاری از یک شخصیت جداگانه و مجزا هستند. ما نمی‌توانیم آن‌ها را خیلی خوب بشناسیم، نمی‌فهمیم رابطه‌شان با انسان‌ها قبل از حکومت ترسناک اسنچر چطور بوده و مطمئنا هیچ وقت نمی‌فهمیم اگز چطور صحبت کردن مانند انسان‌های دیگر را یاد گرفته است.

غول‌هایی که جعبه مقوایی می‌پوشند/ اقلیتی تحت ستم در زیر زمین

اینجا و آنجا می‌توان چند لحظه خنده‌دار پخش شده پیدا کرد که بیشترشان شامل شخصیت آقای پیکلز (ریچارد آیوآد) و آقای تراوت (نیک فراست) می‌شوند، اما بعد به مدت طولانی ناپدید می‌شوند. تنها یک صحنه واقعا خنده دار در کل فیلم وجود دارد که در فیلمی دیگر تنها لحظه‌ای شاد و گذرا می‌بود، اما در این فیلم تبدیل به کوه المپوس کمدی می‌شود.

بدتر از همه، باکس ترول‌ها در سرزمین زشتی فعالیت می‌کنند. نگاه کردن به این هیولاهای کوچک به هیچ وجه جالب نیست، انسان‌ها هم زشت هستند و صحنه‌های فیلم به سمت برخورد صنعتی تیره، مکانیکی و بی روح پیش می‌روند. اینجا چیزی برای دیدن وجود ندارد، حتی با عینک‌های سه بعدی.

نقد تایم آوت

تعجبی هم ندارد که این انیمیشن ماجراجویانه از تهیه کنندگان داستان‌های «کورالاین» و «پارانورمن» فیلمی عجیب غریب و ترسناک باشد. اما عجیب بودن محض دل و روده پیچان «باکس ترولز» هنوز هم شوک آور است. این فیلم سرشار از نوآوری‌های تصویری است، اما عدم تناسب آن بیش از حد زیاد است و شخصیت منفی اصلی داستان با جامه‌های زنانه‌اش از نظر لحن بیشتر شبیه به فلینی، پایتون یا حتی جان واترز است تا یک فیلم پرفروش خانوادگی موجود در باکس آفیس. می‌توانید کودکان‌تان را به تماشای این فیلم ببرید، اما اگر وسط آن شروع کردند به فریاد زدن و فرار کردن سورپرایز نشوید.
  • شمین کاکاوند
این دختر عجیب تبدیل به کودکی وحشی و زاده طبیعت می‌شود که نهایت لذت‌اش را از دویدن‌ و جست و خیز کردن با گروه بچه‌های همسایه به سرکردگی پسری جذاب به نام سوتمارو می‌برد.
هفت فاز: این دختر عجیب تبدیل به کودکی وحشی و زاده طبیعت می‌شود که نهایت لذت‌اش را از دویدن‌ و جست و خیز کردن با گروه بچه‌های همسایه به سرکردگی پسری جذاب به نام سوتمارو می‌برد. با این حال حتی در سرورآمیزترین لحظات زندگی‌اش، حجم غیرقابل‌توضیحی از سودازدگی اطراف او را احاطه کرده و این حساسیتی‌ست که خود فیلم با ما به اشتراک می‌گذارد.

یادداشت منتقد لس‌انجلس تایمز بر The Tale of Princess Kaguya (ایسائو تاکاهاتا)

کنت توران/ لس‌آنجلس تایمز:

افسانه پرنسس کاگویا نمونه‌ای از معجزه انیمیشن‌های ژاپنی‌ست. حماسه‌ای با دست نقاشی شده که ما را در دنیای زیبایی‌ها غوطه‌ور می‌کند. درحالی که تقریبا همه چیز درباره آن حاکی از ریشه‌های فرهنگی بسیار متفاوت از غرب است اما ظرافت و افسونگری‌ خیال‌ها و تصورات به عرش برنده‌اش در هر نوع مخاطبی چنان تاثیری می‌گذارد که گویی چیزی نیرومندتر از آن قابل تصور نباشد.

این اولین نمایش شخصی مردی قابل احترام، ایسائو تاکاهاتا پس از 14 سال فعالیت و در سن 78 سالگی است. پیرمردی که در کنار هایائو میازاکی، زوج بنیان‌گذار استودیو انیمیشن‌سازی جیبلی را تشکیل می‌دهند. تاکاهاتا ایده این فیلم را برای 55 سال در ذهن خود نگه داشت، فیلمی که به مثابه یک تمثیل است از آنچه در زندگی اهمیت دارد و آنچه بی‌اهمیت است. البته که اصل شکل‌گیری این افسانه به خیلی قبل‌تر از این‌ها برمی‌گردد. خیلی قبل‌تر.

"پرنسس کاگویا" براساس یکی از داستان‌های محلی ژاپن در قرن دهم شکل گرفته است و حکایت "افسانه دروگر خیزران‌ها" شاید قدیمی‌ترین روایت از این موضوع باشد که با مقاومت دربرابر گذر زمان سینه به سینه و نسل به نسل نقل شده تا به امروز رسیده است. به همین علت است که همه چیز این فیلم، از ارجاعات تاریخی و فرهنگی‌اش گرفته تا  مدت زمان مدید 2 ساعته و 17 دقیقه‌ای آن انگار که به کلی ما را مسافر زمان و مکانی متفاوت می‌کند.

چیزی که می‌تواند درباره پرنسس کاگویا جهان‌شمول باشد ظاهر خیره‌کننده آن است، مثل اینکه یک دفتر مملوء از طراحی‌های آبرنگی در دنیای واقعی جان گرفته باشد. تاکاهاتا و تیم‌اش بر این تمرکز داشتند که حامل تمام تصورات خیالی و تشبیهات طبیعت باشند؛ چیزهایی مثل نهرهای جاری، پرندگان مسرور و بادی که بین ساقه‌های خیزران و نی بوریا می‌چرخد. تجربه تماشای این فیلم چه به واسطه دوبله بازیگران آمریکایی مثل کلویی گریس مورتز و جیمز کان و چه (ترجیحا) نسخه اصلی ژاپنی آن، تجربه‌ای‌ست بیشتر درخور بزرگسالان تا کودکان. از آن دست فیلم‌هایی که باید بدون لحظه‌ای سر برگرداندن تسلیم‌اش شوید.

این خیال زرق و برق‌دار نه تنها فقط ظاهر دلنشینی دارد که در مفهوم خود هم دارای اهمیتی ریشه‌ای‌ست. یکی از این نکات بااهمیت را می‌توان اینگونه شرح داد: پرنسس کاگویا، همان‌طور که فیلم هم بر این اعتقاد است، باور دارد که طبیعت بکر و فطری دنیا می‌تواند منشاء طیف وسیعی از رضایتمندی و خشنودی‌های عمیق باشد که بافت تصنعی شهری هیچ‌گاه یارای مقابله با آن را ندارد.

مسلما جای تعجب ندارد که پرنسس کاگویا داستان خود را با آن دروگر سخت کوشی که جنگل محل زندگی‌اش را از خیزران‌ها پاک می‌کرد شروع می‌کند. همانی که ناگهان نوری درخشان از درون یکی از ساقه‌ها توجه‌اش را جلب می‌کند و با نزدیک شدن به آن موجود کوچولوی کامل و ملبسی را می‌بیند که به سادگی می‌توان او را در کف یک دست جای داد. بعد از آن است که دروگر آن موجود کوچک را به خانه و نزد همسرش می‌برد و موجود نحیف به سرعت سر و شکل یک دختر بچه را پیدا می‌کند. " این عجیب است." دروگر اینگونه ابراز احساسات می‌کند و این تازه نصف ماجرا هم نیست.

بنا به هر دلیلی این مخلوق کوچک ماهیتی جادویی دارد. سرعت رشد بالایش هم از خواص جادویی اوست. بنا بر همین خاصیت، بچه‌های شر و شور همسایه‌ها او را "بامبو کوچولو" نام می‌دهند. این لقب قلب مرد دروگر را می‌رنجاند، اویی که آنقدر گرفتار عشق این دخترک شده که تصمیم می گیرد او را پرنسس صدا کند.

این دختر عجیب تبدیل به کودکی وحشی و زاده طبیعت می‌شود که نهایت لذت‌اش را از دویدن‌ و جست و خیز کردن با گروه بچه‌های همسایه به سرکردگی پسری جذاب به نام سوتمارو می‌برد. با این حال حتی در سرورآمیزترین لحظات زندگی‌اش، حجم غیرقابل‌توضیحی از سودازدگی اطراف او را احاطه کرده و این حساسیتی‌ست که خود فیلم با ما به اشتراک می‌گذارد.

پیرو بسیاری از افسانه‌های محلی، سرنوشت خیر و خوبی در ناپایداری آن مقدر شده است. یک روز دیگر مرد دروگر به کشف اسرارآمیز دیگری برمی‌خورد؛ ساقه بامبویی که با طلا پر شده است. این کشف نهایتا این فکر را در سر او می‌اندازد که شاید خدایان زندگی بسیار متفاوتی را برای او برگزیده‌اند. مرد تصمیم می‌گیرد که دخترک‌اش را به پرنسسی ثروتمند در پایتخت تبدیل کند. اما اگر تمام ثروت‌های ناشمرده دنیا هم جمع شوند این گذر، این برزخ هیچگاه خالی از مشکل نخواهد بود.

دخترکی که مجبور شده است از تنها زندگی خاکی‌ای که می‌شناخته دست بکشد حالا با دنیای پوچ تشریفات و سنت‌های میان‌تهی رو به رو می‌شود. در لحظه‌ای شگفت‌انگیز، پرنسس چنان به سرعت تصمیم به فرار از آن دنیای طاقت‌فرسا می‌گیرد که لباس‌اش از تن جدا شده و تمام منظره اطرافش در غلظت انبوه ضربه‌های قلموی رنگ فرو می‌رود. این زن جوان تقریبا می‌تواند از هرچیزی سبقت بجوید به جز، چنانچه بعدها معلوم می‌شود، سرنوشتی که در میان صدای بادها برای او نوشته شده است.
  • شمین کاکاوند
«عصر یخبندان ۴» آخرین قسمت از چهارگانه «عصر یخبندان» است که با عنوان «رانش قاره‌ای» به نمایش درآمد و علاقمندانی که سه قسمت قبلی این فیلم را دیده‌اند، می‌توانند سرنوشت شخصیت‌های داستان را پیگیری کنند.
خبرگزاری مهر- مازیار معتمدی: «عصر یخبندان ۴» آخرین قسمت از چهارگانه «عصر یخبندان» است که با عنوان «رانش قاره‌ای» به نمایش درآمد و علاقمندانی که سه قسمت قبلی این فیلم را دیده‌اند، می‌توانند سرنوشت شخصیت‌های داستان را پیگیری کنند.

عصر یخبندان 4

مجموعه انیمیشن‌های «عصر یخبندان» به عنوان مجموعه‌ای بامزه و شوخ طبعانه شناخته می‌شود. از همان قسمت نخست این انیمیشن در سال ۲۰۰۲، فیلم طرفداران بسیاری در سراسر جهان به دست آورد و گرچه در مسیر خود با موضوع های چالشی و تغییرات بزرگ روبه رو نشد، اما توانست مخاطبان خود و بیشتر از همه کودکان و نوجوانان را با خود همراه نگه دارد.

عصر یخبندان 4

انیمیشن کمدی، خانوادگی «عصر یخبندان ۴» محصول سال ۲۰۱۲ است که با بودجه ۹۵ میلیون دلار ساخته شد و در نهایت با فروشی ۸۷۷ میلیون دلاری، موفقیت بزرگی را برای شرکت سازنده اش رقم زد. بلو اسکار استودیوز شرکت سازنده این انیمیشن و کمپانی فاکس قرن بیستم تولید کننده آن است. این انیمیشن به کارگردانی استیو مارتینو و مایک تورمی‌یر و بر مبنای فیلمنامه ای از مایکل برگ و جیسون فاکس ساخته شده است.

برخلاف مجموعه‌های قبل، کارگردانی این قسمت برعهده کارلوس سالدانا گذاشته نشده است. مارتینو، یکی از کارگردانان فیلم، در قسمت سوم دستیار کارگردان بوده و تورمی‌یر، قبلا کارگردان فیلم «هورتون» بوده است. این دو پیش از این در ساخت چند انیمیشن کوتاه با هم همکاری داشته‌اند و کارنامه خیلی بلندبالایی ندارند.

عصر یخبندان 4

قسمت چهار «عصر یخبندان» مثل قسمت‌های قبل، در واقع کارتونی است که در روزهای تعطیل پخش می‌شود؛ همان قدر ساده و قابل پیش بینی اما در عین حال جذاب و با کیفیت ساختی بالا. در یک کلام این فیلم می تواند کاری کند که بچه‌ها پای تلویزیون بنشینند و از تماشای فیلم لذت ببرند و بزرگسالان هم بدون نیازی به بحث و جدال درباره مفاهیم آن یا احتمالا بخش هایی که مناسب بچه ها نیست، می توانند با آرامش آن را تماشا کنند. بعضی از جوک‌ها و شوخی‌ها مثل بعضی از حرکت‌ها، خنده‌دار هستند و اگر خنده دار هم نباشند حداقل بسیار پرزرق و برق و زنده هستند.

هرچند به هیچ وجه چیزی برای گلایه در فیلم وجود ندارد، اما دلیل خاصی هم وجود ندارد که بخواهید به کسی توصیه دیدن آن را بکنید. فقط اگر قصد دارید وقت بگذرانید و فیلمی تماشا کنید به عنوان یک پیشنهاد خانوادگی، انتخاب خوبی کرده‌اید. در واقع کسانی که از یک یا دو قسمت قبل این فیلم لذت برده‌اند بهتر است که این قسمت را نیز ببینند اما کسانی که از قسمت های قبل لذت نبرده اند، طبعا چیز جذابی در این قسمت هم نخواهند یافت.

عصر یخبندان 4

این مجموعه نیز مانند مجموعه‌های قبل هم به صورت سه‌بعدی و هم دوبعدی در سینماها اکران شده و علاوه بر این به شیوه نمایش آی‌مکس هم به نمایش درآمد. این فیلم که درست یک دهه بعد از اولین قسمت این مجموعه و در تابستان ۲۰۱۲ راهی سینماها شد، اکران موفقی را تجربه کرد. انیمیشن «عصر یخبندان ۴» با فاصله کمی از اکران انیمیشن در سطح جهانی، دوبله و وارد وارد شبکه نمایش خانگی نیز شده است.

قصه از کجا شروع شد؟

شخصیت های شناخته شده قبلی یعنی «مانی» همان ماموت دوست داشتنی، «دیه‌گو» همان ببر با دندان‌های شمشیری و «سید» همان تنبل همیشگی این بار به جنگ «کاپیتان گات» می روند.

عصر یخبندان 4

«مانی» که در قسمت‌های قبلی انیمیشن شاهد ازدواج و بچه دار شدنش بودیم، حالا دختر نوجوانی دارد که دوست دارد استقلال بیشتر داشته باشد. او در نقش یک پدر همیشه مراقب اوست و همیشه سر این موضوع با هم اختلاف دارند. یک روز خانواده‌ سید می‌آیند و نگه‌داری مادربزرگ پیرش را که بداخلاق تر از خود سید است، به گردن او می‌اندازند و می‌روند. سید که همیشه در آرزوی داشتن خانواده بوده به سرعت متوجه می‌شود که دلتنگی خانواده برای وی تنها به دلیل خلاصی آنها از مادربزرگ پیر خانواده بوده است.

اما اینها آغاز ماجراست چون اتفاق بزرگ‌تری در سطح کره‌ زمین در حال رخ دادن است: قاره‌ها در حال جدایی از هم هستند. زلزله‌های مداوم و شکستگی‌ها و فرورفتگی‌های فلات‌ها دارد همه چیز را به هم می ریزد و زندگی موجودات را تهدید می‌کند. در اثر شکستن یخ ها و ایجاد رانش قاره‌ای، «مانی» و «دیه گو» و «سید» از بقیه جدا می‌شوند. «مانی» در آخرین لحظات از خانواده‌اش می‌خواهد با موجودات محل به جایی امن بروند و قول می‌دهد پیدایشان کند و در مکانی نزدیک پل دوباره به آنها بپیوندد.

عصر یخبندان 4

به این ترتیب دو گروه شکل می گیرند. «مانی» و دوستانش از یک سو می خواهند به بقیه برسند و «پیچز» و بقیه از طرف دیگر در تلاش هستند. گروه «مانی» در این جنگ دریایی به جای این که سوار یک کشتی باشند، روی یک تکه یخ هستند. آنها با دزدان دریایی روبه‌رو می‌شود و پس از طی ماجراهایی با کمک سنجاب‌ها و نهنگ دست آموزی که متعلق به مادربزرگ سید است، دزدان دریایی را شکست می‌دهند.

تمام این ماجراها منتهی به فیلمی با تقلاهای متعدد، کشتی شکسته، تعقیب و گریز و یک داستان عاشقانه برای «دیگو» می‌شود که شیفته یک ببر ماده به نام «شیرا» شده که افسر عالی رتبه کاپیتان گات است. «اسکرات سنجاب» نیز که عامل اصلی رانش قاره ها، ساخته شدن ابوالهول و حتی فرضیه تکامل داروین معرفی می شود، بالاخره به سختی به سرزمین شاه بلوط ها دست پیدا می کند اما به واسطه حرص و ولع زیادش سرزمین موعود را را به نابودی می کشاند و آتلانتیس را غرق می کند!

عصر یخبندان 4

شخصیت ها و صداپردازی


خالقان اصلی صدای این فیلم هم با وام دادن شخصیت هایی جذاب به این افراد در موفقیت انیمیشن نقش مهمی دارند. در واقع باید گفت شخصیت ها همان هستند که باید باشند و برای کسانی که از دیدن اینگونه چیزها لذت می برند کافی به نظر می آیند. در این انیمیشن ری رومانو در نقش «مانی» همان ماموت پدر که عضو خوش اخلاق و باهوش گروه و پدر یک خانواده بزرگ است، صحبت می کند.

دنیس لیری در نقش «دیه گو»، ببر تیزدندان و شخصیت شجاع و عنق صحبت کرده و لکوئیزامو در نقش «سید»، تنبل که شخصیت خرابکار انیمیشن است، حرف زده است. کوئین لطیفا در نقش «الی»، همسر «مانی» که همچنان صبور و دقیق است و ککه پالمردر نقش «پیچز» دختر بازیگوش «مانی» و همسرش صحبت کرده است. جنیفر لوپز در نقش «شیرا»، معاون رییس دزدان دریایی که در آخر به گروه «مانی» می پیوندد، حضور دارد.

عصر یخبندان 4

قابل توجه این که «سید»، «مانی» و «دیه‌گو» یکی از محبوب‌ترین گروه‌های سینمایی هستند و هر یک با کاراکتر خاص خود، هر بار ماجراهای جدیدی را تجربه و خلق می کنند.

شخصیت متفاوت انیمیشن

انیمیشن طبق سنت با سنجاب خرابکار و بلوط رؤیایی‌اش آغاز می‌شود. مانند همیشه «اسکرت» سنجابی که به دنبال فندق است، همچنان خرابکاری های عجیب و غریب می کند و هیچ امیدی به سرعقل آمدنش نیست.

عصر یخبندان 4

شخصیت این سنجاب حریص که تاکنون موضوع چند انیمیشن کوتاه مختلف شده، همچنان با اپیزودهای کوتاه در این قسمت حضور دارد. مثل همیشه سنجاب دزدکی به صحنه می آید و هرچند برخی از صحنه‌های مربوط به او یادآور صحنه های تعقیب و گریز «کایوت و میگ میگ» است، اما او جای خودش را در این مجموعه یافته است و با تلاشی که همیشه برای رسیدن به بلوط می کند، ناخواسته و نادانسته تغییراتی ایجاد می کند که در زندگی بقیه تاثیرگذار است.

این بار هم داستان فیلم با دویدن «اسکرات سنجاب» به دنبال یک دانه بلوط آغاز می‌شود و خرابکاری که این بار به بار می‌آورد بزرگ‌تر از همیشه است: جداشدن کره زمین به چند قاره!

عصر یخبندان 4

سنجاب بالای کوهی ایستاده و بلوطی که در دست دارد را به قله کوه می‌کوبد. یک دفعه کوه از هم باز می‌شود و سنجاب داخل هسته زمین می‌افتد. میوه بلوط هم کنار اوست. سنجاب برای رسیدن به میوه جلوتر می‌رود و همین باعث چرخش هسته می شود و این چرخش باعث فاصله گرفتن زمین‌ از هم و ایجاد قاره‌های مختلف می‌شود.

پیام انیمیشن

خانواده در این قسمت عصر یخبندان، موضوع مرکزی است. «مانی» با جدا شدن از خانواده، همه تلاشش را می کند تا دوباره آنها را پیدا کند و در نهایت «پیچز» هم به اهمیت پدرش پی می‌برد. سید حالا با مادربزرگش یک خانواده تشکیل می دهد و این مادربزرگ غرغرو در نهایت موجب نجات همه می‌شود. «دیه‌گو» هم می خواهد با «شیرا» تشکیل خانواده بدهد.

عصر یخبندان 4

پیام های انسان دوستانه فیلم برای کودکان می تواند آموزنده باشد. پیام هایی چون همیشه هوای دوستتان را داشته باشید، یا اینکه زندگی با همدیگر بهتر از زندگی انفرادی است و... از جمله مواردی هست که در «رانش قاره‌ای» به آن تاکید شده و این مفاهیم به سادگی هرچه بیشتر به تماشاگر انتقال می یابد.

کیفیت انیمیشن

پیشرفت گرافیکی در این قسمت قابل توجه است. کیفیت انیمیشن های حیوانات به مراتب افزایش پیدا کرده و پیچ و خم های بدن آنها طبیعی تر به نظر می رسد. این شامل فیزیک اسکرات نیز می شود که نسبت به گذشته از کیفیت بالاتری برخوردار است و موهای بدنش با ظرافت و دقت بیشتری تصویر می شود. حتی تغییرات کمی در ظاهر شخصیت ها هم داده شده است.

عصر یخبندان 4

پیشینه انیمیشن

این انیمیشن چهارگانه در طول یک دهه ساخته شده است. در قسمت اول «عصر یخبندان» در سال ۲۰۰۲ ، داستان با رسیدن عصر یخبندان و با حضور یک ببر تیزدندان، یک تنبل و یک ماموت بزرگ آغاز می شد که یک نوزاد انسان را پیدا می کنند و تلاش دارند این نوزاد را به پدرش بازگردانند و در این راه با مشکلات زیادی روبه رو می شوند...

عصر یخبندان 4

در قسمت دوم با عنوان «ذوب» که سال ۲۰۰۶ اکران شد، عصر یخبندان در حال پایان یافتن است. سه قهرمان که متوجه خطر زیر آب رفتن منطقه زیست خود و در نتیجه نابودی حیوانات شده اند، تصمیم می‌گیرند تا قبل از آب شدن یخ ها خود را به منطقه ای امن برسانند. آنها در طول راه با «الی»- یک ماموت ماده- و دو همراه وی «کرش» و «ادی» برخورد می کنند و …



در قسمت سوم با عنوان «آغاز دایناسورها» در سال ۲۰۰۹، «مانی» و «الی» منتظر تولد بچه شان هستند. مانی به قدری از این بابت هیجان زده است که دیگر به چیزی اهمیت نمی‌دهد. «دیه‌گوم» هم که می بیند دارد دچار ضعف می شود، می‌خواهد گروه را ترک کند. «سید» هم می‌خواهد برای خودش خانواده داشته باشد و سه تخم دایناسور پیدا می‌کند، ولی مادر بچه‌ها دنبال اوست. حالا که «سید» گمشده، «مانی» و «الی» با «دیه‌گو» که برگشته است به اعماق زمین می‌روند و درمی‌یابند که هنوز دوران دایناسورها تمام نشده است. آنها به رهبری یک راسوی ماجراجو به نام «باک» به دنبال «سید» می‌روند…

در هر یک از این فیلم‌ها، شاهد قصه ای جدید هستیم و علیرغم شخصیت‌های واحد، یک نواختی در آنها مشاهده نمی شود و هر فیلم به طرز قابل ملاحظه ای با نمونه های قبلی خود متفاوت است. قسمت چهارم هم از این قاعده مستثنی نیست.

عصر یخبندان 4

دیدگاه‌های انتقادی و اعتقادی

این انیمیشن با همه موضوع‌های جدی، شوخی برخورد می کند. به خلاصه‌ترین وجه و علمی‌ترین روش، چرایی جدایی قاره‌ها و تئوری علمی انشقاق قاره‌ها را مطرح می کند. به ساخته ‌شدن ابوالهول و غرق شدن آتلانتیس هم گوشه چشمی دارد و آنجا که همه روی یخ شناور هستند، اشاره ای هم به کشتی نوح دارد.

حتی در صحنه ای زرافه‌هایی که مشغول غذا خوردن هستند، در اثر انشقاق قاره ها، گردنشان کشیده می شود و به این ترتیب فرضیه داروین یادآوری می شود. صحنه کمک نهنگ دست آموز مادربزرگ «سید» هم که با بلعیدن آنها، از صحنه خطر دورشان می کند، یادآور زندگی پدر ژپتو در دل نهنگ و البته داستان کهن حضرت یونس است.

عصر یخبندان 4

ماموت و دوستانش در نهایت به سرزمین سنجاب‌ها می رسند؛ سنجاب هایی که دارند با دزدان دریایی مبارزه می‌کنند و همراهی این دو گروه با هم در نهایت موفقیت آمیز است. برخی منتقدان این خط داستانی را یادآور فتح آمریکا توسط کریستف کلمب خوانده اند و سنجاب هایی که یادآور سرخپوستان هستند و به این ترتیب برخورد صلح آمیز این دو گروه را نافی تاریخ خون‌بار سرخپوستان می دانند.

منتقدان چه گفتند؟

این انیمیشن در سایت روتن تومیتوز امتیاز ۵.۱ از ۱۰ را کسب کرده و تنها ۳۷ درصد منتقدان نظر کاملا مثبتی نسبت به آن اتخاذ کرده‌اند.

عصر یخبندان 4

از نظر منتقدان هر چند این قسمت از انیمیشن داستانی متفاوت و جدید را روایت می کند، با این حال همه المان‌هایی که برای بحث خانواده انتخاب شده اند، تکراری هستند. «پیچز» دختر نوجوان از سویی آزادی بیشتری می خواهد و از سوی دیگر دارد رابطه احساسی را تجربه می کند و پای یک ماموت نوجوان دیگر به نام «اتان» به وسط می آید. «دیه‌گو» با ببر ماده‌ای آشنا می شود و آن یکی مادربزرگی دارد که غرغروست.

هر چند این روند داستانی با توجه به شخصیت های بامزه انیمیشن برای کودکان و نوجوانان همچنان جذاب است، اما مخاطبان بزرگسال از این قصه‌های ساده تودر تو، جذب فیلم نمی‌شوند.سه شخصیت اصلی هرچند هنوز حرکات خنده دار و بامزه ای دارند، اما صحبت ها و رفتارهای آنها دیگر تکراری است و مخاطبان شاید بیشتر از تحرک و شیطنت ها لذت ببرند و حتی گاه از فیلمنامه حوصله‌شان سر هم برود.

عصر یخبندان 4

منتقد ورایتی می گوید: «عصریخبندان» تنها با تکیه بر تکنیک، می‌تواند پشت سر دو انیمیشن دیگر سال یعنی «شجاع» و «ماداگاسکار» قرار بگیرد و تازه با بودجه زیادی نیز ساخته شده است و این خیلی تعجب‌آور نیست چون پیکسار و دریم ورکز همیشه تلاش‌ بیشتری برای ساخت انیمیشن نشان داده‌اند تا کمپانی فاکس قرن بیستم.

وی می‌افزاید: به این ترتیب این فیلم گرچه از نظر جزییات به پای آن دو فیلم نمی‌رسد، اما به معنی این نیست که بی‌برنامه ساخته شده باشد و یا بی کیفیت باشد. ضمن اینکه از نظر کیفیت سه بعدی بهتر از دو فیلم دیگر است. کیفیت خودمانی این انیمیشن و شخصیت‌های جالب آن همچنان می تواند مخاطبانش را راضی کند. چیزهای جدیدی که «مانی» در مورد پدر بودن کشف می‌کند، آنچه «پیچز» در مورد دوستی یاد می‌گیرد و عشق «دیه گو» تنها، طبیعتا موضوع هایی هستند که برای آنهایی که این شخصیت ها را از اول همراهی کرده اند، جالب هستند.

عصر یخبندان 4

منتقد دیگری می‌نویسد: قسمت چهارم این مجموعه این‌قدر جزئیاتش کم است که می‌توانست یک انیمیشن کوتاه پرشور باشد تا یک انیمیشن بلند خیلی قابل‌ پیش‌بینی. البته پیش‌بینی‌پذیر بودن انیمیشن‌هایی در این سبک، نقطه‌ضعف محسوب نمی‌شود، اما کمبود گره‌ها و فراز و نشیب‌های داستانی، مسلماً نقص است.

و نظر منتقد دیگری چنین است: بعضی از شوخی‌ها واقعا خنده دارند و بیشتر صحنه ها، اگر نگوییم هیجان انگیز، حداقل رنگارنگ و شادند. این فیلم در برگیرنده یک بخش موزیکال، یک دعوا، یک سانحه دریایی، یک تعقیب و یک ماجرای عاشقانه برای «دیه گو» و ببری ماده به نام «شیرا» است. با همه این‌ها هیچ گونه بی نظمی و بی سلیقگی در ساختار این فیلم وجود ندارد. «عصر یخبندان» مثل همیشه لذت بخش است، صمیمیت بیشتری ایجاد می‌کند و کاراکترها با هم هماهنگ هستند.
  • شمین کاکاوند

انیمیشن «عملیات آجیلی» که تنها خنداندن و جذابیت‌های بصری را ملاک کار خود قرار داده، از نظر بسیاری از منتقدان جایی برای دفاع ندارد اما طراحی انیمیشن و شخصیت هایش قابل قبول و شیرین از کار در آمده اند.
خبرگزاری مهر: انیمیشن «عملیات آجیلی» که تنها خنداندن و جذابیت‌های بصری را ملاک کار خود قرار داده، از نظر بسیاری از منتقدان جایی برای دفاع ندارد اما طراحی انیمیشن و شخصیت هایش قابل قبول و شیرین از کار در آمده اند.

انیمیشنی که به نام «عملیات آجیلی» معروف شده، در واقع به معنی «سرقت فندق» و در عین حال به معنی‌ «خل و چل» هم است. هر دو منظور را می‌توان از اسم «The Nut Job» برداشت کرد. دو نامی که در عین حال برازنده داستان این انیمیشن است: رفتاری غیرمعقول برای سرقت فندق. و این دو وجه دقیقا صفت‌هایی است که از سوی منتقدان این انیمیشن به عنوان دلیلی برنامعقول و ناموجه بودن آن به باد نقد گرفته شده اند.

دزدیدن ذخیره فندق از خلافکارها/ قهرمان‌هایی که قهرمان نیستند

کارگردان این انیمیشن  پیتر لپنیوتیس در مقام نویسنده با همکاری لورن کامرون قصه این فیلم را نوشته است. او هر چند در ساخت انیمیشن و جذابیت‌های ظاهری آن موفق عمل کرده، اما به دلیل قصه‌ای که توجیهی منطقی ندارد، به شدت زیر بار نقد رفته است.

داستان «عملیات آجیلی» در اواسط قرن بیستم می گذرد و چند اشاره که یادآوری کننده آن دوره هستند، اگر نه برای بچه ها حداقل برای والدینشان می تواند خاطره برانگیز باشد. بیشتر شوخی های این انیمیشن با شوخی‌های بصری و استفاده زیاد از صحنه‌های زمین خوردن شخصیت ها، بیشتر یادآور کارتون های «تام و جری» هستند. این شوخی ها بعضی اوقات موفق هستند و بعضی اوقات هم شکست می خورند.

دزدیدن ذخیره فندق از خلافکارها/ قهرمان‌هایی که قهرمان نیستند

احساس اینکه قبلا صحنه‌ای را دیده اید یا آشنا بودن شوخی‌های تکراری، اجتناب ناپذیر است و تقریبا همه منتقدان متفق القولند که بسیاری از شوخی های فیلم از فیلم های دیگر جدا شده و اینجا در کنار هم قرار گرفته اند. با این تفاوت که دیگر جذابیت شوخی اصلی را که در سکانسی دیگر از فیلمی دیگر می‌توانست مفرح باشد، ندارد.

داستان این انیمیشن که تلاش دارد تا با در مرکز قرار دادن یک ضدقهرمان، در نهایت او را به قهرمان قصه بدل کند، در نهایت تنها کاری که می‌کند، توجیه رفتارهای شخصیتی ضدجامعه است. در واقع داستان نشان می دهد که هوش موجب موفقیت نیست، با این حال مجموعه‌ای از عملیاتی که گاه خنده‌دار هستند، حداقل می تواند به مدت 90 دقیقه بچه‌های کم سن را سرگرم و مشغول کند.

دزدیدن ذخیره فندق از خلافکارها/ قهرمان‌هایی که قهرمان نیستند

از میان همه نواقص «عملیات آجیلی» رفتار عبوس و بدخلقی های سرلی یکی از سخت ترین مواردی است که باید با آن کنار آمد. او شخصیت خوش خلقی برای همسفر شدن نیست و حتی وقتی به سنجابی مهربان و ملایم تر تبدیل می شود، باز هم دوست داشتنی نیست. از آنجا که کمتر انیمیشنی مناسب کودکان تولید می شود، شاید اگر با نگاهی سهل انگارانه به فیلم نگاه کنیم، بتوانیم آن را برای کودکان مناسب ببنیم، اما وقتی این فیلم را با فیلم‌هایی که می توانند بزرگسالان را هم روی صندلی میخکوب کنند مقایسه کنیم، احتمالا باید در نظرمان تجدید نظر کنیم.

دزدیدن ذخیره فندق از خلافکارها/ قهرمان‌هایی که قهرمان نیستند

با این حال شخصیت اصلی فیلم که موجودی خودخواه است مخاطب را آزار می‌دهد. هر چند خودخواه بودن به تنهایی یک شخصیت کارتونی را نابود نمی‌کند چون درست همین خصوصیت شخصیتی باعث پیشرفت «عصر یخبندان» شد. اما قراردادن شخصیت باسمه ای معتقد به «همه چیز مال من است!» در قالب شخصیت‌های سکانس‌های اکشن، می‌تواند جذابیت آن را کاملا از بین ببرد. آن هم با توجه به اینکه جذابیت در این فیلم از همان ابتدا نیز بسیار کم بود و فیلمنامه‌اش نمی‌تواند از استفاده از مسخره‌ترین جوک‌ها دست بکشد.

این فیلم که از سوی کمپانی یونیورسال با بودجه 42.8 میلیون دلاری موفق به فروشی 113 میلیون دلاری شد، گرچه در گیشه کم نیاورد و همین موجب شد تا سازندگانش را ترغیب کند که بلافاصله اعلام کنند قسمت دوم آن را هم خواهند ساخت، با این حال به نظر می رسد نظرات تند و تیز منتقدان و امتیازهای پایینی که در سایت‌های نقد فیلم به دست آورده، آنها را برای سریع دست به کار شدن، به فکر واداشته باشد.

دزدیدن ذخیره فندق از خلافکارها/ قهرمان‌هایی که قهرمان نیستند

قصه از کجا شروع شد؟

حیوانات کوچکی که در پارک شهر زندگی می کنند، با مشکل آذوقه روبه‌رو هستند. این جوندگان کوچک از راکون پیر گرفته، تا بقیه، همه امیدشان به سنجابی بسته شده که قبلا از او رفتارهایی مبنی بر شجاع بودن دیده اند. در این میان یک سنجاب گستاخ به اسم سرلی به معنی گستاخ و نزدیک ترین دوستش بادی به معنی رفیق که موشی بی سر و صداست، برای دزدیدن فندق ها و بادام‌ها، نقشه می‌کشند.

بعد از اینکه نقشه او برای دزدیدن یک گاری آجیل با شکست مواجه می شود و انبار آذوقه پارک آتش می گیرد، سرلی تبعید و مجبور می شود در شهر زندگی کند. او حالا در موقعیت خطرناکی است و  این که بادی هم همراه او می شود، از سختی ماجرا کم نمی کند. آن ها ایده‌هایی به ذهنشان می رسد و به محلی بر می‌خورند که به قول سرلی «شهر گمشده ناتلانتیس» است.

دزدیدن ذخیره فندق از خلافکارها/ قهرمان‌هایی که قهرمان نیستند

این واژه اشاره به شهر گمشده آتلانتیس است و به این ترتیب از آن شهر گمشده آجیل استنباط می شود، که همان آجیل فروشی موری است. این فروشگاه محل اختفا و نقشه پردازی یک گروه خلافکار سارق بانک است اما البته پر از آجیل هم هست و سرلی و بادی شروع به کشیدن نقشه‌ای برای حمله ای ناگهانی می کنند. در همین حین، یکی از خیرین ساکن لیبرتی پارک، سنجابی به نام آندی موفق می شود با رایزنی هایی وارد گروه سارق شود، گرچه هدف اصلی او نجات ساکنین پارک است، در حالیکه سرلی طبق معمول تنها به خودش فکر می کند.

دزدیدن ذخیره فندق از خلافکارها/ قهرمان‌هایی که قهرمان نیستند
شخصیت ها

سرلی: در این انیمیشن ضد قهرمان‌ها نقش اصلی را برعهده دارند و سرلی با صداپیشگی ویل آرنت شخصیتی است که می تواند بدآموزی‌های بسیار برای بچه ها داشته باشد. او متکبر و خودخواه است و علاقه‌ای به کمک به جانوران دیگر لیبرتی پارک، جایی که در آن زندگی می کند، ندارد. ذهن او پر از نقشه‌های مختلف است و در حالی که همسایگانش کم کم از شدت گرسنگی رو به مردن می روند، دغدغه آنها را ندارد.

بادی: او هم  شخصیت جذابی نیست و قصه را هم جلو نمی برد. بامزه بودن چهره او تنها مزیتش است.

پرشس: تنها شخصیت بامزه فیلم است. شخصیت این سگ بامزه و مهربان گرچه یادآور همین شخصیت در دیگر انیمیشن‌ها هم هست، که ابتدا دشمن است و در ادامه به یار شخصیت اصلی داستان بدل می‌شود، اما دوست داشتنی است.

ضمن این که شخصیت های زیاد و زایدی هم در فیلم وجود دارند که صرفا برای پر کردن فیلم طراحی شده اند و در پیشبرد قصه نقشی برعهده ندارند.

دزدیدن ذخیره فندق از خلافکارها/ قهرمان‌هایی که قهرمان نیستند
کیفیت تکنیکی انیمیشن

«عملیات آجیلی» از نظر بصری موفق تر است. زمانی که سرلی ابتدا وارد شهر می شود، ما دنیا را از نقطه نظر او می بینیم که هر پایی که به زمین می کوبد به وسیله ای برای انهدام شباهت پیدا می کند. در لحظه ای که انبار آذوقه ی پارک شعله ور می شود، درون یک درخت بلوط آنقدر فوق العاده و دیدنی به چشم می آید که باعث می شود فیلم ارزش دیدن به صورت 3 بعدی را (البته در بعضی لحظات) داشته باشد. جالب‌ترین نمای سه بعدی فیلم شامل آتش گرفتن درخت بلوطی می‌شود که شعله‌های بلندی را به سمت صورت بیننده می‌فرستد.

دزدیدن ذخیره فندق از خلافکارها/ قهرمان‌هایی که قهرمان نیستند

پیام انیمیشن

شباهت داستان فیلم یادآور انیمیشن موفق «آن سوی پرچین» است، با این تفاوت که در آن انیمیشن شخصیت اول یک لاک پشت است و مخالفت شدیدی با سرقت دارد و در آخر هم همه از کارشان پشیمان می‌شوند. اما در «سرقت فندق» هدف فقط و فقط سرقت است و کسی هم نیست که مانع این عمل بد شود. به همین دلیل بدآموزی های فیلم قطعا نمی تواند درس خوبی برای مخاطبان کم سن و سال این انیمیشن باشد.

شخصیت پردازی ضعیف قهرمانان این انیمیشن هم جای تقدیر ندارد. سرلی لحظه ای شجاع، لحظه ای ترسو، لحظه ای عصبانی و لحظه‌ای شوخ و بیننده را در ایجاد ارتباط با او گیج و آشفته می کند. سرلی یک شخصیت خودخواه و بی نمک است که هیچ جنبه مثبتی در او دیده نمی شود و خیلی زود از چشم بیننده می افتد. فیلم حتی اگر بخواهد بگوید با داشتن هدف مهم می توانید شخصیتی باارزش شوید، اما این هدف را به بدترین شکلی انتخاب می‌کند و راه رسیدن به این هدف هم، جایی برای دفاع باقی نمی گذارد.

دزدیدن ذخیره فندق از خلافکارها/ قهرمان‌هایی که قهرمان نیستند

گروه بازیگران و صداگذاری

منتقد ورایتی می نویسد: گروه جانواران این فیلم بسیار بامزه هستند که این موفقیت را می‌توان مدیون زحمات کن دانکن از کارمندان قدیمی و باسابقه کمپانی دیزنی و همچنین کمپانی کانادایی تون‌باکس دانست. اما افسوس که طراحی یک شخصیت تنها بخشی از جذبه آن روی صفحه بزرگ است و بقیه‌اش به انتخاب خوب صداپیشگان و قصه فیلمنامه بستگی دارد؛ از این دو نظر و در مقایسه با فیلمی مانند «راتاتویی» که با وجود مخلوقات نه چندان جذابش توانست با استفاده از صداپیشگی و نویسندگی جذابش قلب تماشاچیان را به دست آورد، «سرقت فندق» بسیار کم می‌آورد.

دزدیدن ذخیره فندق از خلافکارها/ قهرمان‌هایی که قهرمان نیستند

در این فیلم، شما بازیگری با صدای زبر و زمخت مانند ویل آرنت را دارید که نقش شخصیتی را بازی می‌کند که اولین بار در فیلم کوتاه پیتر لپنیتویس با عنوان «سنجاب عبوس» دیده شده بود؛ شخصیتی که درست مانند نامش ناملایم است. حیوانی شدیدا خودخواه که هیچ علاقه‌ای ندارد تا به کمک کردن به دیگر ساکنان لیبرتی پارک بپرداز.

دزدیدن ذخیره فندق از خلافکارها/ قهرمان‌هایی که قهرمان نیستند

منتقد دیگری نیز در این باره می‌نویسد: این فیلم که از گروهی از صداپیشگان شامل ویل آرنت، لیام نیسون و کاترین هایگل استفاده می‌کند، هیچ‌وقت این احساس را به بیننده نمی‌دهد که تمام صداهایش با هم تطابق دارند.

با این حال دوبله این انیمیشن که با عنوان «عملیات آجیلی» وارد شبکه ویدئویی شده، تاثیر به مراتب بیشتری از صداگذاری های اصلی دارد. دوبلورهای جوان این فیلم بدون افتادن به ورطه تکرار، توانسته‌اند با صداگذاری های خود، حتی شخصیت‌ها را قابل تحمل‌تر کنند و در مجموع کاری کنند که بتوان بیشتر با فیلم ارتباط برقرار کرد.

دزدیدن ذخیره فندق از خلافکارها/ قهرمان‌هایی که قهرمان نیستند

نظر منتقدان

این فیلم  نقدهای عموما منفی دریافت کرده است. وبسایت راتن تومیتوز بر پایه 88 نقد مختلف امتیاز 3.9 از 10 و در نهایت 10درصد را به آن اختصاص داده و در توصیف کلی خود اینطور نوشته است: این فیلم که توسط یک شخصیت مرکزی دوست‌نداشتنی و داستانی که به نسبت زمان پخش آن بسیار رقیق و ضعیف به نظر می‌رسد تضعیف شده و می‌تواند حتی در کم توقع‌ترین بیننده هم عکس‌العملی آلرژیک به وجود بیاورد.

وبسایت متاکریتیک هم با استناد به 28 نقد مختلف، به این فیلم امتیاز 37 از 100 را اختصاص داده و نقدها را به طور کل منفی توصیف کرده است. تماشاچیانی هم که از سوی سینما‌ اسکور مورد سوال قرار گرفتند، در کل به فیلم امتیاز B دادند.

دزدیدن ذخیره فندق از خلافکارها/ قهرمان‌هایی که قهرمان نیستند

نقد پیتر دبروژ از ورایتی

موجودات خلق‌شده کامپیوتری حداقل از زمان «عصریخبندان» تا به حال به دنبال فندق بوده‌اند، که معنی‌اش این است که سنجاب عبوسی که ستاره فیلم «سرقت فندق» است، از نوادگان سنتی دیرینه فندق‌دزدان است. این پروژه خوش‌ظاهر که به غیر از این خصیصه کاملا عاری از خلاقیت است، به جانور جونده خود این شانس را می‌دهد که بتواند یک عمر ذخیره فندق را از گروهی از خلافکاران بدزدد. این خلافکاران در کنار بانکی که می‌خواهند از آن سرقت کنند، یک مغازه آجیل فروشی راه انداخته‌اند.

نقد آلونسو دورالد از د رپ

ریکی جرویس کمدین در فصل آخر سریال کمدی‌اش یعنی در بخش «اضافه‌ها» به مخاطبان نشان داد که اگر می‌گذاشت شبکه پخش‌کننده در این سریال دست ببرد، چطور به نظر می‌رسید؛ نمایشی درون نمایش دیگر که بی‌دلیل تو در تو می‌بود. فیلم «The Nut Job» انگار همان کیفیت بی دلیل دست‌خورده شدن را دارد. فیلمی که به حدی شیزوفرنیایی است که به نظر می‌رسد چند تیم هنرمند بدون مشورت با یکدیگر روی آن کار کرده‌اند و مداوم به یک میلیون جهت مختلف تغییر مسیر می‌دهد.

دزدیدن ذخیره فندق از خلافکارها/ قهرمان‌هایی که قهرمان نیستند

به طور مثال ماشین‌ها و لباس‌های شخصیت‌های انسانی فیلم نشان می‌دهند که داستان قرار است جایی در دهه 1950 اتفاق بیفتد. آیا معنی این حقیقت این است که شما در فیلم آهنگ‌های داب استپ و «گانگنام استایل» را نمی‌شنوید؟ خیر. آیا کسی از سازندگان متوجه شده بود که قهرمانان سنجاب داستان در بخش اول نمی‌دانستند روشن کردن یک تانک پر از پروپان کار بدی است، و بعد در قسمت سوم فهمیدند که فتیله روشن دینامیت خطرناک است؟ باز هم خیر.

به نظر می‌رسد فیلم «The Nut Job» هیچ‌وقت مطمئن نیست که تماشاچیان مورد هدفش دقیقا قرار است چه کسانی باشند، بهترین فیلم‌های انیمیشن، از «لونی تونز» گرفته تا فیلم‌های پیکسار و استودیو گیبلی می‌دانند که باید داستان‌هایشان را طوری تعریف کنند که هم بزرگسالان و هم کودکان بتوانند از آن‌ها لذت ببرند. آن‌ها با این پیش‌فرض عمل می‌کنند که بزرگسالان هنوز کاملا آن احساس شگفتی کودکی‌شان را از دست نداده‌اند و بینندگان جوان‌تر هم تا حدی باهوش هستند که نیاز به تحقیر شدن و پایین‌تر آوردن سطح فیلم نداشته باشند.

دزدیدن ذخیره فندق از خلافکارها/ قهرمان‌هایی که قهرمان نیستند

با این حال در این فیلمنامه به هم ریخته از لورن کامرون و پیتر لپنیوتیس کارگردان، جوک‌های بی‌مزه و شخصیت سگ پاکوتاه بالا کوک شده (با صداپیشگی مایا رودالف)، در کنار هم وجود دارند و به گیج‌کننده‌ای داستانی پیچیده می‌افزایند که معلوم نیست دقیقا چه هدفی دارد. اما در مورد فیلم‌های ناموفق کمدی همیشه می‌توان به این جمله بازگشت: اگر فیلم بامزه بود می‌شد از تمام این‌ها گذشت. اما «The Nut Job» تنها دیوانه‌وار و پر از شخصیت‌هایی کاملا بدون خلاقیت است.

با این حال باید جایی که استحقاق تحسین هست، از آن تعریف کرد؛‌ طراحی انیمیشن فیلم، چه از طراحی خود شخصیت‌ها گرفته تا جزییات درخت‌های بزرگ پارک، بسیار دوست‌داشتنی است. این فیلم حتی وقتی که گوش کردن به صدایش را برای بیننده بسیار آزاردهنده می‌کند، اغلب چیزی به شما ارایه می‌دهد که حداقل نگاه کردن به آن جالب است. با این وجود، نباید پول اضافه برای دیدن نسخه سه بعدی آن خرج کرد، چون ظاهرا کارگردان تنها در یک صحنه یادش افتاده که می‌تواند از آن استفاده کند.

دزدیدن ذخیره فندق از خلافکارها/ قهرمان‌هایی که قهرمان نیستند

نقد مایکل رشت‌شافن از هالیوود ریپورتر

فیلم «The Nut Job» ممکن است تازه‌ترین فندق روی درخت بلوط نباشد، اما حداقل نسبت به بسیاری از محتویات پر سر و صدای دیگر آثار تلویزیونی جذابیت بیشتری دارد. این فیلم از نگاه شهری در میانه قرن بیستم استفاده می‌کند تا به نگاه کلی و شخصیت‌هایش قدرت بیشتری ببخشد. اما صحنه‌های بامزه آن به قدری دیوانه‌وار هستند که بتوانند تماشاچیان خانوادگی را به خود جلب کنند.

حتی با وجود فضای آشنای فیلم که امثال موجود دوست داشتنی فیلم «عصر یخبندان»، یکی از موش‌های «راتاتویی» و جنبه‌هایی از «فراز پرچین» را به یاد بیننده می‌آورد، «The Nut Job» از جذابیت‌های بصری بسیارش که توسط ایان هیستینگز کارگردان هنری فیلم تولید شده‌اند لذت می‌برد.

دزدیدن ذخیره فندق از خلافکارها/ قهرمان‌هایی که قهرمان نیستند

صداپیشگان فیلم مختلف هستند و عکس‌العمل‌های متفاوتی را به وجود می‌آورند. صداهای زمخت ویل آرنت برای شخصیت اول بداخلاق داستان خوب به نظر می‌رسد، اما نحوه گفتار او تا حدود زیادی نشان‌گر عدم همذات پنداری او با شخصیتش است که در صورت وجود می‌توانست او را بسیار دوست‌داشتنی‌تر کند.
  • شمین کاکاوند
دانشمندان واقعی، می‌توانند سخت‌گیرترین و خشک‌ترین منتقدان فیلم‌های علمی-تخیلی باشند.
گیم نیوز - مجتبی عبدالهی: دانشمندان واقعی، می‌توانند سخت‌گیرترین و خشک‌ترین منتقدان فیلم‌های علمی-تخیلی باشند. اما این بدان معنا نیست که آن‌ها از این فیلم‌ها صرفا به خاطر تخلطی از قوانین علم و طبیعت، لذت نمی‌برند. ما چندین دانشمند و تکنیسین را گرد هم جمع کردیم تا از آن‌ها بخواهیم فیلم‌های Sci-Fi مورد علاقه‌شان را بفهمیم. با ما در این مقاله همراه باشید.

10- جنگ دنیاها The War of the Worlds - 1953


ده فیلم علمی-تخیلی برتر از نگاه دانشمندان

این فیلم، نسخه سینمایی رمانی اثر اس.جی. ولز می‌باشد که اولین بار در سال 1898 چاپ شده است. داستان درباره حمله فاجعه‌بار مریخی‌ها به زمین است. فیلم در زمان اکران که در اوج جنگ‌های تسلیحاتی ابرقدرت‌های جهان به ویژه رقابت‌های تسلیحات اتمی در جنگ جهانی دوم بود، تاثیر بسیاری بر مخاطبان گذاشت. نام فیلم نیز (جنگ دنیاها)، مناسبت جالب توجهی با دوران اکران فیلم یعنی جنگ جهانی دوم داشت. ایده امکان نابودی نسل بشر بدست بیگانگان فضایی، تماشاگران را به وحشت و قوه تخیل‌شان را به کار انداخت. "سث شوستاک” فضانورد ارشد موسسه SETI (موسسه جستجو برای هوش فرازمینی) درباره اوین تجربه‌اش از تماشای جنگ دنیاها، گفت: "من تمام شب ]بعد از دیدن فیلم[ حالم بد بود”. وی همچنین ادامه می‌دهد: "این نشانه فیلمی است که تفاوت ایجاد می‌کند.”

9- جنگ‌های ستاره‌ای Star Wars - 1977

ده فیلم علمی-تخیلی برتر از نگاه دانشمندان

جنگ‌های ستاره‌ای، یک فیلم فانتزی آینده نگرانه در سبک اوپرای فضایی بود که با الهام از وسترن‌های اسپاگتی و آثار سامورایی ساخته شد.با همه این موارد، دانشمندان نیز مانند بقیه، از دیدن آن لذت بردند. "هنوز هم چیزی به زیبایی و الهام بخشی جنگ‌های ستاره‌ای، بر پرده نقره نقش نبسته است.” این سخن آقای "آرون بلیسدل”، استاد دانشگاه UCLA در نورولوژی رفتاری می‌باشد که برای اولین بار در سن 9 سالگی به تماشای این اثر نشسته است.

"سیدهِرتا سرینیواسا” از موسسه روباتیک Carnegie Mellon نیز وقتی برای اولین بار جنگ‌های ستاره‌ای را دید، یک پسربچه بود. اکنون تحقیقات او و تیمش، منجر به ساخت روبات خدمت کاری شده است که ایده‌های آن از C-3PO الهام گرفته شده است. وی می‌گوید: "قصه و داستان، با نشان دادن آینده‌ای که برای رسیدن به آن تلاش می‌کنیم، به پیشرفت علم کمک می‌کند.”

8- بلید رانر Blade Runner - 1982

ده فیلم علمی-تخیلی برتر از نگاه دانشمندان

ربات‌های انسان‌نما می‌توانند ایده‌ی خوبی باشند. در این فیلم علمی تخیلی کلاسیک، روبات‌های شبه انسانی که "ریپلیکانت” نامیده می‌شوند بیش از حد به انسان‌ها شبیه‌اند تا جایی که گاها خود آن‌ها نیز از روبات بودن خود خبر ندارند. در چنین شرایطی ریپلیکانت‌ها به کلونی‌های خارج زمین تبعید می‌گردند. در صورتی که یکی از این موجودات به زمین بازمی‌گشت، پلیس‌های ویژه‌ای به نام بلید رانر، آن‌ها را شکار می‌کردند. متخصصان ما نمرات بسیار بالایی به این اثر دادند که بخشی از این بازخوردهای خوب مربوط به نمایش متفاوت و انسانی از روبات‌های پیشرفته است. آقای "دنیل نووی” از محققین MIT می‌گوید: "بلید رانر بیش از هر فیلم دیگری، دنیا را برای پذیرش هوش مصنوعی آماده کرد.” وی ادامه می‌دهد: "الهام بخشی بسیار مهم است، حتی به قیمت حقیقت.”

7- پارک ژوراسیک Jurassic Park - 1993

ده فیلم علمی-تخیلی برتر از نگاه دانشمندان

پارک ژوراسیک، ایده‌ای را مطرح نمود که در وهله اول به صورت یک حقیقت علمی پذیرفته شد. این ایه که می‌توان دایناسورها را از طریق استخراج DNA آن‌ها از بدن حشراتی که درون کهربا گیر افتاده‌اند، بازسازی نمود. با این حال دانشمندان آگاه و دارای ذهن علمی فهمیده و پویا، متوجه شدند که DNA این هیولاهای ماقبل تاریخ، احتمالا مدت‌ها قبل از بین رفته است؛ مدت‌ها قبل از اینکه فیلم بازیابی آن‌ها را نشان می‌دهد. آقای "جک هورنر” دیرینه شناسی که مسئولیت ساخت مدل‌ دایناسورهای فیلم را بر عهده داشته می‌گوید:‌ "پارک ژوراسیک، علمی را ترسیم می‌کند که آرزو داشتیم واقعا به حقیقت می‌پیوست.”

"دیوید پنی”، دیرینه شناس دانشگاه منچستر، می‌گوید که او تا الآن بارها این فیلم را دیده و این باعث شده تحقیقاتش "جذاب و فریبنده” به نظر برسند.

6- وال-ای Wall-E -  2008

ده فیلم علمی-تخیلی برتر از نگاه دانشمندان

با وال-ای آشنا بشوید، روباتی که روی زمین باقی مانده تا کره زمین را از زباله‌ها پاک کرده و آن را آمده بازگشت انسان‌ها کند. انسان‌هایی که زمین را به دلیل آلودگی بیش از حد ترک کرده و در ایستگاه‌های فضایی‌شان زندگی می‌کنند. هنگامی که وال-ای گیاه خود را به معشوقه‌اش EVE هدیه می‌کند، اتفاقات زنجیره‌واری رخ می‌دهد که در نهایت با بازگشت انسان‌ها به موطنشان پیوند می‌خورد. آقای "استیون شولزمن” از محققیق و مدرسین دانشکده پزشکی و روان‌کاوی دانشگاه هاروارد، فیلم را به خاطر اینکه فراتر از زمان خود بود، تحسین می‌کند. وی می‌گوید: "این فیلم‌ها همانند آینه‌ای هستند که تصورات و خیالات ما از آینده‌مان را به ما نشان می‌دهند.” آقای شولتزمن ادامه می‌دهد: "در وال-ای، خود را به انسان‌ها نزدیک‌تر می‌بینید یا به روبات؟ ظرفیت تحمل نسخه‌ای از خودتان که شبیه شما نیست، تبدیل به مرکز توجهات و تحقیقات علوم زیست‌شناسی اعصاب، مثل نظریه‌ی "نورون‌های ذهن و آینه”، شده است.”

5- سفر دریایی شگفت‌انگیز Fantastic Voyage - 1966

ده فیلم علمی-تخیلی برتر از نگاه دانشمندان

یک سفینه فضایی مینیاتوری و خدمه‌اش، به بدن دانشمندی که در کماست تزریق می‌شود. ماموریت آن‌ها، نابودی لخته‌ای است که زندگی وی را تهدید می‌کند تا دانشمند نجات یافته و بتواند از رازی مهم و حیاتی، پرده بردارد. این فیلم که شرح و توضیحات بسیار زیادی از سیستم‌ها و کارکرد ساختارهای مختلف بدن ارائه می‌کند، توانست در دو رشته از جوایز اسکار برنده و سه نامزدی دیگر اسکار را نیز بدست آورد. سفر دریایی شگفت‌انگیز باعث شد تا شخصی مثل "جیمز جیوردانو” درباره ایده داروسازی در کوچکترین مقیاس‌ها فکر کند. اکنون آقای جیوردانو، استاد علوم اعصاب دانشگاه جرج تاون، سال‌هاست تحقیقاتی در باب مکانیزم‌های پاسخ مغز به پیام درد انجام می‌دهد. او می‌گوید: "این فیلم در طول زندگی ، الهام بخش من برای کار بر روی توسعه‌ی علم نوروتکنولوژی (فناوری اعصاب) بوده است.”

همچنین آقای "دیوید کرول”، مسئول مرکز نانوتکنولوژی و مواد مولکلولی دانشگاه Wake Forest نیز می‌گوید که تکنولوژی کوچک کردن اجسام که در فیلم استفاده شده و نیز از لحاظ فیزیکی غیرممکن می‌باشد، در زمینه کاری فعلی من طنین‌افکن شده است. او می‌گوید: "این دقیقا چیزی است که ما درصدد انجام آن هستیم؛ تزریق روبات‌هایی در ابعاد نانو (نانوبات) که بدنبال سلول‌های سرطانی بگردند و وقتی آن‌ها را یافتنند نابودشان کنند.” در واقع این چیزی است که می‌توان به آن گفت "شگفت‌انگیز”!

4- بیگانه Alien - 1979

ده فیلم علمی-تخیلی برتر از نگاه دانشمندان

"سوگورنی ویور” ثابت کرد که یک زن می‌تواند یک قهرمان بدقلق فیلم‌های اکشن باشد. اما چیزی که کارشناسان ما آن را پیشروی داستان پردازی‌های علمی تخیلی زیستی می‌دانند، موجودی است پلید و چسب‌ناک با اسکلت خارجی که از بدن انسان‌های زنده به عنوان میزبان جنین خود استفاده می‌کرد.

آقای "تری جانسون”،محقق مهندسی زیستی دانشگاه بارکلی کالیفرنیا در این باره می‌گوید: "فرنچایز بیگانه، پایه‌های چرخه زندگی آن موجود را بر پایه زندگی انگل‌وار نوعی زنبور روی زمین قرار داده است.” وی ادامه می‌دهد: "این باعث افتخار است که فیلمی را تماشا کنی که تصدیق می‌کند زندگی تا چه حد می‌تواند عجیب و متفاوت باشد.”

3- برزیل Brazil - 1985

ده فیلم علمی-تخیلی برتر از نگاه دانشمندان

"سم لوری” یک خدمتکار مدنی در دنیایی متروک و دیستوپیایی است که در آن با افراد مانند نامه‌ها درون اداره پست رفتار می‌شود. زندگی فانتزی و خیالی سم که در آن زنان در معرض خطر را نجات می‌دهد، وقتی با یک راننده‌ی کامیون زن خرابکار دیدار می‌کند، کمی بیش از حد به واقعیت تبدیل می‌شود و سم مجبور می‌شود از دست سیستم اجتماعی اتوماتیزه و غیر انسانی که اطرافش را فراگرفته، فرار کند. چیزی که باعث شده فیلم اینقدر با محققین ارتباط برقرار کند، وفاداری آن به علم نیست چرا که تکنولوژی‌های به نمایش درآمده در برزیل بیش ار حد نامعقول اند که واقعیت داشته باشند. وجه تمایز برزیل، ترسیم آینده است.

"من برزیل را دیدم و تا مدت‌ها در شوک بودم” این سخن "میچل یوشم”، استاد دانشگاه نیویورک و یکی از موسسین شرکت طراحی شهری Terreform ONE بود. وی ادامه می‌دهد: "برزیل تصویری رویایی و شگفت‌انگیز از جامعه‌ای پیرفته و برخوردار از تکنولوژی را به ما نشان می‌دهد که در جنوب شکل گرفته است. با این حال پیام فیلم درباره ما و آرزوها و هدف‌های انسانی‌مان است که برای ساختن مکانی بهتر با یکدیگر به اشتراک می‌گذاریم.” فیلم دورنمایی بی‌نظیر از شهرهای آینده به ما عرضه می‌کند که در آن طراحی شهری به گونه‌ای رخ داده که هر بنا و ساختمانی خاص باشد و هویت منحصربفرد خود را نشان بدهد و این چیزی است که آقای یوشیم را تحت تاثیر خود قرار داده است تا جاییکه می‌گوید: "من معماری شدم که بر روی طراحی شهرهای آینده کار می کند.”

2- متریکس Matrix - 1999

ده فیلم علمی-تخیلی برتر از نگاه دانشمندان

این فوق‌العاده نیست که قهرمان یک فیلم اکشن و پر زد و خورد، قوانین فیزیک را بشکند؟ داستان متریکس درباره هکری به نام "نیو” است که درمیابد دنیایی که در آن زندگی می‌کند، یک جهان مجازی است که توسط ماشین‌هایی که از انرژی بدن انسان‌ها تغذیه می‌کنند به وجود آمده است.

"متریکس واقعیت مجازی را به عامه مردم نشان داد.” این حرفی است که آقای "جرمی بلنسون”، یکی از موسسین آزمایگاه‌ برهم کنش‌های مجازی انسانی دانشگاه استنفورد می‌گوید. او ادامه می‌دهد: "متریکس کار من را برای ارتباط برقرار کردن با عامه مردم وقتی می‌خواهم درباره آواتارها، ایجنت‌ها و در کل واقعیت مجازی با آن‌ها صحبت کنم، بسیار راحت کرده است.” آقای بلنسون در پاسخ به این سوال که آیا انسان روزی می‌تواند دنیایی مجازی به شکل چیزی که در متریکس شاهد آن بودیم بسازد، تنها یک کلمه گفت: "بله”!

1- 2001: یک ادیسه فضایی

ده فیلم علمی-تخیلی برتر از نگاه دانشمندان

اودیسه، فیلم‌های علمی تخیلی را از آثاری که در آن‌ها فردی با پوشیدن لباس هیولا، تکان تکان می خورد، به آثار بزرگی که درصدد کشف فضای ناشناخته و بی‌کران بودند، ارتقا داد. داستان فیلم و نیز رمانی که فیلم از روی آن ساخته شده، پیرامون ماموریتی فضایی به مشتری است که در آن نوعی تکنولوژی باستانی کشف می‌شود که می‌تواند کلید تحول بشریت باشد. آقای "آندرس سندبرگ”، محقق موسسه "آینده انسان” دانشگاه آکسفورد می گوید: "وقتی برای اولین بار در نوجوانی این اثر را دیدم،کلیات آن را می‌دانستم اما وقتی آن را دیدم، بیش از پیش تحت تاثیر قرار گرفتم.” او ادامه می‌دهد: "من همیشه به دنبال یک نمای کیهانی بودم: واقعا Monolith (همان تکنولوژی باستانی) چه کاری می‌کند؟”

تصویری که اودیسه از سفرهای فضایی، ابزارهای مورد استفاده در آن و شرایط زندگی در فضا ارائه می‌کند، بهترین چیزی است که ساخته شده است. "حق با او (استنلی کوبریک) است، بی‌نظیره!” این سخن آقای "لروی شیائو”، فضانوردی است که تا کنون سه پرواز با شاتل فضایی ناسا داشته و هفت ماه بر روی ایستگاه فضایی بین‌المللی اقامت داشته است. با این حال سکانسی که در آن فرمانده "دیو بومن” وارد Monolith می‌شود، در ابتدا شیائو را گیج کرده بوده است. او می‌گوید: "من در ابتدا بسیار متحیر و شگفت‌زده شدم چرا که کتاب (رمان 2001: یک اودیسه فضایی) را نخوانده بودم.” وی در ادامه می‌گوید: "بعد از آن (احتمالا بعد از خواندن رمان را می گوید. مترجم) بود که معنا و حس بیشتری را به من منتقل کرد.”
  • شمین کاکاوند
انیمیشن «هتل ترانسیلوانیا» گرچه در راضی کردن منتقدان چندان موفق نبود، اما توانست با گردآوردن شماری از شناخته شده‌ ترین چهره‌های سینمای ترسناک، مخاطبان را به سالن‌های سینما بکشاند.
خبرگزاری مهر - مازیار معتمدی: انیمیشن «هتل ترانسیلوانیا» گرچه در راضی کردن منتقدان چندان موفق نبود، اما توانست با گردآوردن شماری از شناخته شده‌ ترین چهره‌های سینمای ترسناک، مخاطبان را به سالن‌های سینما بکشاند.

در انیمیشن «هتل ترانسیلوانیا» تمام شخصیت های ژانر وحشت یکجا جمع شده‌اند و این اجتماع متفاوت بر مبنای قصه‌ای ساده و شوخی‌های تکراری با پرداختی بصری، مخاطب را به خود جلب می کند.

این انیمیشن با وام گرفتن شخصیت‌های مشهور و اقتباس از داستان‌های معروف و با استفاده از آخرین تکنیک‌های جلوه‌های ویژه و به کارگیری هنرپیشه‌ها و صداپیشگان معروف به همراه چاشنی طنز، فرمول بارز ساخت انیمیشن‌های پولساز را تکرار کرده است.

عشق دختر دراکولا و پسر انسان/ خون‌آشام‌ها به گردن سینما حق دارند

این فیلم به کارگردانی گندی تارتاکفسکی و به نویسندگی پیتر بینهام و با صداپیشگی آدام سندلر، کوین جیمز، سلنا گومز و... با همکاری استودیو آردمن و سونی پیکچرز ساخته شده است. این فیلم نامزد دریافت اسکار و گلدن‌گلوب شد، اما هر دو را به انیمیشن «شجاع» باخت و در نهایت به عنوان شانزدهمین فیلم پرفروش دنیا در سال ۲۰۱۲ شناخته شد.

کاراکتر دراکولا حق بزرگی به گردن صنعت سینما دارد و فیلم‌ها و داستان‌های زیادی از این شخصیت و زندگی‌اش اقتباس شده‌اند. «هتل ترانسیلوانیا» نیز دراکولا و خون‌آشام‌ها را به خدمت خود گرفته و این بار در ژانر کمدی رمانتیک، آنها را خلق کرده است. با این حال منتقدی به میزان کمدی بودن آن نیز شک دارد و نوشته است: میزان کمدی فیلم به طرز مایوس کننده‌ای کم است و باعث ایجاد خستگی می‌شود، اما با استفاده از شوخی و جوک می‌تواند به زیرکی و ملایمت نیشخندهای طبیعی خوبی را به چهره مخاطب بیاورد. تنها زمانی که از ته دلم خندیدم وقتی بود که فیلم «گرگ و میش» را مسخره کرد و حسابی خردش کرد.

فیلم کلیشه‌های بسیار دارد و به همین دلیل به عنوان فیلمی شناخته شده که تمام عناصر یک انیمیشن درجه دو را داراست که به خاطر جشن هالووین در اکتبر به نمایش درآمده تا شاید هالووینی‌ها را به سینما بکشاند. فیلم، کاملاً خوراک بچه هاست. کیفیت داستان و اجراها این اطمینان را می‌دهد که بزرگسالان کمترین علاقه به آن را خواهند داشت و اگر از آن بزرگسالانی باشید که دنبال یک انیمیشن باکیفیت می‌گردید، دیگر اصلاً از آن خوشتان نخواهد آمد.

عشق دختر دراکولا و پسر انسان/ خون‌آشام‌ها به گردن سینما حق دارند

به قول منتقدی، کم‌کاری شدید پیکسار و تصمیم دریم ورکس و فاکس برای اینکه کمتر انیمیشن بسازند، باعث کمبود انیمیشن خوب شده است. «هتل ترانسیلوانیا» هم میزان این کمبود را تغییر نداده است. این فیلم، فقط یک توهین دیگر به خون آشام عزیز دنیای سینما یعنی دراکولاست.

این فیلم که با هزینه ۵۸ میلیون دلار ساخته شد در نهایت در گیشه فروشی نزدیک به ۳۵۰ میلیون دلار  را تجربه کرد. موفقیت فیلم اول در گیشه موجب شد تا «هتل ترانسیلوانیا ۲» هم در دست ساخت قرار بگیرد و این بار نوه نیمه‌انسان نیمه خون آشام دراکولا در مرکز قصه جای دارد.

قصه از کجا شروع شد

فیلم با صحنه‌ای که مربوط به ۱۰۰ سال پیش است شروع می شود: دراکولا با نوزادش بازی می‌کند و به او اطمینان می دهد جایی برای او بسازد که دور از انسان‌های خلافکار باشد. او تصمیم می‌گیرد هتلی رویایی برای هیولاها بسازد که در قلعه‌ای گوتیک واقع شده است؛ هتل پنج‌ستاره‌ای که همواره میزبان تمام هیولاهای دنیاست. این هتل در کوه‌های ترانسیلوانیا در رومانی یعنی همانجا که زادگاه واقعی دراکولاست، ساخته شده  تا کنت و دخترش میویس برای خلاصی از برخی مشکلات بتوانند به دور از داد و بیداد و جیغ کشیدن از دنیای انسان‌ها، برای استراحت و تمدد اعصاب آنجا زندگی کنند. در یک طرف این قلعه جنگلی پر از روح است و طرف دیگر هم قبرستانی در اشغال زامبی‌هاست.

عشق دختر دراکولا و پسر انسان/ خون‌آشام‌ها به گردن سینما حق دارند

در حالی که میویس ۱۱۸ ساله می شود، که معادل ۱۸ سالگی انسانی است، او اشتیاق دیدن جهان را دارد، اما کنت دراکولا که به تنهایی او را بزرگ کرده، نگران است. او به مناسبت تولد ۱۱۸ سالگی دخترش می‌خواهد مهمانی بگیرد.

مادر میویس وقتی او خیلی کوچک بود، به دست انسان ها کشته شده به همین دلیل دراک از انسان‌ها متنفر است و به میویس  هم این فکر را تحمیل می‌کند. برخلاف دراک دخترش میویس به رفتن به دنیای انسان ها علاقه زیادی دارد و دراک به او قول داده است که در تولد ١١٨ سالگی اجازه بدهد به دنیای انسانی برود. به مناسبت جشن تولد تمام هیولاها به قصر دراک یا همان امن‌ترین هتل برای هیولاها آمده‌اند. مهمانان همیشگی از جمله فرانکنشتاین و مامی هم آنجا هستند.

میویس از پدرش اجازه می‌گیرد که به دنیای انسان ها برود. دراک برای این که جلوی رابطه او با انسان ها را بگیرد، دهکده کوچکی می‌سازد و زامبی‌هایی که ماسک انسان را زده‌اند در آنجا جمع می‌کند. وقتی میویس به دهکده می‌رسد انسان‌ها که در واقع زامبی‌ها هستند به او حمله می‌کنند و میویس به قصر بازمی‌گردد و حرف های پدرش را درباره انسان ها باور می‌کند.

عشق دختر دراکولا و پسر انسان/ خون‌آشام‌ها به گردن سینما حق دارند

جشن تولد میویس شروع می‌شود ولی ناگهان در وسط جشن یک پسر جوان به نام جاناتان وارد قصر می‌شود. او در حال سیر و سفر، اتفاقی به هتل رسیده است. دراکولا که دیگر کسی را نمی‌کشد، ترجیح می‌دهد تا این پسرک ماجراجوی گمشده را به عنوان پسرخاله فرانکنشتاین جا بزند و به مشتریان هتل معرفی کند. ولی از شانس بد خون آشام، جاناتان با ماویس دیدار می‌کند و جرقه‌های عشق بینشان به پرواز درمی‌آید. جاناتان با طبع خوش‌گذران خود دنیای هیولاها و به خصوص میویس را دگرگون می‌کند، اما خون‌آشام از او می‌خواهد بگذارد دخترش در امنیت پیش خودش بماند. جاناتان هم به او احترام می‌گذارد و دست رد به سینه‌ میویس می‌زند.

سرآشپز قصر یک موش دارد که با آمدن جانی موش او احساس بوی انسان می‌کند و همه می‌فهمند که جانی انسان است و او را از قصر بیرون می کنند ولی میویس از اینکار ناراحت است. وقتی پدر متوجه می‌شود که میویس و جاناتان درگیر رابطه‌ای عشقی شده‌اند و همسرش نیز برای تولد ۱۱۸ سالگی دخترش برای او کتابی با آرزوی عشق به جای گذاشته، به خاطر اینکه میویس را خوشحال کند با هیولاهای دیگر به شهر می‌رود تا جانی را برگرداند.

در شهر استقبال خیلی خوبی از آن ها می‌شود و همه مردم آنها را دوست دارند و دراک موفق می‌شود جانی را به قصر برگرداند و یک کوله‌پشتی بزرگ برای ماجراجویی‌های بزرگ به همراه جاناتان را به دخترش هدیه می‌دهد. او در نهایت شاهد شادی آن‌هاست و در پایان همه شاد و رقصان و آوازخوان جشن می‌گیرند.

عشق دختر دراکولا و پسر انسان/ خون‌آشام‌ها به گردن سینما حق دارند

طراحی انیمیشن

سبک استوار و محکم تارتاکفسکی باعث شده که بتواند شخصیت هیولاهای کلاسیک را تصویر کند و البته فیلم هرگز جاذبه تصویری خود را از دست نمی‌دهد و به قول منتقدی برای کسانی که ترجیح داده‌اند پولشان را دور بریزند و آن را به صورت سه بعدی ببینند چند صحنه معمول خوب سه بعدی هم وجود داد. اما در سبک به تصویر کشیدن کاراکترها هیچ ایده نو و جدیدی به چشم نمی‌آید. با این وجود در رفتارهای دراکولا کمی از خصوصیات سندلر را می‌بینیم و در فرانکنشتاین هم شخصیت جیمز را و کمی هم بوچمی در کاراکتر گرگینه مشاهده می‌شود.

منتقدی هم نوشت: کار طراحی تارتاکفسکی مطابق معمول عالی است و تاکید او بر نمایش سایه هایی از شخصیت‌هاست که به راحتی قابل شناسایی هستند. مثلاً صحنه های اشک مخفیانه دراکولا، شخصیت چهارگوش فرانکنشتاین، شخصیت گرد و قلمبه مورای و ترکیب فیلم که چیزی مابین کمیک استریپ و فیلم‌های برایان دی پالما است. اما کار اصلی تارتاکفسکی احساس منعطف بودن کاراکتر است که با خم و راست شدن آنها به نظر می‌رسد شخصیت‌ها از لاستیک ساخته شده اند.

این انیمیشن از نظر رنگی بر رنگ‌های تیره تکیه دارد و در سکانس‌های مختلف، قصر در تاریکی نمایش داده می‌شود چون میویس و دراک و هیولاها از روشنایی بدشان می‌آیند.

صداپیشگان

در دراکولایی که آدام سندلر با صدایش خلق کرده، از روی عمد بر طنز بودن افراط شده و او اثرات منفی شیطانی را در اجرای خود ندارد. در حقیقت بیشتر از اینکه از برام استوکر الهام بگیرد از کنت چوکولا تاثیر گرفته است.

عشق دختر دراکولا و پسر انسان/ خون‌آشام‌ها به گردن سینما حق دارند

کوین جیمز در نقش فرانکنبری یا همان فرانکنشتاین خیلی شبیه خودش صحبت می کند حتی با وجود اینکه صدای او از آن صداهایی نیست که با سرعت شناسایی شود، اما خیلی راحت تر از شخصیت استیو بوچمی شناسایی می شود. اندی سمبرگ از لهجه‌ای بی‌حال استفاده می کند که خوب است و هیچ کدام از طرفدارانش اگر از قبل ندانند که در این فیلم نقشی داشته، او را نخواهند شناخت.

اما صدای جاناتان که باید یک شخصیت دوست داشتنی سربه هوا باشد به شدت آزاردهنده و لوس است. صدای سلنا گومز کاملاً عادی و معمولی است. در IMDB نوشته شده که این نقش در ابتدا به مایلی سایرس پیشنهاد شده بود، که آن هم تفاوت چندانی نداشت!

شخصیت میویس تک بعدی است. یک نوجوان تحت نظر که می خواهد آزادی داشته باشد. صدای او فقط بامزه و گستاخانه است و نه بیشتر.

موسیقی متن فیلم

منتقدی این موسیقی را چنین توصیف کرده است: آراسته و محبوب. برخی از موسیقی‌های فیلم توسط آدام سندلر نوشته شده که شهرت زیادی برای نوشتن شعرهای خنده دار دارد. او با برخی از سبک های مختلف بازی کرده مثل تلفیق صدا به همراه صدای گام گام راه رفتن.

پیام فیلم

شاید فیلم بخواهد با رو در رو قرار دادن انسان‌ها و دیگر موجودات از هیولاها تا زامبی‌ها و ... این پیام را منتقل کند که باید به کنه وجود دیگران توجه کرد و نباید تصور کنیم که تنها خودمان بهترین هستیم و دیگران با ظاهر دیوصفت شاید، موجوداتی خوش قلب و مهربان باشند.

عشق دختر دراکولا و پسر انسان/ خون‌آشام‌ها به گردن سینما حق دارند

در واقع رویکرد انسانی فیلم به موجوداتی به نام هیولا که ظاهراً باید ترسناک و خطرناک‌ باشند، می‌تواند دعوتی به برقراری یک گفتمان دیگرخواهانه با ملل دیگر جهان که گاه دشمن و یا تروریست عنوان می‌شوند، باشد.

اما برای کودکانی که این فیلم آنها را به عنوان مخاطب خود انتخاب کرده، چنین پیامی خیلی اهمیت ندارد. در واقع موضوع فیلم که بر رابطه پدر و دختری متمرکز است، مستقیم به موضوع اشتباه پدر برای کنترل دخترش تمرکز دارد. دراک و دخترش میویس در دو دنیای متفاوت زندگی می‌کنند. دراک در یک دنیای نسبتا سنتی و بسیار کسل کننده زندگی می‌کند که اهل هیچ چیزی از جمله شادی‌های سبکبارانه، بازی‌های امروزی، ورزش‌هایی از قبیل شنا و … نیست و می‌خواهد دخترش در همان دنیای بسیار سنتی زندگی را بشناسد و حتی به دروغ او را از زندگی بیرون از قصر می‌ترساند. از سوی دیگر انسان ها هیچ خطری ندارند و دختر می‌تواند عاشق اولین پسری که دید بشود. جانی هم که نماینده جوانی امروزی است، نه تنها کاملا قابل قبول است بلکه در نهایت می‌تواند لذت زندگی متفاوت را به تمام افراد و هیولاهایی که در قلعه زندگی می کنند، نشان دهد.

هر چند انیمیشن برای کودکان ساخته شده، اما موضوع انگار دارد به پدرها و مادرها هشدار می‌دهد تا مواظب باشند که برای فرزندانشان خسته کننده نباشند و جلوی وارد شدن آنها به زندگی را نگیرند. وارد شدن به زندگی هم به معنی عاشق شدن به اولین پسری است که از راه می‌رسد. هرچند ممکن است این موضوع به مذاق بچه‌ها بیشتر از پدر و مادرهایشان خوش بیاید، اما آیا واقعا پدر و مادرها باید بیاموزند که بی‌خیال باشند و بچه ها باید چنین انتظاری داشته باشند؟

در واقع سخت‌گیری والدین به نوعی زورگویی و تملک‌گرایی محسوب می‌شود و تصورشان از نصیحت و نگرانی، دلسوزی‌هایی بی‌مصرف خوانده می شوند. داستان تأکید می‌کند که این واقعیتی اجتناب‌ناپذیر است و والدین در نهایت ناگزیرند این رویه را برای آزادی فرزندانشان بپذیرند.

درباره کارگردان

گندی تارتاکوفسکی زاده مسکو در روسیه است و تابعیت آمریکایی دارد. او به دلیل علاقه‌اش به کتاب‌های کمیک و مصور، در نهایت به انیمیشن روی آورد. انیمیشن سریالی «آزمایشگاه دکستر» که برای شبکه‌های تلویزیونی ساخته شده، از تجربیات قبلی اوست. همینطور «جک سامورایی»، «جنگ ستارگان». او همچنین استوری بورد «آیرون من ۲» را ساخت که با تحسین روبه رو شد.

عشق دختر دراکولا و پسر انسان/ خون‌آشام‌ها به گردن سینما حق دارند

«هتل ترانسیلوانیا» تقریبا همزمان با «پارانورمن» و «فرانکن‌وینی» تیم برتون به نمایش درآمد. در مقایسه با آن دو فیلم نمی‌توان این فیلم را در ژانر ترسناک طبقه بندی کرد. سازندگان فیلم نیز  به نظر می‌رسد از این مقایسه احتمالی خبر داشتند و به همین دلیل تصمیم گرفتند تا برای جدا ساختن آن از دو فیلم دیگر و جلوگیری از امکان مقایسه، از نمایش بیش از حد اشباح صرف نظر کنند و با استفاده از شخصیت‌هایی با بار ترسناک، بر کمدی متمرکز شوند.

بعد از سال ۲۰۰۶ حداقل پنج کارگردان تصمیم گرفتند «هتل ترانسیلوانیا» را بسازند اما همه آن را پیچیده یا غیر قابل کارگردانی دانستند. در نهایت گندی تارتاکفسکی وارد میدان شد. اما «هتل ترانسیلوانیا» که از ژانر ترسناک تنها به عنوان قالب ظاهری کار استفاده کرده، پر است از تقلیدهایی از فیلم های دیگر مثلاً تقلید از مغزهای شناور فیلم کلاسیک «شریر بدون صورت».

برای گندی تارتاکفسکی که در سال ۱۹۷۷ و وقتی هفت سال داشت با خانواده اش از روسیه به شهر کلمبوس ایالت اوهایو رسید، هیچ چیز هیجان‌انگیزتر از تلویزیونی نبود که کارتون پخش می کرد. او می‌گوید: در روسیه بیشتر یک انیمیشن پخش می‌شد. وقتی به اینجا آمدیم پدرم یک دستگاه تلویزیون خرید و ناگهان با دنیای «تام و جری»، «ملوان زبل»، تمام کاتون‌های برادران وارنر و تمام کارتون‌های هانا-باربرا آشنا شدم. گرفتار شده بودم و هیچوقت از این اسارت در نیامدم.

اما تارتاکفسکی همیشه طرفدار کمدی بود و هیچوقت ژانر ترسناک را دوست نداشت. او می گوید: خیلی می‌ترسیدم، هیچوقت فیلم های آخر شب را نگاه نمی‌کردم. اولین باری که با فیلم ترسناک آشنا شدم از طریق فیلم «ابوت و کاستلو به ملاقات فرانکنشتین می روند» بود. به همین دلیل ما از ابتدا کاملاً می دانستیم می‌خواهیم فیلمی جالب پر از هیولا بسازیم یعنی بر عکس فیلم‌های جالب و ترسناک.

عشق دختر دراکولا و پسر انسان/ خون‌آشام‌ها به گردن سینما حق دارند

تارتاکفسکی که برای کار «جنگ ستارگان» و «جک سامورایی» سه جایزه امی برده می گوید انتقال از تلویزیون به سینما آنطور که بنظرش می آمده ترسناک نبود.

منتقدان چه گفتند

فیلم «هتل ترانسیلوانیا» نقدهای مختلفی را از منتقدان دریافت کرد که بیشتر از کارگردانی و انیمیشن آن تجلیل کردند، اما از فیلمنامه‌اش انتقاد کردند. وبسایت نقد راتن تومیتوز گزارش می‌دهد که ۴۵ درصد از کل منتقدانش به فیلم نقدی مثبت دادند و امتیاز متوسط ۵.۴ از ۱۰ را بر اساس ۱۳۹ نقد مختلف به آن اختصاص داده است. نظر جامع این وبسایت راجع به فیلم به این شرح است: لحن شاد و بشاش فیلم «هتل ترانسیلوانیا» ممکن است برای بیشتر کودکان جالب و لذت‌بخش باشد، اما امکان دارد برای تماشاچیان بزرگتر کمی بیش از حد پر سر و صدا باشد و فیلمنامه سبکی داشته باشد.

وبسایت نقد متاکریتیک هم امتیاز میانگین ۴۷ از ۱۰۰ را برای این فیلم تخمین زد و آن را بر اساس ۳۲ نقد مختلف تعیین کرد. رای‌گیری‌های سینما اسکور نیز طی هفته اول اکران این فیلم انجام شدند و نشان دادند که امتیاز متوسطی که تماشاچیان به «هتل ترانسیلوانیا» دادند A- بوده است.

پیتر بِرَدشا منتقد گاردین این فیلم را تجاری و مخصوص حال و هوای هالووین می داند و از نظر او فیلم به اندازه کافی خنده و ایده به بیننده ارائه نمی دهد.

هلن اُهارا منتقد مجله امپایر، فیلم را از نظر تکنیک های گرافیکی و سه بعدی تحسین کرد ولی مشکل آن را داستان پیش پا افتاده می داند که مربوط به محافظت بیش از حد والدین از فرزندان است و با آهنگ ها و شوخی های نه چندان جالب، زیبایی تصویری فیلم را از بین می برد. انیمیشنی که در تمام مدت فیلم از متوسط بودن خارج نمی شود با وجود اینکه تارتاکوفسکی انیماتور با استعداد، کارگردان آن باشد.

عشق دختر دراکولا و پسر انسان/ خون‌آشام‌ها به گردن سینما حق دارند

مایکل رچتشَفِن منتقد هالیوود ریپورتر، هتل ترانسیلوانیا را انیمیشنی هیولایی و ترسناک توصیف کرد که خنده دار نیست و از همان ابتدا مسیر اشتباهی را می رود. او همچنین دلیل استفاده از صداپیشه های معروف را نیز شخصیت پردازی ضعیف کاراکتر ها می داند که وظیفه آن صداپیشه ها این است که با گفتن دیالوگ ها مختلف و ایجاد فضایی شلوغ به کاراکترها جان ببخشند، در حالیکه این کاراکترها عمق شخصیتی خاصی ندارند. او همچنین عنوان کرد که عینک‌های سه‌بعدی هیچ جذابیتی به فیلم اضافه نمی‌کنند.

نِل مینو، منتقد شیکاگو سان تایمز نیز نقد متوسطی از این فیلم ارائه کرد. البته او این فیلم را از دیدگاهی دیگر و مناسب بودن برای کودکان بررسی کرد. او در نقدش عنوان کرد که آن سال دو فیلم انیمیشنی دیگر نیز به نام های «پارانورمن» و «فرانکن وینی» هم فضای ترسناک دارند ولی «هتل ترانسیلوانیا» آن چنان مانند دو تای دیگر تاریک نیست. دلیل آن را خون آشام هایی عنوان می‌کند که از خون انسان‌ها تغذیه نمی‌کنند و بیشتر فضای فیلم هم شوخی با همین هیولاهاست.

کریس توکی، منتقد دِیلی مِیل با له کردن فیلم گفت که این فیلم به همان اندازه‌ای بی مزه است که فیلم ۱۰ سال پیش آدام سَندلر یعنی «هشت شب مسخره» بود.

رابی کالین منتقد تلگراف، شلوغی دنباله دار فیلم را خسته کننده و احمقانه می‌داند و از نظر او فضای کلی داستان یعنی ترس هیولاها از انسان‌ها، در فیلم « کمپانی هیولاها » شرکت پیکسار، به خوبی و بسیار بهتر پرداخته شده بود.

کلودیا پوئیگ منتقد یواس‌ای تودی نیز تقریبا نظر مشابهی دارد و به این فیلم امتیاز نسبتا خوب ۲.۵ از ۴ را داد. از نظر او این فیلم پر انرژی‌ای است اما به جای شوخی‌های هوشمندانه درگیر کمدی سخیف می‌شود و بیشتر ایده ها را هم از انیمیشن «کمپانی هیولا» قرض گرفته است.

جیمز براردینلی از ورایتی با دادن امتیاز ۲.۵ از ۴ فیلم را کسالت بار توصیف می‌کند و می‌نویسد: از زمان فیلم «ابوت و کاستلو فرانکنشتاین را ملاقات می کنند»، هیچ یک از هیولاهای بزرگ شرکت یونیورسال به اندازه آن فیلم، ملال آور نبوده اند. البته شاید «ون هلسینگ» از آن هم شرم آورتر بود. «هتل ترانسیلوانیا» یک انیمیشن هیولایی است که برای کودکان در رده سنی ۷ تا ۹ سال ساخته شده است. طعمش برای بزرگسالان زیاد از حد شیرین است. با توجه به میزان مهارت و استعدادی که از عوامل کار سراغ داریم، با دیدن نتیجه، بسیار غافلگیر می شویم. فیلمنامه نویس، رابرت اسمیگ در برنامه زنده «شنبه شب ها» خیلی سال است که به صورت حرفه ای کار می کند. همکار فیلمنامه نویس، پیتر باینهام هم همیشه در کارهای ساشا بارون کوهن با او همکاری کرده است (که شامل فیلم های بورات و برونو هم می شود). کارگردان فیلم، گندی تارکوفسکی بیشتر به خاطر کارگردانی برنامه های تلویزیونی انیمیشنی مثل «جک سامورایی» و «جنگ های کلون» شناخته شده است. شاید هم تقصیر هیچ کدام نیست و این تاثیر آدام سندلر بوده است که بر همه چیز فیلم غلبه کرده. «هتل ترانسیلوانیا» حتی با وجود اینکه درجه پی. جی گرفته است، حس فیلم های سندلر را منتقل می کند! برخلاف فیلم های انیمیشنی، این فیلم زیاد زیرکانه نیست و همان مقدار کم هم باعث ایجاد پیچیدگی و سردرگمی شده است. از اول تا آخرش یک فیلم بچه گانه است که اگر سن شما کم باشد برایتان خوب است، اما اگر برای همراهی یک کودک به سینما رفته اید، خیلی برایتان جالب نخواهد بود.

عشق دختر دراکولا و پسر انسان/ خون‌آشام‌ها به گردن سینما حق دارند

نقد جف چپمن از آی‌جی‌ان وقتی کنت دراکولا، مخلوق فرانکنشتاین، مومیایی و مرد گرگی را کنار یکدیگر می‌گذارید نتیجه چه می‌شود؟ به غیر از مخلوطی از هیولاهای قاتل، ممکن است در نهایت به «هتل ترانسیلوانیا» برسید. این اولین فیلم سینمایی ساخت گندی تارتاکفسکی افسانه انیمیشن است که از جمله آثارش می‌توان به «The Powerpuff Girls»، «آزمایشگاه دکستر»، «سامورایی جَک» و کارتون «Clone Wars» اشاره کرد. ریشه داستان‌سرایی را می‌توان از همان آغاز تا پایان در پروژه‌ای که به آسانی یکی از بهترین فیلم‌های انیمیشن سال است مشاهده کرد.

دراکولا اینجا شخصیت اصلی است؛ پدری پا به سن گذاشته که شاهد بزرگ شدن دخترش است. مانند بسیاری از پدرهای دیگر، دراک نمی‌تواند به راحتی او را رها کند. دختر نیمه انسان او که میویس نام دارد، به زودی ۱۱۸ ساله خواهد شد و رویای دیدن جهان انسانی را در سر می‌پروراند، که معنی آن ترک کردن امنیت خانه برای اولین بار است. دراکولا هم همانطور که قابل درک است نگران شده؛ بالاخره روابط انسانی-هیولایی طی تاریخ خیلی خوب نبوده‌اند.

و این دقیقا دلیل ساخته شدن هتل ترانسیلوانیا توسط دراکولاست؛ قلعه‌ای که از چشمان انسان‌ها به دور است. اینجاست که تمام اکشن داستان به وقوع می‌پیوندد و هیولاهای مختلف از تمام جنبه‌های زندگی (و مرگ) برای استراحت و جشن گرفتن تولد میویس وارد آن می‌شوند اما در میان این داستان پدرها و دخترها و هیولاها، یک انسان با نام جاناتان وارد می‌شود که تمام نقشه‌های دراکولا برای خانه نگه داشتن دخترش را بر باد می‌دهد و به سرعت ارتباطی را با دختر او احساس می‌کند.

احتمالا جذاب‌ترین بخش این فیلم شخصیت‌هایش باشند. تا وقتی که بیش از حد از هیولاهای کلاسیک دنیای فیلم‌های یونیورسال خوشتان نیاید، «هتل ترانسیلوانیا» رویایی است که به حقیقت پیوسته است. تمام شخصیت‌های اصلی اینجا هستند: دراکولا، هیولای فرانکنشتاین، مومیایی، مرد گرگی، کوآسیمودو و مرد نامرئی که همگی به خوبی نوشته شده‌اند. هیولاهای بامزه‌ای در این فیلم حضور دارند که بیننده با دیدن آن‌ها نمی‌تواند لبخند نزند و همه‌شان هم شانسی برای درخشیدن پیدا می‌کنند.

عشق دختر دراکولا و پسر انسان/ خون‌آشام‌ها به گردن سینما حق دارند

حتی شخصیت‌های مکمل، که شامل خانواده‌ای از گرملین‌ها، پاگنده و زامبی‌های بیچاره‌ای که به عنوان خدمتکاران هتل ترانسیلوانیا کار می‌کنند،‌ می‌شوند هم لحظه‌های جالب خود را دارند. انیمیشن فوق‌العاده این فیلم می‌تواند تمام این شخصیت‌ها را زنده کند و جای بسیاری را برای لبخندهای کوچک بسیار و چند خنده حسابی باقی می‌گذارد.

اجرای عالی صداپیشگان فیلم را هم نمی‌توان نادیده گرفت. آدام سندلر رهبر آن‌هاست و با صداگذاری‌اش به شخصیت دراکولا جنبه‌ای سبک و راحت، اما در عین حال مهربان می‌دهد. این فیلم به سادگی شامل بهترین اجرای سندلر در فیلم‌های انیمیشن می‌شود و بیننده را امیدوار برای پروژه‌های آینده می‌کند. اندی سمبرگ و سلنا گومز هم با توانایی کامل از صداپیشگان دیگر حمایت می‌کنند؛ افرادی که شامل کوین جیمز، فرن درشر، دیوید اسپید، جان لوویتز، استیو بوچمی، مالی شنون و سی لو گرین می‌شوند.

​این فیلم از فیلمنامه‌ای خوب و کارگردانی عالی بهره می‌برد. حتی با وجود اینکه این پروژه از سال ۲۰۰۶ در مراحل اولیه تهیه به سر می‌برده و تارتاکفسکی ششمین کارگردانی بود که در نهایت برای ساخت این فیلم انتخاب شد، او توانسته فیلم را کاملا در دست بگیرد و انرژی و سبک خاصی به آن ببخشد که تنها می‌توانست از ذهن خلاق خودش سرچشمه بگیرد.

تاثیر کارتون‌های تکس ایوری را نیز می‌توان به وضوح در «هتل ترانسیلوانیا» مشاهده کرد. این فیلمی بامزه پر از خنده و شخصیت‌های دوست‌داشتنی است. چند آهنگ هستند که کمی به نظر شبیه آثار تجاری برای جلب کودکان می‌رسند و خود داستان کلی نیز مسلما قابل پیش‌بینی است، اما این فیلم درباره لذت بردن از سفری جالب با شخصیت‌هایی فوق‌العاده است. تفریحی است که کودکان و خانواده‌ها می‌توانند از آن بهره ببرند. حتما دلتان خواهد خواست وارد «هتل ترانسیلوانیا» شوید. 
  • شمین کاکاوند